Friday, November 30, 2007

خصوصي سازيها، ورشكستگي كارخانجات و پاسخ كارگران

متن ميزگرد تلويزيوني شهلا دانشفر با حميد تقوايي و كاظم نيكخواه
(كارگر كمونيست از ناصر احمدي كه اين ميزگرد را پياده كرده اند صميمانه تشكر ميكند.)

شهلا دانشفر: اولين موضوعي كه ميخواهيم اينجا بررسي كنيم مسئله خصوصي سازيها و ورشکستگي کارخانجات در ايران است، مسئله اي که تاثيرات خودش را در وضعيت کار کارگران، در وضعيت زندگي کارگران و وضعيت مبارزات کارگران گذاشته است۰ قبل از اينکه به جنبه هاي مختلف مسئله بپردازيم من دوست داشتم که درباره مساله ورشكستگي كارخانجات صحبت کنيم. حميد تقوايي شما اين ورشکستگي کارخانجات را توضيح بدهيد و بگوييد که علت چيست و مشکل کجاست؟
حميد تقوايي: ورشكستگي كارخانجات يك امر عادي است در جامعه سرمايه داري. سرمايه داران چه در کشورهاي مختلف و چه در داخل يک کشور همديگر را از ميدان خارج ميکنند و کارخانه هايي ورشکست ميشوند، و درعوض کارخانه هاي ديگري که راندمان بيشتري و سودآوري بيشتري داشته اند و سرمايه هايشان بيشتر شده و انباشت شده قدرت بيشتري پيدا ميکنند۰اين جزو قوانين ذاتي سرمايه داري است و ما اين تحول را چه در ايران و چه در ساير کشورهاي جهان ميبينيم۰ بنظرم سئوال بيشتر از اين جنبه طرح ميشود که در جريان اين پديده رقابت و ورشکستگي، مبارزات کارگران در چه جايگاهي قرار ميگيرد۰ سرمايه داري سنتا هميشه با همين نوع استدلالها طبقه کارگر را به تمکين کشيده و به تسليم کشانده است۰ الآن در کشورهاي اروپايي بحث اينست که به کارگران ميگويند که اگر شما از فلان خواست خود مثلا از خواست افزايش دستمزد نگذريد آنوقت ما در فلان شاخه از صنعت نميتوانيم با کشور چين رقابت کنيم۰درواقع دروغ هم نميگويند يعني در مقابل سرمايه بزرگ و سرمايه هاي ديگر براي اينکه بتوانند رقابت کنند طبق معمول بايد از حقوق کارگر بزنند. بسياري از اتحاديه هاي کارگري هم هستند که بسازش کشيده ميشوند و اين منطق را قبول ميکنند و براي مدتي در قرار دادهايشان خيلي از مطالبات را ذکر نميکنند. يعني با اضافه نشدن دستمزد ها و با اضافه شدن ساعات کار موافقت ميکنند۰ بنظرم راهش اين نيست و طبقه کارگر مسئول مشکلات جامعه سرمايه داري نيست۰ طبقه کارگر براي اقتصاد جامعه مدل خودش را دارد. بطور کلي ميخواهد بزند زير كل سرمايه و سود آوري سرمايه و براساس منافع انسان و نيازهاي انسانها يک سيستم و جامعه ديگري را برپا کند۰ بنابراين معلوم است که كارگر با پذيرش قانون سود نميتواند بر خواستهايش پافشاري كند. اگر سرمايه داري حاکم است ورشکستگي هم جزو آنست. بيکاري هم جزو آنست و بخاک سياه نشاندن کارگران هم جزو آنست۰ کارگر بايد با مبارزه اش بگويد که کل اين سيستم را قبول ندارم. كارگر خواستهاي رفاهي و امنيت خودش را به سرمايه داران بايد تحميل کند و پيش برود۰ اگر دولت سرمايه داري و کارفرمايي آمد و گفت که من ديگر نميتوانم اينها را برآورد کنم چونکه ورشکست ميشوم و کارخانه ام بسته ميشود، كارگران بايد بگويند که ما مسئوليت جامعه اي را که شما سرهمبندي کرده ايد نداريم. بايد بگويند که تو از قدرت سياسي برو کنار و بده دست ما، و ما با قدرت خود مسائل را حل ميكنيم. و اما طبقه کارگر زماني ميتواند اين حرف را بزند که حزب سياسي اش وجود داشته باشد و در صحنه سياست باشد و سياستهاي راديکال و سوسياليستي هم در جامعه معني داشته باشد۰ آنوقت درمقابل چنين کارگري، ديگر نميشود گفت که مثلا من در رقابت دارم ميبازم و شما فعلا اضافه دستمزد نبايد بخواهيد و بايد اضافه کاري بکنيد و يا دستمزدهاي عقب افتاده را فعلا مطالبه نکنيد تا من بتوانم خودم را جمع و جور کنم۰ کارگر بايد بگويد که برو کنار و من حزب خودم را دارم و آلترناتيو سياسي خودم را دارم و جامعه را اداره ميکنم. ينکه سود آوري از جزئيات اقتصادي شماست بمن مربوط نيست۰ من براي زندگي خودم و خانواده خودم ميجنگم تا يک زندگي انساني داشته باشم و شمايي که دولت هستي و نميتواني زندگي من را فراهم کني، خب، بخاطر اينست که مسئله را به سود خودت گره زده اي، برو کنار و برو پي کارت، من ميزنم زير سود و سودآوري و براساس منافع انساني جامعه را سازمان ميدهم۰پس در قبال اين نوع استدلالهاي کارفرماياني که ميگويند ديگر نفع نميبريم و ورشکست ميشويم و کارخانه سودآور نيست و در رقابت باخته ايم و شما از مطالبات خود کوتاه بياييد، جواب کارگر بايد اين باشد که خود شما کوتاه بياييد و من از حقوقم کوتاه نميايم و براي حقوقم ميجنگم. شما نميتواني اقتصاد را بگرداني پس معلوم ميشود که اشکال کار از اقتصاد خود شماست که من و خانواده ام بايد گرسنگي بکشيم تا شما سرپا بمانيد۰ جواب من اينست که اين جامعه انساني نيست، برويد کنار، من خودم جامعه را اداره ميکنم۰ از اين زاويه است که به موضوع بايد برخورد کرد.کارگر مسئول مسائل و رقابتهاي درون سرمايه داران نيست بلکه کارگر براي رفاه بيشتر و زندگي بهترخود و کل جامعه مبارزه ميکند، و منطق کارگر بايد همين باشد۰
شهلا دانشفر: درمقابل اين مسئله ورشکستگي کارخانجات، يکي از اقدامات دولت اين بود كه بسياري از کارخانجات را به بخش خصوصي واگذار كرد و اين روند جريان دارد. در همين رابطه هم تسهيلاتي ايجاد ميکردند براي بخش خصوصي كه بهر طريقي که شده استثمار را بالا ببرند و کارخانه را بنوعي بتوانند سودآور کنند۰ بهمين دليل دست کارفرما براي اخراج کارگر ، براي نپرداختن دستمزد و غيره باز است. در همين رابطه جرياناتي مثل شوراهاي اسلامي و "خانه كارگر" اين را به يك موضوع تبديل كرده اند كه كارخانجات نبايد به بخش خصوصي واگذار شود. و مي بينيم که کارگران هم بعضا در پلاکادورهاي اعتراضيشان دارند مطرح ميکنند که ما مخالف خصوصي سازي هستيم و نبايد خصوصي سازي بشود۰ خب، کاظم نيکخواه، شما اين مسئله را چطور توضيح ميدهيد؟
کاظم نيکخواه: در تاييد اساس صحبتي که حميد تقوايي کردند بايد بگويم که واقعيتي که در جامعه ايران وجود دارد حتي يك مقداري فراتر از جنبه اي است که حميد تقوايي مطرح کردند۰ مساله در ايران واقعيت بحران اقتصادي و فلج اقتصادي است. معمولا در کشورهاي ديگر رقابت باعث ميشود که سرمايه دار و کارفرما تجهيزات و کارخانه خود را بردارد و ببرد به کشورهايي چون تايوان و بنگلادش و غيره که مزد نيروي کار ارزان است۰فشار مي آورد به کارگر در كشور خودش که يا از افزايش دستمزد دست بکشيد و ساعات طولاني تري كار كنيد و يا من ميروم جاي ديگر۰ولي در جامعه ايران رقابت سرمايه دارها به آن شکلي كه در يك كشور اروپايي جريان دارد علت اين مساله نيست. منظورم اينست که کارگر حتي اين شانس را هم ندارد که کارخانه اي که بسته ميشود فکر کند که در جاي ديگري ده کارخانه ديگر توسط يك سرمايه دار ديگر داير ميشوند و در يک جاهايي جريان توليد دارد رشد ميکند۰ ميخواهم بگويم که جامعه ايران در يک وضعيت فلج اقتصادي گير كرده است. و ورشكستگي ها اساسا از اينجا سرچشمه ميگيرد. اين وضعيت شكافي ايجاد كرده كه كارفرما ميتواند بگويد اوضاع بلبشو است و دستمزد كارگر را ٦ ماه و يکسال و دوسال ندهد و حداکثر سوءاستفاده خودش را ميکند. فکر نميکنم که ما در هيچ جاي دنيا چنين پديده اي را به اين شكل شاهد باشيم. يعني بالا كشيدن دستمزد ها را. ميخواهم بگويم بايد اين وضعيت بلبشوي جامعه را ببينيم. يک بحران گسترده اقتصادي در جمهوري اسلامي وجود دارد. کارگر بايد اينرا بداند، و بداند که چنين وضعيتي انتها ندارد. آخر ندارد. در متن اين بحران اقتصادي آنوقت ما شاهد هستيم كه مساله خصوصي سازي ها هم در واقع بازيهايي در بالا و در بين خودشان در درون حکومت است تا از اين اوضاع بلبشو سودهاي کلان ببرند۰ اين يک نکته.
