Wednesday, March 12, 2008

شلاق سرمايه و جواب کارگر

ياشار سهندي

١- شلاق ابزاري براي بردگيچه کسي براي اولين بار در تاريخ بشري شلاق را بر پيکر انساني نواخت تا او را وادار به کار کند؟ در هيچ کجا ثبت نشده است. ظاهرا اين امر براي تاريخ بشري که تاکنون نوشته شده است مهم نيست. شالوده تاريخي که نوشته ميشود بر اين اساس است که شلاق نواختن بر پيکر انسانهاي زحمتکش لازمه به حرکت در آمدن چرخ جامعه است . اين امري طبيعي قلمداد شده است. لازمه پيشرفت را همين ستم تاريخي ميدانند: "که اگر نبود اين شلاق هيچ کس کار نمي کرد!" فلذا بر پرچم ايشان نوشته شده است: " تا نباشد چوب تر/ فرمان نبرد گاو و خر"، انسان در نزد ايشان حکم چهار پايي را دارد که آفريده شده تا کار کند.
اهرام مصر سمبل ستم عظيمي است که بر انسانها رفته. با کوبيدن شلاق بر گرده انسانها برپا شده. اکنون براي آنها که در "دالانهاي مرموز" اهرام کاوش ميکنند چيزي که ابدا مهم نيست همان پژواک صداي شلاق است که بر پشت انساني نشسته است و ناله انساني از درد جانکاه که در فضاي آن دالانها حبس شده است. براي ايشان اما، جسد فرعوني به نام "توتان خاتوم" بسيار مهم است که کشور به کشور ميگردانند و تمام نسوج باقي مانده او را مي کاوند تا شايد بفهمند فرعون جوان چرا مرده و اصلا عاشق شده يا ناکام از دنيا رفته! اما برا ي هيچ کس مهم نيست که بهمراه اين فرعون چند برده زنده بگور شدند تا در آن دنيا به او خدمت کنند. لابد در آن دنيا نيز از ضربات شلاق در امان نيستند و گر نه چگونه مي بايست به فرعون خدمت کنند! هيچ کس نمي پرسد آن بردگان به زبان خوش در آن گور سرازير شدند يا به ضرب شلاق. عامداً اين اهرام را مرموز جلوه ميدهند تا ستمي که بر صدها هزار انسان رفته پوشيده نگه دارند. و گويا تاريخ يک راز است که کسي نمي تواند کليد پيشرفت آنرا درک کند. ميليونها انسان که در طول تاريخ له شدند ( و ميشوند) تا تمدنها شکل بگيرد و کساني امروز نان همان تمدنها را ميخورند و بر سرمردم زحمتکش زمانه خويش ميکوبند" که ما روزگاري سرور جهان بوديم!" اما نمي گويند که اين سروري به قيمت خون جاري شده بر پشت اجداد همين انسانهاي محنت زده آفريده شده است، اما تا دلتان بخواهد نام شاهان شلاق بدست را هنوز که هنوز است با دبدبه و کب کبه به زبان جاري ميسازند. توده مردم که جان بر سر بر پايي اين تمدنها گذاشتند و ميگذارند در نزد ايشان حکم سياهي لشکر را دارند. بقول برشت: "آيا اسکندر بهمراه خود آشپز نداشت." سوال مهمي است اما براي کي سرنوشت آن آشپز مهم است؟ هيچ کس. هيچ کجا سنگ يادبودي به ياد آن آشپز نميگذارند.
اهرام پا برجا ماندند و شلاق نيز دست به دست چرخيده، از دست برده دار به دست ارباب فئودال و از دست ارباب فئودال به دست سرمايه دار رسيده است. گويا افتخار بورژوازي اين بود که ديگر شلاق را بکناري نهاد اما گرسنگي را گرو گرفت تا انسانها کار خويش را در خدمت سود او بکار اندازند، ديگر شلاقي بر بدني کسي خط نمي انداخت اما شلاقي نامريي همان کار شلاق عهد باستان را انجام ميدهد. "انسانها آزادند!" اما خود زندگي به گرو گرفته شده تا تن به استثمار بدهند. اينک کارگزاران اسلامي سرمايه گرسنگي دادن را کافي نميدانند شلاق را نيز دوباره در هوا پيچ و تاب ميدهند و بر گرده انسانهاي شريف فرود مي آورند. اگر در تاريخ ثبت نشده چه کسي اولين شلاق را کوبيد اما اين آخرين آن ثبت شد. اين ديگر در تاريخ ثبت شد که جمهوري اسلامي ، رسما و علنا دولتي است که حکم شلاق را براي کارگران صادر کرده است و اجرا نموده. اين موميايي وارث کليت استثمار و ستم، قدرت خود را با کوبيدن ضربات شلاق بر پيکر کارگر مي خواهد ثابت کند. موميايي که حضور منحوس خود را ميخواهد نشان دهد و براي اينکار بر بدن انساني با شلاق هاشور ميزند که آفريينده زندگي است. کسي را هنوز در دوران ما زنده بگور نکرده اند تا به ارباب در آن دنيا خدمت کند. اما زندگان را به شرايطي محکوم کردند که چيزي فراتر از زنده بگور شدن نيست. و در عين آزاد بودن(!) در چنبره روابطي گرفتار آمده که او را به اندازه يک برده دوران باستان ارزشمند نمي داند.
