Friday, November 07, 2008

"كميته هماهنگي" و دشمني با مبارزات كارگران

ناصر اصغري
كساني كه بحث‌هاي مربوط به كارگران در ايران را دنبال كرده باشند، بخوبي مي دانند كه زشتي و زنندگي موضع گيريهاي "كميته هماهنگي براي ايجاد تشكل كارگري" كه همان دوستان ضمني و يا صريح محسن حكيمي هستند، تنها مختص به ضديت با تحزب كمونيستي كارگران نيست، بلكه ضديت ايشان با حتي مبارزات روزمره كارگران هم ديگر حال آدم را بهم مي زند. مرزبندي با سنديكاليسم را آنقدر كاريكاتور كرده است كه هر گونه صحبت از سنديكا مورد زننده ترين برخورد اين محفل قرار مي گيرد. اين محفل عجيب و غريب اخيرا مطلبي تحت عنوان "يكساني سنديكا و شوراي اسلامي كار از نظر رئيس اين شورا" منتشر كرده است كه اوج هپروتي و در عين حال ضدكارگر بودن آن را به نمايش گذاشته است. بنابر اين نوشته هوشنگ درويشي، رئيس كانون عالي شوراهاي اسلامي كار گفته است كه "مغايرتي ميان شوراهاي اسلامي كار از يك سو و انجمن هاي صنفي و سنديكاهاي در حال تأسيس از سوي ديگر" را نمي بيند. اجازه بدهيد ابتدا متن خبر مورد نظر "كميته هماهنگي" را كه روز ٨ آبان ماه در سايت "ايلنا" درج شده بود عينا اينجا نقل كنيم و بعد ببينيم كه هذيان نامه "كميته هماهنگي" چه مي خواهد بگويد. متن خبر چنين است:
"رئيس كانون عالي شوراهاي اسلامي كار كشور:بايد به خواسته كارگران هفت تپه احترام گذاشتتهران- خبرگزاري كار ايرانرئيس كانون عالي شوراي اسلامي كار كشور در خصوص پافشاري كارگران نيشكر هفت تپه به تشكيل انجمن صنفي كارگري، گفت: مسوولان بايد در چارچوب قانون به خواسته هاي صنفي كارگران هفت تپه احترام بگذارند.به گزارش ايلنا، هوشنگ درويش در خصوص مشكلاتي كه گفته مي شود كارگران هفت تپه براي تشكيل نهاد صنفي با آن مواجه هستند گفت: اگر خواسته كارگران قانوني است. نبايد با آن مخالفتي شود.اين فعال كارگري افزود: به موجب فصل شش قانون كار، كارگران در صورت داشتن شرايط قانوني، در تشكيل شوراي اسلامي كار، انجمن صنفي كارگري ويا انتخاب نماينده كارگر مختار هستند.وي در خصوص بي ميلي كارگران هفت تپه به تشكيل شوراي اسلامي كار در اين كارخانه گفت: هر چند شوراي هاي اسلامي كار در حال حاضر مقتدرترين نهاد صنفي كارگران هستند؛ اما اگر كارگران اين كارخانه در چارچوب قانون كار خواهان تشكيل انجمن صنفي كارگري هستند، نبايد آنها را تحت فشار گذاشت.به اعتقاد اين فعال كارگري چون در چارچوب قانون، خواسته و يا نظر كارگران بر همه چيز برتري دارد؛ مسوولان بايد به نظر كارگران احترام بگذارند.درويشي گفت: شايد كارگران هفت تپه از چند و چون عملكرد شوراي اسلامي كار در كارخانه خود بي اطلاع هستند كه اينطور نسبت به تشكيل مجدد اين تشكل صنفي بي تفاوت هستند.اين مقام كارگري تاكيد كرد: حتي اگر تشكيل انجمن صنفي كارگران به زيان كارگران هفت تپه باشد بايد در چارچوب قانون به درخواست كارگران احترام گذاشت."