اما نکته ديگر من در مورد سودآوري است. وقتي در يکجايي بحران اقتصادي وجود دارد يا كارخانجات دچار ورشکستگي ميشوند و يا مثلا کارخانه اي بسته ميشود طبعا آن كارخانه سودآوري مناسبي ندارد. اما اين معنايش اين نيست که سرمايه داران به اين دليل سودي در آن شرايط اقتصادي بجيب نميزنند! معمولا درست برعکس است! در ايران بطور مشخص يک اقليت معدود و محدودي وجود دارد که سرش هم به حکومت بند است و دارد چندين و چندين برابر حد معمولي که سرمايه دار ميتواند سود ببرد سود ميبرد و پول بجيب ميزند و چپاول ميکند۰درواقع دستمزد ندادن اسمش سود بمفهوم معمول سرمايه داري نيست بلکه چپاول است. بطوري که دستمزد را که خودشان چندي برابر زير خط فقر تعيين کرده اند حتي آن را هم نميدهند و کارگر را هم به بهانه ورشكستگي هروقت خواستند ميريزند بيرون و بعد هم کارخانه را ول ميکنند و ميروند جاي ديگري به اسم ديگري كارخانه و شركت باز ميكنند. فوقش ميروند به دوبي و آنجا سرمايه گذاري ميكنند. تازه کارفرما به دولت ميگويد که کارخانه ورشکست شده است و بايد کمک مالي بدهيد! و آنوقت کارگر را با ٦ ماه و يکسال حقوق عقب افتاده تحت فشار نگهميدارند و دولت هم در يکچنين فضاي بحراني و اعتراض كارگر، تازه يک مبلغ کلاني هم بعنوان کمک مالي به کارفرمايي که حتما يکي از همان "آقازاده ها" است ميپردازد، و کارفرما هم به بهانه و بعنوان ورشکستگي کارخانه آن مبلغ هنگفت ٤٠ ميليون دلاري را هم بجيب ميزند. يعني هم دستمزد را زير خط فقر تعيين ميكند، هم همان دسمتمزد را نمي پردازد و بالا ميكشد و بعد هم يك كمك دولتي هم ميگيرد و همه را يك جا بالا ميكشد. همه اينها هم به دليل و بهانه بحران و ورشكستگي است. کارگري همه كه جمع شده و اعتراض كرده وقتي مي بيند كه دولت يک پولي به کارفرما داه است كه حقوق كارگران را بدهد دوباره ميرود سر کار و توليدش و منتظر ميشود. کارفرما از اين پول کمکي هنگفتي که بدست آورده است طبق تصميم خودش يکماه از ٦ ماه دستمزد عقب افتاده کارگر را پرداخت ميکند و اين كمك دريافتي را هم روي بقيه آن پولهايي كه از كارگران بالا كشيده ميگذارد و ميرود دنبال مکان بعدي و چپاول بعدي خودش! اين را همين روزها شاهد بوديم بارها شاهد بوده ايم اگر يادتان باشد. دولت هم به کارگر ميگويد که من نميدانم کارفرماي کارخانه کجاست، و فرماندار و استاندار هم ميگويد که منهم نميدانم کجاست! درنتيجه اينجا ميمانند کارگراني که جمع ميشوند و ميگويند که بيکار شده ايم و چندين ماه دستمزد مان هم روي هواست و نميدانيم که زندگي خود و خانواده مان چه ميشود!
ميخواهم بگويم که بحث بر سر يک فلج اقتصادي و چپاول است. يك نمونه اش را همين روزها در كارخانه نيشكر هفت تپه شاهد بوديم. كارگران دست به مبارزه و اعتصاب زده بودند و يكي از خواستهايشان اين بود كه به مافياي شكر پايان داده شود. منظور از مافياي شکر هم اين نيست که در جاي ديگري کارخانه هاي ديگر شکر درست شده است. بلکه بحث اينست که واردات شکر ازطريق ابواب جمعي خود حکومت انجام گرفته است بطوري که از هر کشوري که دلشان خواست ميتوانند شکر وارد کنند. در مورد نساجي ها هم همينطور است كه پارچه وارد ميکنند و غيره. اما اينطور نيست كه به همه سرمايه داران امكان و اجازه ميدهند كه آنها هم همان مواد را وارد کنند. واردات هم دست همان به اصطلاح "آقازاده ها" است. پديده "رانت خواري" كه عده اي مطرح ميكنند منظور همينهاست. در يکچنين فضايي يکعده کارفرما به اندازه چندين برابر حد معمول دارند استثمار ميکنند و سود و پول بجيب ميزنند. در چنين اوضاع چپاول و بلبشويي براي سرمايه داران اقتصاد مهم نيست. هرچند که ميبينند که اوضاع نظامشان دارد هرروز از روز پيش بدتر ميشود و شيرازه اقتصاد از هم ميپاشد۰
كل اين اوضاع بخاطر بحران بين المللي جمهوري اسلامي و بحران داخلي خود حکومت است که ميگويم آخر ندارد و ته ندارد۰ کارگران نيشکر هفت تپه و نساجي ها و ماشين سازيها و حتي کارگران کارخانجات دولتي هم بايد بدانند كه ما نميتوانيم با مبارزه مان اوضاع را به جايي برگردانيم كه كارخانه كار كند و سود داشته باشد و ما هم بطور معمول دستمزدمان را بگيريم. اينجاست که تازه ميرسيم به سئوال شما که آيا مبارزه عليه خصوصي سازي ها راه حل مسئله است يا نه.