٢- ده ضربهخداوند بر موسي ظاهر شد و ده فرمان خود را بر او ديکته کرد تا بندگان خودرا با وعده وحشت از دوزخ به اطاعت وادارد. وعده جمهوري اسلامي به انسانها جهنم بر روي همين زمين است که به کمک هر گونه خباثتي که ميشود سراغ گرفت ميخواهد اين جهنم را بر پا نگه دارد و کارگري که فرياد ميزند" برخيزيد دوزخيان زمين/ برخيزيد زنجيريان گرسنگي / که فردا بين اللمل طريق بشري خواهد شد/" با شلاق ميخواهد به سکوت کشاند. جمهوري اسلامي سرمايه با ده ضربه شلاق بر پيکير نحيف کارگر ميخواهد وحشت خود را از "نافرماني" کارگر بپوشاند؛ضربه اول: تو حيوان ناطق هستي.ضربه دوم: تو بدنيا آمدي کار کني. ضربه سوم: براي تو لذت مفهومي ندارد. بهترين لذت براي تو کار کردن است.ضربه چهارم: سهم تو از زندگي که مي آفريني رنج و زحمت است. که خداوند ستمکشان را دوست ميدارد.ضربه پنجم: رستگاري انسانها به تنهايي ميسر است و رستگاري با رنج و درد بدست مي آيد. کار بي مزد موجب سعادت شماست.ضربه ششم: براي آنکس که کار را ميخواباند. ضربه هفتم: مزد! آنهم مزد بيشتر! اين تقاضا عرش خداي سرمايه را بلرزه مي اندازد.ضربه هشتم: چه گفتي! تو هم خودت را انسان ميداني. خاموش بمان.ضربه هشتم: گرد هم مي آييد و مشت را گره ميکنيد. ضربت نهم را بايد محکم تر نواخت تا مشت ها باز شود. ضربه دهم: سرود بين اللمل ميخواني و خود را جهاني ميداني و اين بزرگترين جرمي است که مي تواند يک کارگر مرتکب شود. ضربت دهم چنان نواخته شود تا صدايش به گوش همگان برسد.
٣- افتخار مااين صدا در جهان پيچيده است. همه وحشت مزدوران سرمايه در اين ده ضربه خلاصه ميشود تا وحشت خود را نشان دهند. وحشت از اينکه ميدانند با يک تن طرف نيستند ، بلکه با طبقه اي روبرويند که جهاني است و قدرتش به همين است. وحشت از طبقه اي است که هنوز متحد نشده است اما با اين وجود با يک اعتصاب و با يک تجمع چند صد نفري لرزه مرگ بر اندام پوسيده حاكمانش مي اندازد. رژيم اسلامي از ترس روبرو شدن با اين طبقه در اول مه، با شلاق از هم اکنون به استقبال آن روز رفته تا شاهد آمدن توده کارگر به خيابان نباشد. تا شايد هنوز بتواند توجيهي براي بودن خود در نزد طبقه استثمارگر داشته باشد. اما او حتي نتوانسته محمود صالحي را با وجود تني رنجور و بيمار که ذره ذره وجودش آب ميشود به تسليم وادارد. که نام صالحي با اول مه گره خورده است و همين گونه پايداري ها است که بر اندام پوسيده موميايي لرزه انداخته. تصور اينکه با وجود اين همه سرکوب با وجود موجود افسار پاره کرده اي به نام "دولت احمدي نژاد" باز کارگر در اول مه فرياد برکشد: " برخيزداغ لعنت خورده" عرق سرد مرگ را بر تن اين جمهوري استثمار اسلامي سرمايه نشانده و ميخواهد شايد با شلاق زدن بودن خود را حس کند. بايد اين جمهوري نکبت سرمايه را بزير کشيد و اين افتخار براي نسل ما در تاريخ ثبت شود که اينان کساني بودند که شلاق استثمار را براي ابد دفن کردند. پاسخ ما دراول مه به جمهوري شلاق سرمايه چنين است:برخيزيد دوزخيان زمين/ برخيزيد زنجيريان گرسنگي/ که فردا بين الملل طريق بشري خواهد شد. و پرچم سرخ طبقه را بلند تر از هميشه به اهتزاز در خواهيم آورد که بر آن حک شده است: "اساس سوسياليسم انسان است."