منظور از اين يادداشت كوتاه ابدا پرداختن به و افشاء چرنديات نوچه احمدي نژاد در بين كارگران نيست؛ بلكه پرداختن به و افشاء ضديت دار و دسته محسن حكيمي است كه ظاهرا دلشان بحال كارگران مي سوزد. واقعا اين خبر چه ربطي به هذيان گوئي "كميته هماهنگي" در باره "سنديكاي كارگران نيشكر هفت تپه" كه حاصل يك دوره طولاني از مبارزه كارگران شركت نيشكر هفت تپه است دارد؟! هوشنگ درويشي صريحا مي گويد كه كارگران مخالف شوراي اسلامي كار هستند. صريحا گفته است كه قانون كار جمهوري اسلامي سه نهاد "شوراهاي اسلامي كار، انجمن هاي صنفي و نماينده كارگران" را برسميت مي شناسد. "سنديكاهاي در حال تأسيس" ديگر از كجا وارد اين فرمول شده است؟! واقعا كسي مي داند كه "كميته هماهنگي" نقدش به اسم "سنديكا"ست يا به سنديكاليسم؟! رسالت "كميته هماهنگي" تخريب "سنديكاي كارگران شركت واحد" و "سنديكاي كارگران شركت نيشكر هفت تپه" زير لواي مخالفت با سنديكا است. تأثير اين سنديكاها در مبارزات كارگران حداقل اين مراكز و پروسه شكلگيري آنها كمترين اهميت و جايگاهي براي "كميته هماهنگي" دارند. "كميته هماهنگي" سنديكاي كارگران شركت واحد را كه هيچگونه آدم غيرمغرضي تأثير آن بر جنبش كارگري را نمي تواند منكر شود ـ حتي با تمامي ايرادات اصولي كه در جهت گيري بخشي از رهبري آن ديده مي شد ـ با يك غيرخودي بودن "سنديكا تشكل ضدسرمايه داري كارگران نيست" را دو دستي به شوراهاي اسلامي كار تقديم مي كند. واقعا اسم اين را چه مي شود گذاشت؟!
"كميته هماهنگي" مي گويد كه هوشنگ درويشي "سنديكاي كارگران نيشكر هفت تپه" را با شوراهاي اسلامي كار يكسان دانسته است و يا "تا آنجا كه به يكساني نقش سنديكا و شوراي اسلامي كار مربوط مي شود، حق با رئيس كانون عالي شوراهاي اسلامي كار است". رك و پوست كنده مي گويد كه "سنديكا كارگران شركت نيشكر هفت تپه"، "سنديكاي كارگران شركت واحد"، "سنديكاي كارگران خباز سقز" و "اتحاديه آزاد كارگران ايران" را كه اسمشان شتر گاو پلنگ "تشكل ضدسرمايه داري" ايشان نيست در رديف شوراهاي اسلامي كار هستند. اين تحريف را هر خواننده شريفي كه توطئه اي عليه كارگران را در سر ندارد بخوبي مي بيند. نگراني هوشنگ درويشي همانند هر مقام اسلامي در اين كشور اين است كه كارگران مخالف شوراهاي اسلامي كار هستند. هوشنگ درويشي در خبر مزبور صريحا گفته است كه كارگران مخالف شوراي اسلامي كار كه در اين محيط كار وجود داشته، هستند. و همچنين همه مي دانند كه يك دعواي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران با شوراهاي اسلامي كار اين بود كه جلوي تشكيل تشكل آنها را مي گرفت. اكنون دودوزه بازي "كميته هماهنگي" با خاك پاشيدن به چشم جامعه مي خواهد اينها را تحريف كند. "كميته هماهنگي" در اطلاعيه مزبور گفته است: "ما هميشه تاکيد کرده ايم که بحث ما اصلا بر سر نام تشکل نيست." دروغ مي گويند؛ و گرنه به پروسه تشكيل "سنديكاي كارگران شركت نيشكر هفت تپه" و مبارزات اين كارگران و اتكاء حركتشان به مجمع عمومي كارگران و جايگاه مهم كل اين حركت در مبارزه كارگران و در كل جامعه اين چنين بي اعتنا نمي بودند. بي اعتنا هم بهيچ وجه گوياي مواضع اينها نيست. اين جريان تا آنجا پيش ميرود كه مبارزه اين كارگران براي تشكيل سنديكايشان را مورد تأييد رئيس شوراهاي اسلامي كار مي داند. به اين "شرافت" چه مي شود گفت!