من ميگويم که چنين بحراني هيچ راه حلي بجز رفتن جمهوري اسلامي ندارد، يعني همان چيزي که حميد تقوايي گفتند که سرمايه داري ايران هيچ راه حلي براي جامعه ايران ندارد و کارگر هم مستقل از اينکه چه کاري ميخواهد بکند يا نکند، اين نکته مهم را بايد بداند. حرف ما به کارگران اينست که بدانيد که هيچ راه حلي براي جامعه ايران وجود ندارد بجز رفتن جمهوري اسلامي، و اين کارخانه و اين وضع اقتصادي هيچ نوع بهبودي درونش نيست و هرگز اصلاح پذير نخواهد بود. بلکه اتفاقا هرچه جلوتر برويم جز ورشکستگي و جز بالا کشيدن دستمزدها و جز بيکاري گسترده و فقر و فلاکت، و جز دست بدست کردن مالکيت و مديريت کارخانه چيزي ديگري نخواهيم ديد۰ اين يک جنبه از مسئله است، و اما جنبه ديگر مسئله هم درواقع خصوصي سازي نيست بلکه از اين دست به آن دست پاس دادن مالکيت کارخانه است. بدين معني که، در جامعه ايران جمهوري اسلامي سند مالکيت کارخانه را برميدارد و از اسم بنياد مستضعفان و يا نهاهاد فلان به اسم آقاي فلان که حتما وزير بوده و يا پسر وزير بوده و يا پسر و نوه رفسنجاني و خامنه اي بوده ميکند۰ميخواهم بگويم که اين دست بدست کردن مالکيت در بين خودشان را بنام خصوصي سازي مطرح ميکنند. درصورتي که صرفا در بالاست.بين خودشان ميچرخد۰اين تصوير واقعي خصوصي سازيها در ايران است. بطوري که يک فساد کامل و يک بلبشوي کامل است. يکعده دارند چپاول ميکنند. براي هيچکدامشان هم مهم نيست كه انتهاي اين چپاولگري بر سر اقتصاد چه مي آيد. اتفاقا دوست دارند که همين وضعيت ادامه پيدا کند. طبعا براي كارگر اساسا فرق نميكند كه اين سرمايه داري كه سرمايه به او فروخته ميشود يا بخشش ميشود كيست اما اطلاع داشتن از اين واقعيت بر مبارزه اش تاثير ميگذارد. اينجاست که بايد براي کارگر مهم باشد که براي دستمزدش بطور جدي مبارزه کند، براي بيمه بيکاري مبارزه کند، و راه فوريش هم اينست که کارگر نساجي و کارگر شاهو وکارگر نيشکر هفت تپه و غيره هرکدام بطور جدي و قاطع جلويش بايستند و بگويند که يا خواسته هاي ما کارگران را ميدهيد و يا ميريزيم به خيابان و جلوي استانداري و غيره۰ بنظرم اين نکته را کل طبقه کارگر سراسر ايران، و همه رهبران و فعالان کارگري بايد متوجه باشند که يک مبارزه سراسري فوري را در دستور کارشان قرار دهند تا بشود از اين وضعيت بيرون بيايند۰
شهلا دانشفر: حالا راجع به چه بايد کرد بيشتر صحبت ميکنيم، و فعلا ببينيم که حميد تقوايي در مورد همين تصويري که شما داديد چه نظري دارند؟
حميد تقوايي: مدتهاست که ما اين نکته را گفته ايم و اين جزيي از تحليل حزب ما بوده که جمهوري اسلامي يک سرمايه داري متعارف و عادي حتي مثل ترکيه هم نيست. چه برسد به کشورهاي اروپايي که بالاخره قوانين بازار آزاد را مبنا قرار داده اند تا در درون رقابتهاي خودشان معلوم شود که چه بخشي رو ميايد و چه بخشي کنار ميرود تا بتوانند سياستهاي بانک جهاني را پياده کنند۰در ايران هم در دوره اي که رفسنجاني رئيس جمهور بود يک تلاشي کرد تا چنين وضعي حاکم شود ولي نشد۰ چون حکومت جمهوري اسلامي حکومتي است که نميتواند کار را با قوانين متعارف سرمايه هم تضمين کند و بنابر اين تصويري که کاظم داد کاملا درست است. يک دولتي است که بخش معيني از طبقه سرمايه دار است که روابط مستقيم و غير مستقيم با خود حکومت دارد۰مثلا يک دارو دسته مافيايي واردات و صادرات همه چيز را در دست دارند. تمامي بيلان و معيارهاي اقتصادي را هم خودشان تعيين ميکنند و اينها قانون کار را حتي در بين خودشان هم برسميت نميشناسند، و هر روز قوانين خودشان را زير پا ميگذارند، و همانطور که کاظم نيكخواه گفت يکنوع چپاول است باسم سرمايه داري. منتها زماني که ته قضيه را نگاه ميکنيم، به اين معني نيست که اگر اين دارو دسته بروند اين امکان خواهد بود که در رقابت با نساجي چين، اوضاع بهتري داشته باشند و وضع کارگر هم روي فورم سرمايه داري متعارف ميافتد! انيجور نيست، و اگر يادتان باشد سال گذشته يا يکسال و نيم پيش بود که آقاي داريوش همايون در همين تلويزيون گفت که اگر ما بقدرت برسيم ــ يعني يک سرمايه داري کاملا منظم و كراواتي بقدرت برسد آنوقت تازه کارگران بايد ٣٠ سال سخت کوشي کنند و رياضت بکشند۰بقول خود ايشان بايد کمربندها را سفت کنند و زياد تر کار کنند و کمتر مزد بخواهند تا بقول ايشان ويرانيها را آباد کنيم۰ يعني يکي زده و کشته و چپاول کرده و يکي ديگر هم به بهانه جبران آن ويرانيها بازهم ميخواهد که قيمت اين ويرانيها را کارگر بدهد! بقول مثلي کارگر مثل مرغ عزا و عروسي است که چه سرمايه دار منظم و کراواتي آمريکايي باشد کارگر بايد جبران ويرانيها را بدهد و چه سرمايه دار نوع جمهوري اسلامي باشد کارگر بايد زير دست و پا له شود تا پول چپاول آقايان را بدهد۰بحث من اينجاست که همان مثال نساجي ها و شکر را که کاظم نيكخواه هم مطرح کرد و منهم درست ميدانم، اين مشکل خودش را در واردات نشان ميدهد آنهم با توجه به مافيايي که دستش کاملا توي کار است، و اما حتي اگر مافيا هم نبود و اگر واردات و صادرات آزاد هم بود بازهم وضع همين بود۰الان سيستم اينجوري است که بانک جهاني يک پيش شرطي ارائه ميدهد و ميگويد بيا وارد سيستم بانک جهاني شو چراکه ديگر آن سيستم حمايتگر اقتصادي را در هيچ کجاي دنيا قبول ندارم. ميگويد بگذار بازار آزاد باشد و سرمايه هم کارش را بکند و اگر اينرا قبول کني، آنوقت نيشکر هفت تپه و غيره هم ورشکست ميشوند، حالا اين ديگر مهم نيست که دست فلان آقا زاده باشد يا دست دولت و يا دست بخش خصوصي. لذا بنابر منطق بازار آزاد ورشکست ميشوند۰ نساجي ها نه تنها در ايران که در همه جاي دنيا ورشکست ميشوند چراکه چين با کارگر ساعتي ده سنت ( نميدانم آنجا چقدر حقوق ميدهند) دارد پارچه همه دنيا را توليد ميکند. چين يک جامعه ميلياردي است و بنابراين قابل رقابت نيست. درنتيجه نساجي ها در خود آمريکا و در کاليفرنيا هم ورشکست ميشوند و در ايران هم ورشکست ميشوند۰ ميخواهم بگويم که اين فاکتور که يک سري چپاول گري آمده اند وسط ، اگر ما دفاترشان را باز کنيم ميبينيم که با همان روال جامعه سرمايه داري پر از غارت و دزدي و دروغ و شارلاتانيسم اقتصادي است، اين تاثيري در اين ندارد که کارگر زير چرخ سرمايه له ميشود. حتي اگر رقابتش كاملا هم اصولي و بدون هيچ دخالت دولت و بر اساس قانون بازار آزاد باشد مثل فرانسه باز هم كارگر له ميشود. بهمين خاطر جواب چه کارگر فرانسه و چه کارگر ايران، چه در مقابل چپاول گري جمهوري اسلامي و چه در قبال سرمايه دار ادکلن زده بازار آزاد فرانسوي، کارگر فقط يک پاسخ دارد و آنهم اينست که به سرمايه دار ميگويد که تو مسئول اين جامعه هستي نه من! جامعه اي که اقتصادش مستلزم اينست که من از حقوق پايه اي خودم بگذرم و خانواده ام گرسنه و زير خط فقر زندگي کند، اين جامعه بدرد من نميخورد و بايد زير و رويش کرد۰اساسا تمامي منطق انقلاب کارگري و زيرو رو کردن جامعه سرمايه داري هم از همينجا برخاسته است۰و اما اگر ما اينرا معکوسش کنيم و بگوييم که در هر مبارزه اي ما براي بيمه هايمان ميجنگيم، آنوقت سرمايه دار ميايد ميگويد که ببين اگر تو حق بيمه ات را بگيري آنوقت به نساجي چين ميبازيم لذا از بيمه ات کوتاه بيا! و آن يکي هم ميايد و ميگويد که ببين اگر تو دستمزد بالا بخواهي آنوقت به ماشين سازي فلان کشور ميبازيم، اگر کارگر به اين منطق تن بدهد آنوقت اين امكان دارد که کارخانه بسته نشود ولي استثمار و بي حقوقي و فقر سرجايش ميماند و سرمايه دار هم سودش را به جيب ميزند و زندگيش را ميکند۰
بهمين دليل بنظر من اساس قضيه اينست که وقتي که کارگر به اينجا رسيد، وقتي که اين بن بست اقتصادي را جلوي کارگر ميگذارند اينجا ديگر جواب کارگر سياسي است. بايد به سرمايه دار و کارفرما و دولت بگويد که برو کنار و من بعنوان طبقه حاکمه قبولت ندارم، تو بي عرضه اي و نميتواني زندگي مردم را تامين کني، و نميتواني حتي کسي را هم که برايت کار ميکند و توليد و سود ميدهد تامين کني، ما را زير خط فقر نگهداشته اي که جواب چين را بدهي و سود ببري! اگر از آن سر قضيه هم نگاه کنيم يعني اگر پاسخ کارگر چين هم همين باشد، و پاسخ کارگر اروپايي هم همين باشد، و اگر او هم مثل کارگر ايراني همين پاسخ را جلوي روي سرمايه دار بگذارد آنوقت ديگر به آن شکل نميتوانند شرايط ارزان کار کشورهاي ديگر را برخ کارگران خودشان بکشند. چراکه ديگر در آنجا هم کارگر دارد مبارزه ميکند. و سطح دستمزدها بالاخره با اعمال فشار طبقه کارگر جهان تامين ميشود. بويژه در ايران در اين وضعيت بلبشويي که هست، و همين وضعيت غارتگري و چپاولي که هست، کارگر بايد با جواب سياسيش جلو بيايد. از مبارزات مشخص خود بهيچوجه نبايد کوتاه بيايد و بهيچوجه چنين منطقي را نبايد بپذيرد
۰اينرا هم بايد در نظر داشت که مبارزه کارگر براي دستمزدش بهرحال يک فاکتور اقتصادي است. وقتي سرمايه داران دنيا دور ميزي نشسته اند تا چه بايد کردهايشان را بررسي کنند ميگويند مثلا فاکتور منابع اوليه داريم، فاکتور رقابت و فاکتور مهارت در کار داريم، مزد را هم نميتوانيم از اين پايين تر بياوريم چراکه چون آنوقت ديگر کارگر اعتصاب ميکند. و اگر سرمايه داران و دولتها جاي ديگري نداشته باشند که سرمايه صادر کنند، و کارگران متحد دنيا چه در چين و چه در هند و چه ايران و اروپا و غيره در همه جا يک سطح دستمزد و يک معيشت يالايي را تحميل کرده باشند، آنموقع ديگر خود اينهم يک فاکتور ديگر اقتصادي براي سرمايه دار حساب ميشود۰ميخواهم بگويم که قضيه اينجور نيست که هميشه بتوانند بگويند مبارزات کارگر را ميتوانيم سرکوب کنيم اما مواد اوليه را كاري نميتوانيم بكنيم و بايد قيمتش را بپردازيم. بلکه کارگر بايد مبارزه اش را طوري گسترده و سراسري و جهاني پيش ببرد که در قبال مبارزه او نيز چاره اي نداشته باشند و بگويند که کارگر ديگر کوتاه نميايد و ما ديگر نميتوانم بقبولانيم که داريم در ميدان رقابت ورشکست ميشويم! در اين صورت است كه مثلا در ايران سطح دستمزد يک ميليون توماني هم يک فاکتور اقتصادي جديدي ميشود که به سرمايه دار تحميل ميشود، و بدين صورت کارگر بايد اين نکته را هم مورد توجه قرار بدهد که با مبارزه سراسري و اعمال فشار طبقاتيش نگذارد که معيشت زندگيش جزو منطق فاکتورهاي سرمايه دار باشد۰ يعني زماني که سرمايه دار ميگويد سودم افت ميکند و در رقابت شکست ميخورم و ورشکست ميشوم و نميتواتنم کارخانجات را ملي کنم و لذا خصوصي ميکنم، کارگر هم بگويد که هر کار ميکني بکن و من يک ميليون تومان کمتر مزد نميگيرم. و اينرا هم لطفا بگذار روي ميز حساب و کتابت، و بگذار توي بانک صادرات و بگذار توي فاکتورهاي بانک جهاني و توي صندوق بين الملل پولت. و بدان که در خاورميانه و در فلان منطقه دنيا حد نصاب دستمزد ديگر فرق کرده و يک ميليون است. لطفا فاکتورهاي ديگرتان را هم بر مبناي اين سطح دستمزد بچينيد۰ميخواهم بگويم که حتي در ارتقا دادن زندگي کارگر در همين نظام سرمايه داري هم کارگر نبايد اينطور فکر کند که بنفع سودآوري و بنفع فاکتورهاي ديگر بايد کوتاه بيايد. بلکه برعکس بايد کاري کند که خواسته هاي خودش هم و تامين معيشت خودش هم به يک فاکتور مهم اقتصادي سرمايه داري جهاني تبديل شود۰
کاظم نيکخواه: اجازه بدهيد منهم اينجا يک نکته را بگويم۰ تاکيد من روي وضعيت بحراني جمهوري اسلامي، طبعا به اين منظور نبود که بگويم اين اوضاع پاسخ سرمايه دارانه دارد. برعكس. الان در سطح دنيا که نگاه ميکنيم همين وضعيتي که حميد تقوايي ميگويد هست. و بطور مشخص سياست خصوصي سازي ها در ايران هم دارد در پاسخ به سياست بانك جهاني و صندوق بين المللي پول مطرح ميشود. در واقع دارند اساسا همان كاري را ميكنند كه در جاهاي ديگر دنيا انجام ميشود. در آمريکاي لاتين و برزيل و حتي کره و همه جاي دنيا همان سياست است که دارد پيش ميرود و نتيجه اش هم خانه خرابي وسيع كارگران است. و اين در همه جاي دنيا اينطور است. ولي يک ويژگي که ايران دارد اينست که حتي بهبود جزئي وضعيت كارگران هم ديگر راه حل سرمايه دارانه هم ندارد. يک عده اي آمده اند وميگويند که اگر جمهوري اسلامي نبود و اگر بجايش دمکراسي سرمايه داري بود وضع بهتر ميشد. من ميخواهم بگويم که بنظر من بهتر نميشد، دوما اينکه هيچ راه حلي هم بدليل بحران سياسي و بدليل کل وضعيتي که اين رژيم در آن گير کرده است وجود ندارد۰. خاتمي ميخواست همين کار را بکند، رفسنجاني ميخواست همين کار را بکند و ميخواستند اقتصاد ايران را به اقتصاد سرمايه جهاني وصل کنند اما هزار مانع سياسي سر راهشان وجود دارد. همين تروريسم و نظم نوين و بحران هسته اي و درگيري با آمريکا و اينها نشان ميدهند که در وسط رابطه جمهوري اسلامي با بانک و سيستم جهان مسائلي چون خون و جنگ و بمب و تقسيم دنيا بين يک سري نيروهاي جديد و غيره وجود دارد۰ميخواهم بگويم که يکسري عوامل پايشان را گذاسته اند لاي در اين ارتباط جهاني، و لذا حتي همان شرايط نرمال و متعارف سرمايه داري هم نميتواند شکل بگيرد. درنتيجه ميخواهم بگويم که براي کارگر و براي جامعه ايران پاسخ سوسياليسم تنها پاسخي است که وجود دارد، و ديگر هيچ آينده ديگري وجود ندارد، حتي آينده اي نظير بيکاري وسيع پاکستان و بنگلادش و ترکيه و غيره هم بطور بالفعل براي جامعه ايران وجود ندارد. تازه خود آنهاهم يک جهنمي است که داريم ميبينيم. اما خود همين واقعيت هم براي ايراني كه سرمايه داري است موجود نيست. کارگر ايراني بطور بالفعل دارد براي افزايش دستمزد و معيشت و بهبود زندگي و تشکلش مبارزه ميکند. وسيعا هم مبارزه ميكند. در اين ميان يک حزب کمونيست کارگري هم وجود دارد که حرفهاي روشني دارد. درمقايسه با آن آمريکاي لاتين که در پاسخ به چنين وضعيتي يک جنبش چپ توده اي گسترده اي در آن جريان دارد اما وقتي ميخواهد كسي را بيندازد جلو "چاوز" را كه به اصطلاح چپ است اما ناسيوناليست چپ است جلو ميشكد، در اين ايران بطور واقعي امكان يك پاسخ كارگري و كمونيستي وجود دارد. اگر در آمريکاي لاتين چنين حزب کمونيستي وجود ميداشت آنجا هم پاسخش را براساس حرفهاي چنين حزبي ميداد. براي اينكه آنجا هم جامعه دارد در جواب سرمايه داري و بانك جهاني ميگويد چپ، عكس ماركس، عكس چگوارا و عكس فيدل كاسترو را بلند ميكند. اينها را قهرمان خودش ميداند. چپ را اينطوري ميشناسد.