درباره هذيان هاي "كميته هماهنگي" زياد مي شود گفت. اين محفل را هم ديگر واقعا لازم نيست همانند شوراهاي اسلامي و خانه كارگر افشاء كرد. به اندازه كافي بدنام است. تنها چيزي كه در اين بين لازم به يادآوري براي كساني كه هنوز به اين محفل متوهم هستند اين است كه هر چه زودتر خود را از منجلاب اين محفل نجات دهيد.
٣١ اكتبر ٢٠٠٨

Friday, October 10, 2008

نساجيهای سنندج، مقابله با بيكار سازی و راه حل كارگری

محمد آسنگران
كارگران نساجيهاي سنندج بيش از چهار سال است كه در يك كشمكش دائمي براي حفظ شغل و رسيدن به خواسته هاي خود با كارفرما و دولت بسر ميبرند. همينجا تاكيد كنم اين كشمكش بخشي است از جدال و مبارزه طبقاتي كارگران و سرمايه داران كه در جامعه هميشه در جريان بوده است. اما پروسه اين جدال چند ساله بر سر مطالبات معيني بويژه مقابله با اخراج بوده است و من فكر ميكنم اكنون به پايان يك دوره رسيده ايم و بايد ارزيابي عمومي تري از اين اتفاقات داشته باشيم. اين تحرك چند ساله بر سر امنيت شغلي و مطالبات طرح شده از جانب كارگران، جنبش كارگري را وارد فاز ديگري كرده است. مبارزات تا كنوني و كشمكش جنبش كارگري و سرمايه داران و دولتشان به نقطه اي رسيده است كه احتياج به بررسي مجددي دارد.
مبارزات تا كنوني جنبش كارگري در كردستان، عليرغم دستاوردهاي با ارزش و پيشروي در عرصه هاي از مبارزه كارگري، هنوز نتوانسته است جلو اخراج و بيكار سازي و اقدامات ضد كارگري دولت و كارفرماها را سد كند. دولت و سرمايه داران متحدانه سياستهاي خود راهمچنان دنبال ميكنند. كارگران هم مبارزات و تجمعات اعتراضي خود را براي رسيدن به مطالباتشان هر روزه سازمان ميدهند. اما اين كشمكش عليرغم دستاوردهاي سياسي و طبقاتي براي جنبش كارگري و كل جامعه، نتوانسته است مانع سير رو به افزايش اخراج كارگران بشود. به همين دليل اكنون بايد به اين معضل پرداخت و بايد گفت چه راه حلي و چه سياستي را بايد پي گرفت.؟
آيا ميتوان جلو بسته شدن كارخانه هاي نساجي و ديگر مراكز كار كه با تصميم سرمايه داران و حمايت دولت به دلايل مختلفي تعطيل ميشوند را گرفت؟ اگر آري چگونه؟ اگر نه كارگران اخراجي و بيكار و كارگراني كه در معرض اخراج هستند چه كار بايد بكنند؟ كارگران شاغل ديگر مراكز كه ممكن است فعلا در معرض اخراج نباشند چي؟ و....
اينها سوالات واقعي هزاران خانواده كارگري در كردستان و دهها هزار كارگر در ديگر مناطق ايران است. با يك طرح ساده انگارانه و بدور از واقعيات و توان مبارزات جاري، نميتوان به سراغ اين معضل اجتماعي رفت. در عين حال با شعار دادن و طرح آرزوها و آرمانها هم نميتوان جواب همين امروز كارگران گرسنه را داد. اينجا است كه راه حل كارگري و نقش كمونيستها براي جواب به اين معضل اجتماعي جايگاه ويژه اي پيدا ميكند.