ميخواهم بگويم که کارگر بايد ببيند كه سرمايه داري انتهايش همين است. سرمايه داري امروز براي مردم ايران، براي مردم آمريکاي لاتين، براي مردم بنگلادش جوابش همين است. تازه دارد در آمريكا و فرانسه هم كارگر را بيكار ميكند. شهلا دانشفر: بنظرم تاکيدتان درست است بويژه در جامعه ايران که ورشکستگي اقتصادي هست و بقولي سنگ روي سنگ بند نميشود و چپاول ميکنند، و اين يک واقعيت است، و بهمين دليل هم يک راهش اينست که بفرض کارگر بگويد که اگر کارخانه اي دارد فرسوده ميشود، در جاي ديگري شرايطي ايجاد کنند که کارگر بتواند در کار مشابهي اشتغال پيدا کند و يا بيمه بيکاري بگيرد، و ميشود اينجور هم مطرح کرد که کارگر بگويد که بمن مربوط نيست که ورشکست ميشويد ، بايد جواب مرا بدهيد و من بايد به حق و حقوقم برسم۰ تازه وقتي هم که اخراج شد و درب کارخانه هم بطور واقعي بسته شد بايد بگويد که من کار ميخواهم و يا بيمه بيکاري ميخواهم و زندگيم بايد تامين باشد۰ پس همانطوري که ميبينيد اين يک جنگ است، و موضوع هم اينقدر واضح است که خود دولت هم زماني که ميبيند که در يکجايي تظاهراتي برپا ميشود فورا يک وامي هم به کارفرما ميدهد تا جلوي اعتراض را بگيرد، و اين مسئله دقيقا چگونگي وخامت اوضاع را نشان ميدهد ، و حتي وضع از اينهم كه ما اينجا ميگوييم وخيم تر است. اينجا ديگر دولت کاري ندارد چراکه قبلا با کارفرما در جلسه هاي دربسته و پشت پرده نشسته اند و براي اينکه ديگر اعتراض کارگري هم شکل نگيرد، براي اينکه ديگر خانواده ها به حرکت در نيايند، براي اينکه ديگر وضع شهر هم بهم نريزد و براي اينکه جامعه به تحرک در نيايد موضوع را قبلا حل و فصل کرده اند بطوري که فورا يک وامي هم در اختيار کارفرما قرار داده اند، و ما نمونه اش را اخيرا در بهشهر ديديم که فورا يک جلسه بحراني و اضطراري تشکيل دادند، و در قبال يک اعتراض کارگري که صرفا براي رسيدن به دو ماه حقوق عقب افتاده شان بوده، دور نشستند و تمامي فرماندار و استاندار و وزير کار و وزير اطلاعات و حراست و غيره را جمع کردند (حميد تقوايي ــ يادتان هست که در زمان شاه هم نقدا حقوق ها را بالا بردند!)، بله دقيقا، و بهرحال همه اين مقامات جمع ميشوند تا مسئله دوماه حقوق کارگر هفت تپه را حل کنند، يعني همه مقامات از نماينده مجلس و وزير و استاندار بگير تا مسئول حراست و غيره جمع ميشوند ( کاظم نيکخواه: و تازه به کارگر ميگويند که سياسي نشو! يعني کارگري که مبارزه اش براي دستمزد است ميگويند سياسي نشو! که بنظرم کارگر هم بايد بگويند جنابعالي چه کاره اي!)، بله دقيقا همينطور است، و آنوقت ميبينيم که دو نوع برخورد از طرف کارگران صورت ميگيرد. يکي برخوردي است که ميگويد من حقم را ميخواهم و من کاري ندارم که وضع شما چگونه است، و با اين نوع جواب در قبالشان ميايستد و تا تهش هم ميرود. يک برخوردي هم هست که ميگويد خب، حالا که کارفرما دارد ورشکست ميشود، حالا که کارخانه دارد خصوصي ميشود به اين خاطر است که چنين وضعي پيش آمده است. کارفرماي بيچاره تقصيري ندارد و ورشکست شده است. لذا ميگويد که حالا بهتر است که اين حقوق دو ماه عقب افتاده را بگيريم و برويم سر کار تا کارفرما هم ورشکست نشود. و کارخانه هم بسته نشود و ما هم بيکار نشويم و کارمان را از دست ندهيم! بنابراين با اين نوع استدلال ها سعي ميکنند که براي کارفرما و سرمايه دار زمان بخرند که اينهم يک نوع برخورد است! و اين برخورد تاثيرات خودش را برروي کارگران و مبارزه آنها ميگذارد و گذاشته و يکنوع سردرگمي هم بار آورده است.
حميد تقوايي: اينجا اجازه بدهيد يک نکته اي را بگويم ببينيد، اخيرا يکي از اعضاي حزب ما که از جريانات خبر داشته ميگفت که يکي از فعالين جنبش کارگري را احضار كرده بودند و به او گفته بودند اين كاري كه تو كردي طبق قانون اساسي جرم است. آن كارگر در جوابشان گفته بود که، زماني که شما در مورد اين قانون اساسي راي ميگرفتد من اصلا دنيا نيامده بودم. و گفته بود که قانون اساسي من چيز ديگريست! بله، اين يکجور جواب است و يک برخورد هم اينست که در قبال منطق آنها کارگر بگويد که شما درست ميگوييد و خواسته هاي ما بايد در چهار چوب قانون باشد۰ ما اينوع برخورد را ديديده ايم که کارگراني هستند که ميگويند که ما بايد طبق قانون حقوق بگيريم و حرکت کنيم. اما کارگري مثل نمونه اول هست و ميگويد که اين قانون من نيست، دولت من نيست و ربطي هم بمن ندارد و من مسئول رفاه خودم و خانواده ام هستم۰ ببينيد، کارگر بايد اين را مد نظر داشته باشد که به طرف مقابلش بگويد که يا شما دولت را در دست داريد و ارتش را در دست داريد و مسئول جامعه هستيد و من کارگر هستم و بعنوان جامعه آمده ام جلو و حقم را ميخواهم. و زمانيهم که کارفرما و دولت ميگويند که نه اينجور نيست ما در مشکل هستيم و مسئله داريم، آنوقت کارگر بگويد که آخر اين " ما " يي که شما ميگوييد کيست؟ اگر از " ما " منظور تان خودتان است، پس با اينحساب مسئله خودتان است و مسئله من نيست¸من جامعه را طور ديگري ميچرخانم. شما برويد کنار و دولت و مجلس و غيره را هم بدهيد دست من، و من سيستم را شورايي ميکنم و مردم را مي آورم توي سياست و حکومت، و فاکتور سودآوري را هم ميگذارم کنار و براساس نياز انسانها جامعه را سازمان ميدهم. اما ديگر شما طبقه بورژوا نميتوانيد هم شريک دزد باشيد و هم رفيق قافله۰ سرمايه دار از طرفي زماني که از نفس ميافتد به کارگر ميگويد که تو ميبيني که من ورشکستم و نميتوانم حکومت کنم، اگر به اين مطالبات جواب دهم آنوقت ديگر سودي نميبرم، و از طرفي هم ازآنجايي ميخواهد حکومت کند به کارگر ميگويد که تو حق نداري و نميتواني سياسي شوي! و سياست کار من است۰ اينجاست که من ميگويم که اين بازي را بايد تمام کرد و بايد درش را بست، و کارگري که مبارزه ميکند و واقعا احقاق حقوق ميکند نبايد به اين برخورد ها تن بدهد، و جواب کارگر در نهايت اينست که بگويد که تو اگر نميتواني حکومت کني برو کنار، تو اگر نميتواني جامعه را اداره کني، اگر سودآور نيستي، اگر ورشکسته اي و اگر نمي صرفد کا کارخانه را اداره کني برو کنار و مسئله من نيست، من کارگرم و بايد زدگيم تامين شود۰