ابتدا لازم است تصويري از روند طي شده از چند سال گذشته تا كنون داشته باشيم. طبق اطلاعاتي كه در اين چند ساله به دست كميته كردستان حزب رسيده و منتشر كرده ايم به مرور تعداد كارگران شاغل كارخانه کاهش يافته است. يعني اكثريت بالايي از كارگران كارخانه ها را اخراج كرده اند. براي مثال قبلا كارخانه نساجي كردستان حدود ۷۰۰ كارگر و كارخانه شاهو حدود ۴۰۰ كارگر داشت. نساجي كردستان تعداد كارگرانش به ۱۷۵ و شاهو حدودا به ۳۵ نفر كاهش پيدا كرد. طبق آخرين خبر كارگران كارخانه نساجي اكنون و بعد از كشمكش با كارفرما و دولت تعداد ديگري اخراج شدند. چنانچه اكنون فقط ۵۳ نفر منتظر باز شدن كارخانه هستند كه به سر كار برگردند. در ديگر مراكز كارگري و بويژه همه كارخانه هاي نساجي از جمله پرريس، فرش غرب بافت و... هم به همين ترتيب تعداد كارگران هر سال كمتر شده است. اين پروسه با هر كمبود و يا دستاوردي كه كارگران داشته اند، به ما نشان ميدهد كه سرمايه داران توانسته اند تعداد كارگران در اين كارخانه ها را چند ده برابر كم كنند. يعني آنها را اخراج، بيكار، بازخريد و بازنشسته كنند. حال با هر اسمي كه روي اين بيكار سازي گذاشته باشند آنها را از كارخانه اخراج و خيل بيكاران را بدون تامين معيشت وسيعتر كرده اند.
اكنون همين تعداد باقي مانده هم را كه در اين مركز بسر ميبرند با خطر اخراج و بيكار سازي روبرو هستند. كارفرماي كارخانه نساجي كردستان اين كارخانه را تعطيل و كارگران را بيكار كرده است. اين يعني بعد از چند سال مبارزه و كشمكش همه ۷۰۰ كارگر اين كارخانه به صف بيكاران رانده شده اند. كارفرما اعلام كرده است كه كارخانه را مي بندد. اداره كار و دولت هم با تمام قدرت از كارفرما و سرمايه داران حمايت كرده و كارگران مجبور شده اند كه در چند ماه اخير براي حفظ شغل خود اعتراضات و تجمعات متعدي را سازمان بدهند. كه هنوز نه تنها به نتيجه نرسيده است بلكه اكثريت آنها رسما به خيل بيكاران پيوسته اند.
كارخانه پرريس و كارخانه فرش غرب بافت و .... هم به همين سرنوشت دچار شده اند. در پايان اين پروسه ما شاهد بيكار سازي صدها نفر از كارگران همين مراكز كار هستيم. اين كارگران كه سالها عمر خود و دوران جواني خود را در اين مراكز به توليد مشغول بوده و براي سرمايه داران سود توليد كرده اند، اكنون با اخراج و بيكاري و عدم تامين معيشت روبرو شده اند. هيچ قانوني از آنها حمايت نميكند. كل قوانين و نيروي دولتي در حمايت از كارفرما و سرمايه داران، كارگران را در مقاطع مختلف وادار به تحمل مشقتهاي بيشماري كرده اند.
از جمله اين مشكلات اخراج و بيكار سازي وسيع و عدم تامين معيشت است. در كنار اين مشكل اصلي يعني اخراج و بيكاري، كارگران با معضلات ديگري هم مواجه شده اند. اكثريت كارگران اخراجي و حتي همان كساني كه هنوز توانسته اند تا كنون مقاومت كنند به كارهاي قرار داد موقت و قراردادهاي سفيد امضا ناچار شده اند. چنانچه اكنون گفته ميشود نه تنها در سنندج بلكه در كل ايران فقط اقليت كوچكي به نسبت كل جمعيت كاركن قرار داد رسمي و دائمي دارند. قرار داد موقت اكنون روال اصلي قرارداد كاري و قرار داد رسمي استثنا شده است.