کاظم نيکخواه: دقيقا همينطور است، درواقع سر همان نکته اي که گفتند که "خانه کارگر" و شوراهاي اسلامي به كارگران ميگويند که مساله اساسي ما خصوصي سازي است. به کارگران ميگويند که عليه خصوصي سازي تظاهرات کنيم. پاسخش همين است۰بنابراين کل بحثي که تا اينجا کرده ايم و واقعيتي که وجود دارد اينست که کارگر نبايد وارد اين دعواها بشود بلکه بايد بطور محکم بر سر دستمزدش و زندگيش بايستد و بعنوان انساني که در آن جامعه همه چيز را توليد ميکند براي داشتن زندگي انساني خود پافشاري کند. و بگويد که تو اگر نميتواني برو کنار، و اگر دولت گفت که من نماينده و مسئول جامعه ام، او هم بگويد که پس چندين ميليون خانواده کارگري چرا نبايد بتوانند زندگي داشته باشند؟ چرا نبايد بتوانند بچه هايشان را بمدرسه بفرستند؟ آنجا که ميرسد ميبينيم که ديگر مسئول نيستند و آنجا ديگر برايشان مهم نيست. اما زماني که کارگر اعتصاب ميکند و سود و منافع دولت و کارفرما به خطر ميافتد آنوقت ميبينيم که فورا سر و کله همان مقامات دولت پيدا ميشود و به کارگر ميگويند که تو دستمزدت را نگير و يا کم بگير و يا ساکت شو چراکه ما با مافياي شکر نميتوانم رقابت کنيم! ميخواهم بگويم که بنظر منهم نبايد وارد اين دعوا شد و نه تنها رهبران کارگري بلکه همه کارگران بايد اين را بدانند، و امروز مستقل از اينکه چقدر بتوانند براي سوسياليسم مبارزه کنند يا نتوانند مبارزه کنند، چقدر براي بزير کشيدن سرمايه داري ميتوانند پيش بروند و چقدر نميتوانند، بايد اين واقعيت را بدانند که راه حلي وجود ندارد. بايد بدانند که هيچ افقي براي بهبود سرمايه داري و ماندن همين وضع طبقاتي و ماندن طبقه سرمايه دار و کارگر وجود ندارد.اين دوتا، اين دو طبقه، امروز ديگر نميتوانند با هم وجود داشته باشند. ازطرفي هم کارگر بايد بنحوي محکم بچسبد سر دستمزدش ، با همان فرمول افزايش دستمزد، بيمه بيکاري و حق زندگي و مسکن و غيره که هرکدامشان بديهي ترين حقوق تمامي مردم جامعه هستند پافشاري کند. و سر همه آنها هم مبارزه کند. و مهم تر از همه اينکه اين مبارزه را بطور سراسري پيش ببرند و شعارها و سازمانش را ايجاد کنند. و اينرا هم بايد بدانند که ته و آخر اين سيستم بن بست است و بايد بزير کشيد و راهي جز اين وجود ندارد.بايد که اين نظام طبقاتي را دگرگون کنيم۰حالا در اين وسط يکي بيايد و بگويد که، نه نميشود و اين خيال پردازي است و اتوپي است. هرچي ميخواهند بگويند ميتوانند بگويند. اما آنچه کا امروز واقعيت دارد اينست که کارگر بايد کليه اش را بفروشد و بايد سه شيفت و چهار شيفت هم کار کند. آنهم با چنين وضع وحشتناکي که اصلا قابل توصيف نيست، و در اين اوضاع حالا ميخواهند بما بگويند که دنبال سوسياليسم نرويد بخاطر اينکه معلوم نيست که چيست! اين زندگي براي كارگر زندگي نيست و پاسخ اين وضعيت جز بزير کشيدن سرمايه داري چيز ديگري نيست۰
شهلادانشفر: بينيد، اين مسئله اي که ما الان بحث ميکنيم شايد ٨٠ و ٩٠ درصد مراکز کارگري با اين معضل روبرو هستند۰يک جامعه اي با اقتصاد درب و داغاني که بهيچوجه هم نرمال نيست و تاثير خودش را هم بر روي بخش عظيم جنبش کارگري گذاشته است. و ما شاهد بوده ايم که تا همين الانش هم با چه کشاکشي پيش آمده است۰ خب، بعضا يک بخشي از افراد از دور نگاه ميکنند و ميگويند که مبارزه کارگران "دفاعي" است و همه اش براي دستمزدهاي پرداخت نشده شان مبارزه ميکنند. و يا عليه اخراج است و فلان و بهمان! و شروع ميکنند به اين توجيه ها و اينکه کارگر عقب رانده شده است و مضمحل شده است و انواع و اقسام اين تيپ بحث ها را طرح ميکنند. ازطرف ديگري هم ميبينيم که خود دولت که به اين تصوير نگاه ميکند، روي هم دو نوع برخورد و دو نوع مسئله را جلوي روي کارگر ميگذارد۰ درواقع دولت در تقابل با کارگر در يک برخورد اينجور استدلال ميکند که من ورشکسته هستم، و در چنين شرايطي برخي از کارگران هم ميگويند که خب، دولت وکارفرما ورشکسته است و بي تقصيرند و چاره اي هم نيست، و بطور کلي با اين نوع جوابها يک سردرگمي ايجاد ميشود. ازطرف ديگر هم ميبينيم که زماني که کارگر بر روي مطالبه و حقوقش مي ايستد و پافشاري ميکند و چنين توجيهي را هم نميپذيرد، اينبار هم دولت و کارفرما با نوع برخورد ديگري يعني با چماق جلو ميايند و با اين استدلال که شما اعتصاب سياسي کرده ايد و در نظم جامعه اخلال ميکنيد. بدنبالش هم دستگيري و پرونده سازي ميکنند بطوري که بوضوح ميبينيم که چگونه کارگران را درگير اين بخش از تعرضشان کرده اند۰ درنتيجه بنظر منهم در اوضاع سياسي و وضعيت امروز جنبش کارگري پاسخ روشن به اين مسئله امر خيلي کليدي کارگر است، لذا بهتر است که در اين چهار چوب و از اين زاويه هم يکمقدار بيشتر بحث کنيم، حميد تقوايي شما بفرماييد۰
حميد تقوايي: فکر ميکنم در توضيحات قبلي گفتم که کارگر بايد اينرا در نظر داشته باشد که اولا بايد چند فرض پايه اي داشته باشد، يکي اينکه اين دولت، دولت مردم ايران يا دولت جامعه ايران نيست بلکه دولت طبقه معيني است که مصالح سياسي و اقتصادي و فرهنگي خودش را دنبال ميکند و بنابراين دولت ما نيست و اگر ما مبارزه نکنيم و اين دولت را بحال خودش رها کنيم آنوقت شرايطي بدتر از اينهم دچارمان ميکنند. و اين نه تنها در ايران که در تمامي جهان سرمايه همينطور است که اگر تابحال مبارزات کارگران جهان نبود بنظرم سطح دستمزدها يک چهارم امروز هم نمي بود. چراکه کافي است که لشگر و جمعيت بيکار عظيمي داشته باشند. همانطوري که در بسياري از نقاط جهان دارند. و بنابراين سرمايه دار ميتوانست از گرده کارگر کار بکشد، و به لحاظ فيزيكي و جسمي هم مريضش بکند و حتي از جان بياندازد و بکشدش و آنوقت کارگر ديگري را بجايش استخدام کند. اگر ما هم اکنون ميبينيم که بربريت در آن حد سابق نيست بخاطر اينست که کارگر مبارزه کرده است. اساسا کارگر بايد اينرا بداند که مبارزه و حق طلبي اش و حرکت يکپارچه و متحد و متشکلش براي گرفتن حق و حقوقش، يک عامل بزرگ و اساسي است در حفظ سطح معيشت و رفاه و زندگي انساني در حد قابل تحملي در همين جامعه سرمايه داري. اگر کارگر اين نکته را متوجه نباشد آنوقت هر گونه مواجه شدن و تن دادن به استدلال و دليلي از قبيل اينکه کارفرما ورشکسته است و جنگ است و رقابت نميتوانم بکنم و غيره بر روي مبارزه کارگر اثر ميگذارد و کارگر را عقب ميراند و خواه ناخواه زندگيش تباه تر و سياه تر و متلاشي تر ميشود. بهمين خاطر است که طبقه کارگر، و کارگران هر واحد و هر کارخانه اي که مبارزه ميکنند بايد اين را در نظر بگيرند که ما ميتوانيم با مبارزه مان تمامي خواسته هايمان را به کارفرما و دولت سرمايه دار تحميل کنيم. بايد بدانند که مبارزه کارگر يک فاکتور و يک عامل بسيار مهمي است که در قبال هيچ نوع توجيه و هيچ چهار چوب قانوني و هيچ حقوقي از قبيل اينکه ما ورشکسته ميشويم، ما همه مردميم، ما همه باهميم، و يا آمريکا دارد حمله ميکند و غيره و غيره کوتاه نيايد. و يا مثلا در قبال استدلالي چون در رقابت با نساجي فلان کشور داريم ورشکست ميشويم و داريم ميبازيم نبايد کوتاه بيايد. کارگر بايد بداند که هيچکدام اينها را نبايد قبول کند، و همانطور که قبلا گفتم " ما " يي وجود ندارد بلکه اينها طبقه سرمايه دارند و سرمايه و پولشان هم با پارو بالا ميرود و ما هم طبقه کارگر هستيم و داريم براي زندگي هرروزه مان مبارزه ميکنيم. يک چيز ديگري هم اينجا گوياست، ببينيد، وقتي که کاظم نيكخواه به ورشکستگي و وضع آشفته اشاره ميکند، درست ميگويد که سرمايه دار در حال ورشکستگي است معنيش اين نيست که سرمايه دار در حال فقير شدن است. بلکه برعکس است، يعني قاصله فقر و ثروت در ايران جمهوري اسلامي بسيار عميق تر و وسيع تر از چيزي شده است که قبلا بود. بطوري که کاخهايي وجود دارند که خرج سرويس توالت و دستشويي اش سر به ميلياردها ميزند. و از طرفي هم هزاران کارگر را داريم که يک آلونک يک اتاق خوابه ندارند که زندگيشان را بگذرانند. پس اينطور نيست که اقتصاد درب و داغان است و سرمايه دار دارد ورشکست ميشود و بنابراين سرمايه دار دارد از جيب مبارکش خرج ميکند. بلکه کاملا برعکس با اين شعار و تحت اين بهانه دارد بيشتر از پيش چپاول ميکند و بيشتر سود ميبرد و کارگري هم که در چنين مناسباتي دارد کار ميکند، درواقع دارد بيشتر تحت فشار قرار ميگيرد.
درنتيجه اينهم بهانه اي بيش نيست که ميگويند مسئله ما مسئله مردم همه ايران است، و يا اقتصادي وجود دارد که خيرش به همه مردم ميرسد، و اگر هم ضرر کنيم ضررش هم به همه ميرسد. همانطوري که گفتم آقاي داريوش همايون هم همين را ميگفت که اقتصادمان نميگردد و "ايران مان" ويران شده است و بايد ايرانمان را آباد کنيم. کارگر بايد بداند که اينها همه تعارفات و روشهاي طبقه سرمايه دار است که يعني من سرمايه دار بايد حساب بانکي ام چاق تر باشد و سود آوريم بالاتر باشد و چپاولم بيشتر باشد، منتها قيمتش را تو بايد بپردازي! و تو کارگر بايد کمربندت را سفت کني! تمام سياست بانک جهاني که خصوصي سازي هم يکي از ارکانش هست، و البته تنها در ايران هم نيست بلکه در تمامي نقاط جهان سرمايه است، گفته اند که دولت بايد خصوصي سازي کند، و خصوصي سازي هم معنيش اينست که بسپارند به قوانين کور بازار. و دولت مسئول هيچ چيزي نيست. نه بيمه بيکاري تعيين ميکند و نه هيچ چي، بگذاريد دعواي بين کارگر و کارفرما، و يا روال رقابت سرمايه دار کار خوش را بکند و آنوقت خودش سطح دستمزد و بيمه بيکاري و ساعات کار و غيره را تعيين ميکند. اين يعني يک توحش کامل و جنگل سرمايه است، و درواقع معناي واقعي خصوصي سازي در جهان همين است و در ايران هم کاملا همينطور است۰بنابراين وقتي که کارگر در مقابل چنين چيزي قرار ميگيرد بايد بگويد که رياضت کشيدن اقتصادي جواب من نيست. سفت کردن کمر بندها و آباد کردن ايران هم جواب من نيست. من مسئول زندگي انسانيم و مسئول زندگي طبقه خودم و مسئول معيشت و رفاه خودم و خانواده ام هستم . همانطوري که در اعتصابات گذشته کارگران شعار دادند که " معيشت و منزلت حق مسلم ماست ". بنابراين تو با اقتصاد بانک جهاني نميتواني مقابل من قرار بگيري. و حالا که نميتواني جواب مرا بدهي پس برو کنار. اگر نميتواني شکم مرا سير کني، و اگر نميتواني در سطح بالاي همان خط فقري که خودت تعيين کرده اي دستمزد مرا بدهي برو کنار. تا خودم جامعه را بچرخانم۰
کارگر بايد توجه داشته باشد که مبارزه اش يک فاکتور جدي و عيني و موثري در تعيين سطح زندگي است، و زماني هم که صحبت از دستمزد کارگر ميکنيم درواقع از کل جامعه و از دستمزد همه کارمندان و مزد بگيران حرف ميزنيم. چرا که وقتي که حقوق کارگر را ميزنند، حقوق کارمند و بقيه را هم بهمان ميزان ميزنند. و سطح زندگيشان را پايين مياورند. و ما اينرا در همه جاي دنيا داريم ميبينيم. و بالعکس زماني که سطح زندگي کارگر نسبتا بالا ميرود سطح زندگي و رفاه و بيمه ها و بهداشت رايگان و آموزش و پرورش مجاني، و کل رفاه جامعه هم بالا ميرود. و اينها همه از محسنات تاريخي مبارزه طبقه کارگر است. چراکه هميشه رفاه محور مبارزه کارگر بوده و سود هم محور مبارزه سرمايه دار بوده. و اينها دو طبقه و دو قطبي هستند که همواره مقابل هم ميجنگند. با اين تفاوت که سرمايه دار فقط از سر منافع طبقه خودش ميجنگد ولي کارگر براي رفاه و منافع کل جامعه ميجنگد. و در هر اعتصاب و اعتراض و مبارزه کارگري حتي اگر چنين بنظر برسد که مطالباتي مربوط به يک بخش محدود، و مربوط به همان کارخانه خودش است، ولي بايد در نظر داشت که دست يافتن به همان مطالبات محدود خود بخود بالا رفتن يک نرم و يک استاندارد براي کل جامعه را تثبيت ميکند. بطوري که همين امروز اگر کارگر بتواند سطح حداقل دستمزد را در يک ميليون تومان تثبيت کند، بنظر من نه تنها رفاه خود طبقه کارگر بلکه رفاه کل جامعه را بالا ميبرد. و اين کاملا ممکن و شدني است. چونکه اگر از آن سودهاي نجومي و چپاول هاي نجومي طبقه سرمايه دار صرفا يک بخش کوچکي را بزنيم آنوقت پرداختن حقوق يک ميليون توماني کاملا عملي خواهد بود۰زماني که اينها ميگويند ورشکسته شده ايم و نميتوانيم و نميشود، منظورشان اينست که با توجه به حفظ سودمان نميشود! نه اينکه ما مي آييم از سودمان کم ميکنيم، و بهمين دليل، پرداختن اين سطح از دستمزد کاملا واقعبينانه و عملي است. و البته طبقه کارگر براي رفاه بسيار بالاتر از آن مبارزه ميکند، و بايد توجه داشته باشد که برخلاف اين استدلالهايي که بطور مدام در مقابلش ميگذارند و ميگويند که نميتوانيم و ورشکسته ايم ، و دنيا بهمين صورت بوده، و ويرانيها را بايد آباد کنيم و غيره، علي رغم همه اين استدلالها بايد بگوييم که پرداختن اين دستمزد و بقيه مطالبات همه و همه عملي هستند، و ما ميتوانيم با تکيه بر مبارزه متشکل و متحد و يکپارچه مان تمامي اينها را به سرمايه دار تحميل کنيم و تحقق بخشيم. بايد بدانيم که با چنين مبارزه متحد و سراسري همه اين حقوق مان را ميتوانيم ميگيريم۰ بنظر من کارگران و فعالين جنبش کارگري بايد اين خط را دنبال کنند و پيش ببرند۰
شهلا دانشفر: بله، بهمين دليل اگر به اعتصاب کارگران نيشکر هفت تپه هم نگاه کنيم ميبينيم که دقيقا همينطور بوده، که به آنها هم گفته بودند که شرکت دارد ورشکست ميشود، ولي کارگران با قاطعيت و اتحاد مبارزه شان را پيش بردند، و من امروز باخبر شدم که حقوق مهرماه شان را هم گرفتند و بموقع هم برايشان پرداخت کردند. و حتي گفته اند که پاداش هايشان را هم پرداخت خواهند کرد و تمامي کارهاي مربوط به طبقه بندي مشاغل را هم آماده کرده اند. در نتيجه کارگران به اين بخش از خواسته هايشان هم خواهند رسيد. در مورد تشکل سنديکا هم آنها گفته بودند که شما برويد و ١٥٠٠ امضا بياوريد و کارگران هم بجاي ١٥٠٠ امضا ٢٥٠٠ امضا آوردند! و همينطور دارند با مبارزات محکم و متحدشان خواسته هايشان را تحميل ميکنند. همانطوري که شما ميگوييد کارگر بايد اثباتا بگويد که چي ميخواهد، و در جواب چنان استدلالهايي بگويد که بمن چه که شما ورشکسته اي، و من چکار دارم که تو در چه وضعيتي هستي، و بهرحال کارگران بايد اثباتا بگويند که مطالباتشان دقيقا چيست۰( حميد تقوايي ــ مطمئن باشند که آنها بودجه اش را دارند و اگر فشار بياورند قطعا تامين ميکنند، اينرا حتما بايد مطمئن باشند)۰ از فرصت ميز گردمان فقط ده دقيقه مانده است و فکر ميکنم که اين بحث تا حدي روشن شده است، و حالا شما کاظم نيکخواه اگر نکته اي داريد بفرماييد۰ کاظم نيکخواه) فکر ميکنم که صحبتها طرح شدهو فقط همانطوري که گفته شد منهم تاکيدم روي ايست که کارگران نبايد پاي چنان استدلالهايي بروند بلکه با طرح خواستهاي روشن سراسريشان، اولا بايد مطمئن باشند که هيچ بهبود سرمايه دارانه از جانب کارفرما و دولت جمهوري اسلامي نميتواند وجود داشته باشد، و در عين حال تمام فعالين کارگري بايد بدانند که پيش بردن يک مبارزه سراسري يعني رفتن به طرف زيرو رو کردن نظام سرمايه داري است. همين الان هم دارند يک مبارزه فعال و متحد و متشکلي را براي افزايش دستمزدها و بيمه بيکاري و حق مسکن و تمامي تامينات اجتماعي، و کلا براي رفاه زندگيشان پيش ميبرند،آنهم در شرايط اين توحش و اين فلاکتي که دارند به کارگر تحميل ميکنند. کارگران بايد بدانند که بدون چنين مبارزه اي تعرض سرمايه داري به هر بهانه اي ادامه خواهد يافت و هيچ ته و انتهايي نخواهد داشت۰

حزب کمونیست کارگری حزب کارگران

یاشار سهندی

٣٠ نوامبر سالروز تشكيل حزب كمونيست كارگري است. حزبي كه عملكردش، سياستهايش، برنامه اش تماما تاييدي بر اينست كه حزب طبقه كارگر است. كارگران را نمايندگي ميكند. رهايي طبقه كارگر و كل جامعه را نمايندگي ميكند. اين حزبي است كه سرسازشي با سرمايه و سرمايه داران و حكومت آنها ندارد. از هيچ گوشه اي از سياستها و برنامه و همچنين عملكرد چندين ساله اين حزب چيز ديگري را نميتوان ديد. اين حزب نشان داده است كه تمام موجوديتش هماني است كه اسمش بيان ميكند: حزب كمونيست كارگري!