همين يك قلم قرار داد تحميلي به كارگران، يعني تحميل قرار داد موقت و بدتر از آن قرار داد سفيد امضا، به معناي بيحقوقي مطلق كارگران در ايران است. در كردستان وضع از اين هم بدتر است. زيرا بسياري از كارگران بدون قرار داد و بدون بيمه و همين مزاياي حد اقلي كه وجود دارد كار ميكنند. اما با اين وجود جنبش كارگري در كردستان از نقاط قوتي برخوردار است كه در ديگر مراكز صنعتي ايران كمتر مشاهده ميشود. اينكه توده كارگران در كردستان خود را چپ و ضد سرمايه داري ميدانند. مذهب جايگاه قوي در جامعه ندارد. اينكه كارگران عموما با مبارزه سياسي آشنا هستند و سنتهاي مبارزه سياسي قوي وجود دارد. اينكه سنت رفرميستي در كردستان نتوانسته است جايگاه جديي پيدا كند و راديكاليسم و مبارزه جويي يك وجه اصلي و قوي مبارزه كارگران در كردستان است. تحزب يافتگي بخش اينتگره جامعه كردستان است و كارگران در اين فضا با ايده هاي چپ و كمونيستي سمپاتي بيشتري دارند. و.... اما در كنار اين خصوصيات بايد گفت كه جنبش ناسيوناليستي در كردستان به عنوان يك مانع بر سر راه پيشروي كارگران موثر بوده و يك وجه مبارزه كارگري تقابل با جنبش و سياستهاي ناسيوناليستي بوده است.
در دل چنين شرايطي كارگران كردستان با زندگي غير قابل تحملي روبرو شده اند و راهي بجز تغيير اين شرايط بروي آنها باز نيست. هر چند اين شرايط در همه ايران حاكم است اما در كردستان يك جنبش قوي اجتماعي وجود دارد كه خود را سوسياليست ميداند. و به همين دليل چشم انداز پيشروي سريعتر و موثرتر ممكن شده است. جنبش كارگري ستون فقرات اين تحرك اجتماعي است. سوسياليسم در كردستان محدود به تعدادي روشنفكر و دانشجو و فعال سياسي نيست. يك جنبش اجتماعي است. اين ويژگي وظايف خاصي را در دستور كمونيستها قرار ميدهد. كم نيستند كساني كه ويژگيهاي جامعه كردستان را با وجود ستم ملي و سابقه مبارزه مسلحانه و "حكومت كرد" در عراق و همسايگي با حاكمان ناسيوناليست كرد در كردستان عراق و وجود تلويزيونهاي ماهواره اي به زبان كردي و... اين ويژه گي را توضيح ميدهند.
من ضمن ديدن اين فاكتورها و نقد تاثير و مضرات آنها، فكر ميكنم در پايه اي ترين سطح تفاوت جامعه كردستان با ديگر مناطق ايران اين است كه، در كردستان يك جنبش قوي سوسياليستي در ابعادي اجتماعي وجود دارد. اين جنبش رهبران و چهره هاي خود را دارد. اين جنبش حزب خود را دارد. راه حل و سياستهاي خود را دارد. جنبش سوسياليستي نه تنها به عنوان آرمانهايي انساني و جذاب، كه به عنوان يك راه حل سياسي محبوبيت عمومي دارد. در جنبش كارگري و در اين مقطع زماني ما با برسميت شناختن اين ويژه گيها ميتوانيم جوابي درست و عملي به موانع پيش رو بدهيم. حزب كمونيست كارگري ايران و جنبش ما در يك بعد اجتماعي در شكل دادن به اين اوضاع نقش تعيين كننده اي ايفا كرده است. بنابر اين نقش مهم و تعيين كننده جنبش كارگري در كردستان تنها از حقانيت جنبش كارگري ناشي نميشود، بلكه اين جنبش خود را با رگه خاصي از سوسياليسم تداعي كرده است. تحولاتي را از سر گذرانده است. در ميدان مبارزه جاري سياست و تاكتيك احزاب مختلف چپ را ديده و تقابل جريانات ناسيوناليستي با منافع خود را تجربه كرده است. در نتيجه با سياست و افق خاصي پا به ميدان تحولات سياسي و اجتماعي گذاشته است. اين خصوصيات سياسي و اين عوامل ذهني در كنار عامل عيني تقابل منافع طبقاتي روزمره كارگران با سرمايه داران، نقش تعيين كننده اي به تحرك سياسي جنبش كارگري در كردستان بخشيده است.
نگاهي به عوامل مورد بحث ميتواند كمك كند كه اين مفاهيم بالا بيشتر درك شود. خيل وسيع كارگران مهاجر و كار در مراكز كوچك و بي تامين كه اكثريت كارگران كردستان را تشكيل ميدهد و كارگران شاغل كه در كارخانه هاي نسبتا بزرگتر با موج بيكارسازي روبرو شده اند جنبش كارگري را با تنگناهاي متعددي روبرو كرده است. تعدادي از كارگران ناچار شده اند كه همان استاندارد زندگي فقيرانه را هم فقيرانه تر تحمل كنند. تعدادي از بچه هاي اين خانواده هاي كارگري ناچار به ترك تحصيل شده اند. تعدادي از خانواده هاي كارگري به دليل فقر و عدم امنيت معيشتي متلاشي شده اند. بسياري از كارگران اخراجي خانه هاي كرايه اي خود را به دليل بيكاري رها كرده و ناچار به اسكان در مكانهاي ارزانتر و با استاندارد پايين تري شده اند. تعدادي از آنها به شغلهاي كاذب دستفروشي، حمل كالا از مرز كه با خطرات بسياري مواجه است و شغلهاي موقت تن داده اند. بهداشت و بيمه در سطح بسيار نازلي است. تعداد بسيار كمي از كارگران در كردستان از همان مبلغ ناچيز بيمه بيكاري، بيمه بازنشستگي، بيمه درماني و.... بهره مند هستند. همه آنها ناچار شده اند كه كيفيت غذايي پاينتري را تحمل كنند و هزار و يك درد و مشكل ديگر كه بيان همه آنها يعني همه جوانب زندگي چند برابر زير خط فقر كارگران و ديگر اقشار زحمتكش جامعه.
اين شمه اي از زندگي كارگران كردستان است. كارگران مراكز نامبرده كه هم اكنون در حال جنگيدن براي بازگشت به كار و حفظ شغل خود هستند و در دل چنين شرايطي به اعتراض و مبارزه خود ادامه ميدهند، براي برون رفت از اين اوضاع بايد اقدامات جديتري را در دستور بگذارند.
اما زندگي و حيات جنبش كارگري در كردستان با وجود سختي و مشقات تحميل شده معيشتي، وارد فازي از مبارزه شده است كه ميتواند اميد بخش و چاره ساز باشد. همزمان با تلاش دولت و سرمايه داران براي اخراج و بيكار سازي وسيع و حمله به معيشت خانواده هاي كارگري، كارگران از چند سال گذشته تا كنون بيشترين و وسيعترين تجمعات اعتراضات تاريخ جنبش كارگري كردستان را سازمان داده اند. در هيچ دوره اي ما شاهد اين تعداد رهبران شناخته شده و روشن بين در جنبش كارگري در كردستان نبوده ايم. در هيچ دوره اي تا اين حد كارگران خود آگاه و با نقد سرمايه داري آشنا نبوده اند. و در عين حال در هيچ دوره اي تا اين حد جنب و جوش براي متشكل شدن در جريان نبوده است. اين فاكتورها اگر در يك مسير درست و متحدانه پيش بروند جنبش كارگري نه تنها در كردستان بلكه در كل ايران ميتواند وارد فاز تعيين كننده اي براي به عقب راندن سرمايه داران و دولت شان بشود.
براي وارد شدن به بحث راه حل بايد ابتدا در مورد سرنوشت كارخانه هاي بحران زده نكاتي را ياد آوري كنم:
كارخانه هاي نساجي كردستان همانند كل نساجيهاي ايران با يك بحران لاعلاج روبرو هستند. اما ابعاد بحران تنها به اين رشته محدود نيست. براي نمونه نيشكر هفت تپه، لاستيك البرز، ايران خودرو، پتروشيميها و حتي كل صنايع نفت و گاز در ايران با معضلات لاينحلي مواجه هستند. اما در اين نوشته من تلاش ميكنم بر نساجيهاي كردستان تمركز كنم.
نساجيهاي كردستان:
كارخانه هاي نساجي در كردستان نه به دليل عدم سود دهي بلكه به دليل سود كمتر به نسبت ديگر رشته هاي توليد، از جانب كارفرما و دولت يكي بعد از ديگري تعطيل ميشوند و يا رشته توليدي آنها تغيير ميكند. رقابت سرمايه داران براي كسب سود بيشتر و عدم توانايي رقابت آنها در بازار جهاني با كارخانه هاي هاي مشابه كه با توليد انبوه و كيفيت بالاتري به قيمت ارزانتر وارد بازار شده اند، آنها را متقاعد كرده است كه اين رشته از صنايع را تعطيل كنند. سرمايه داران متعاقبا يا سرمايه خود را به جاي ديگري منتقل ميكنند و يا رشته توليدي را تغيير و كارگران را با قرار دادهاي موقت و سفيد امضا و با دستمزد كمتري استخدام ميكنند. كه به نسبت كارگران رسمي و دائمي از مزاياي بسيار كمتري برخوردار ميشوند. سرمايه داران بسياري نيروي كار مورد نياز خود را نه از ميان كارگران قديمي كه سالهاي جواني خود را در اين كارخانه ها صرف توليد سود براي آنها كرده اند، بلكه از ميان كارگران بيكار و جوان استخدام ميكنند كه حاضر به قبول دستمزد پاينتر و مزاياي كمتر و توقعات كمتري هستند. سوالي كه اكنون مطرح است اين است كه كارگران با اين سياستهاي ضد كارگري سرمايه داران و دولت حاميشان چه برخوردي بكنند. آيا ادامه همين نوع اعتراضات جوابگو است؟ راه حل دراز مدت و به يك معني استراتژي جنبش كارگري چيست؟ و...
سوالات اصلي و گرهي همينجا مطرح ميشود چگونه با اين روند بايد مقابله كرد؟ مسير درست كدام است؟ ممكن است جواب هميشگي اين باشد كه بايد متحدانه ايستاد. اما متحدانه در چه ابعادي و چگونه؟ كدام سد و مانع را بايد شكست كه پيشروي جنبش كارگري ميسر بشود؟ آيا تشكلها و فعالين كارگري در كردستان قدرت و پتانسيل شان همين حد است كه تا كنون شاهد آن بوده ايم؟ و... اينها و دهها سوال و ناروشني ديگر بايد جواب بگيرند تا جنبش كارگري قادر به حركتي قدرتمند و راهگشا بشود. در بخشهاي بعدي من به سهم خود تلاش ميكنم به اين سوالات بپردازم. اميدوارم كه فعالين كارگري در اين بحث شركت فعالتري بكنند. فعالين سوسياليست بايد آگاهانه و بطور جدي به اين فكر كنند، كه چگونه ميتوان از اين تنگنا خارج شد. چگونه ميتوان هم زندگي همين امروز كارگران را بهبود بخشيد و هم افق رهايي از قيد و بند سيستم سرمايه داري را در دل همين مبارزات جاري تقويت كرد و براي رسيدن به جامعه اي آزاد، بدون كار مزدي و در يك كلام جامعه اي انساني پيش رفت. در قسمت بعدي تلاش ميكنم به اينها بپردازم.
ادامه دارد