کم نیستند احزاب و سازمانهای در جهان و ایران که نام کارگر بر خود گذاشته اند؛ اما امرشان نه تنها رهايي کارگران نیست بلکه محکم کردن کردن غل و زنجیر بر پای کارگران است. هیچ حزب سیاسی در هیچ گوشه ای از جهان پیدا نمیکنید که رسما و علنا بیان کند که ما در پی استثمار کارگر هستیم بلکه برعکس چنان جلوه میدهند که در پی رفاه و آسایش توده مردم هستند. حتی هستند فاشیستی ترین احزاب سیاسی که نامشان کارگر است. سوسیالیسم پسوند نام حزبشان است اما کار دیگر میکنند و در پی وضع قوانینی هستند که استثمار کارگر را شدت بخشند. بهره کشی را لازم و مشروع میدانند و در پی وضع قوانینی هستند که این وضعیت نکبت بار را شدت بخشند. کم نیستند احزابی که به نام کارگر به قدرت رسیدند و از همان روز اول به قدرت رسیدشان دستور دادند که: کمر بندها را محکم تر ببندید که دوران ریاضت اقتصادی بیشتری در پیش است تا جامعه پیشرفت کند! هیچ حزب بورژوایی را پیدا نمیکنید که رسما و علنا مثلا نام خودش را حزب سرمایه داران و استثمارگران بگذارد! و در بیانیه شان تشکیل حزبشان و یا در برنامه شان به صراحت بیان کند: که امرشان استثمار و کسب سود است و مهم نیست چه بر سر توده مردم می آید و دنده شان نرم باید بکشند و اگر نکشند ما نیروهای امنیتی مان را به سراغ شان خواهیم فرستاد. نیت شان را اما در لفافه بیان میکنند، مثلا: مالکیت را امر مقدسی اعلام میکنند و اینکه برخی دارند و برخی ندارند به بی عرضگی و داشتن عرضه افراد ربط میدهند. و توده کارگران که صد البته از دید ایشان یک مشت آدمهایي هستند که بدنیا آمدند تا کار کنند معنی ندارد آسایش داشته باشند. چون از نظر ايشان اگر كارگر كار نكند و استثمار نشود آنوقت معلوم نیست کی بايد کار کند! مثلا به این توجیه دولت فرانسه توجه کنید که دارد زور میزند قوانین کار (همان استثمار) را "اصلاح" کند که البته با اعتراض محکم کارگران مواجه شده است. ایشان اعلام کردند: میانگین متوسط عمر بازنشستگان در فرانسه در دوره بازنشستگي ٢٤ سال است. این یعنی اینکه دارند پول مفت میدهند. بنا به تعریف ایشان معنی ندارد یکی بعد از بازنشستگی این همه زنده باشد! باید چنان تسمه از گرده کارگر کشید که نهایتش ٥ سال بعد از بازنشستگی تمام کند و به رحمت ایزدی بپیوندد. کاری که در ایران کرده اند. بازنشستگی در ایران (به مانند همه امور دیگر سرمایه داری) برای کارگر نه آسایش که تشدید مصیبت است. اما نه در ایران و نه در فرانسه و نه در هیچ جای دیگر اینگونه بیان نمیکنند بلکه مثلا اسم طرحشان را میگذارند" طرح تکریم از فرزانه گان و پیش کسوتان!"
چرا اینگونه است؟ چرا در پشت نام کارگر مخفی میشوند؟ جایگاه اجتماعی طبقه کارگر به گونه ای است که ترس را در دل سرمایه داران کاشته است. طبقه کارگر بنابر جایگاهش در عرصه تولید جامعه میتواند شیرازه این بساط استثمار را از هم بپاشاند. او نفعی در ادامه وضع موجود ندارد که برعکس هر روز ادامه این وضعیت تباهی بیشتر و بیشتری نصیبش میکند. کارگر میداند کافی است چند ساعت فقط چند ساعت دست از کار بکشد تا همگان مشاهده کنند که چگونه چرخ این نظم (در واقع بی نظمی) کنونی از کار میفتد. طبقه کارگر کافی است به صورت متحدانه دست به اقدام زند و در تشکلی خود را سازمان دهد تا مشاهده شود که چگونه همه اعوان و انصار سرمایه به پایش میفتند که برگردد سرکار. میزنند و زندان میکنند و میکشند و چاپلوسی میکنند تا کارگر قبول کند. تا بوده همین بوده و خواهد بود. بسیار زور میزنند که کارگر خودش را متشکل نکند و تشکیلاتش را شکل ندهد. همه کارشناسان بورژوازی جمع میشوند تا مانع این امرشوند. اگر هم نتوانستند مانع شکل گیری تشکیلات کارگری شوند زور بسیار میزنند تا آنرا به یک تشکل ابتر تبدیل کنند. و بخصوص مواظبند که کارگر فکر نکند که در امر سیاست و قدرت سیاسی میتواند دخالت کند و باید دخالت کند. کارگری که به ضرورت دخالت در سیاست و قدرت سیاسی بیفتد از هر مصیبتی برای ایشان عظیم تر است.
این است که کارشناسان به خط میشوند که نشان دهند سیاست امری است مربوط به از ما بهتران که جای در آن برای کارگر و طبقه کارگر نیست. حزب و تشکیل حزب میوه ممنوعه ای است که کارگر حق ندارد حتی هوس گاز زدن به آنرا به مخیله خود راه دهد. تشکیل حزب و عضویت در آن و فعالیت تحت این پوشش برای کارگر سم میدانند که او را از "وظیفه تاریخی اش" دور میسازد. کارگر بخصوص ایرانی آن هنوزمانده تا به این درجه از "خودآگاهی" برسد باید صبر ایوب و عمر نوح داشته باشد تا روزی شاید این امتیاز را بدست آورد. دسته ای به ضرب زندان و گلوله میخواهند این امر را ثابت کنند. این کار دولتهای سرمایه داری است که تکلیف طبقه با آنان روشن است، سرنگونی به نیروی انقلاب.
دسته ای دیگر اما به زبان ما کارگران سخن میگویند اما در بهترین حالت هنوز کارگر را و طبقه کارگر را آماده متشکل شدن در حزب و به طبع آن بدست گرفتن قدرت سیاسی نمیبیند. معتقدند سالیان بسیار باید سپری شود تا طبقه به منافع خود آگاه شود. پروسه جانفرسایي باید طی شود و چندین نسل تباه شوند تا روزی که کارگران پی بردند که حزب و دخالت در امر سیاسی لازم است. اینرا چه کسی اعلام خواهد کرد که طبقه بالغ شده است؟ اینان هستند که ظاهرا چهارتا پیراهن بیشتر پاره کردند یک روز از روزهای خوب خدا متوجه این امرمیشوند، تا آنروز اما، طبقه باید صبر کند و برای تمرین برای منافع صنفی اش تلاش کند. دسته ای دیگر فریاد میکشند جنبش طبقه جنبش " ضد سرمایه داری" و باید در جهت لغو کارمزدی باشد. اما تا میتوانند پرهیز میکنند که نام سوسياليسم و جامعه سوسیالیستی را ببرند. حزب و تشکل حزبی را امری پوچ و زنجیر بر مبارزه " ضد سرمایه داری" قلمداد میکنند! حزب را امر روشنفکری میدانند اما تا جا دارد در بیان نظراتشان از ادبیاتي استفاده میکنند که معروف به روشنفکری شده است. چرا که در پشت عبارت پردازی های پر طمطراق میخواهند خود را مخفی نگه دارند. چون اگر به صراحت بخواهند حرف بزنند حرفی ندارند جز همان حرف دیگران که تشکلی به نام حزب که کارگر در آن متشکل شده باشد نالازم و روشنفکری میدانند چرا که امرشان به واقع سوسیالیسم نیست.
حزب كمونيست كارگري
16 سال پیش اما، انسانی شریف (منصور حکمت) در بحبوحه فریادهای گوشخراش بورژوازی که کمونیسم را تمام شده اعلام کرد و پرچم سرخ کارگران را لگد مال میکرد این پرچم را از زیر دست و پای استثمارگران بیرون کشید و تشکیل حزب کمونیست کارگری را اعلام کرد و بر پرچم آن نوشت سوسیالیسم همین امروز. این همه به پشتوانه سالها مبارزه نظری و سیاسی بود که پشت سر گذاشته شده بود.او نه از خیرخواهی و نیکوکاری بلکه عمیقا معتقد بود که کمونیسم امر کارگران است، جنبشی متعلق به طبقه کارگراست؛ این جنبشی است که همه بشریت را رها و آزاد خواهد ساخت و برای این اتفاق باید قدرت سیاسی را گرفت و برای این کار باید در حزب متشکل بود تا این امربصورت متحد انه ای به پیش رود. برای همین همه را دعوت میکرد" لطفا به این حزب بپیوندید."
طبقه کارگر نه صرفا یک طبقه زحمتکش با دستان پینه بسته بلکه آن طبقه ای است که باید جنبش خودش را به پیش ببرد تا کل بشریت را رها سازد. طبقه کارگر هیچ نفعی در ادامه این نظم ستمگرانه ندارد بلکه آن نیرویي است که میتواند این نظم ضد انسانی را سرنگون سازد. طبقه کارگر را نه بخاطر اینکه "با معرفت" است میخواهد همه را آزاد سازد بلکه تا وقتی زنان از تبعیض رهایی نیابند تا وقتی کودکان از بی حقوقی مطلق خلاص نشوند خود طبقه هم آزاد نشده است. کمونیسم جواب به همه این ستمگریهاست و پایانی است به آلام و دردهای بشری که چندین هزار سال است دوام آورده است. کمونیسم نه امری محتوم که امری است که خودانسانها باید برپایش دارند و برای برقرار ساختن آن پیش هر چیز باید قدرت سیاسی را طبقه کارگر بدست گیرد و این امر محقق نخواهد شد مگر اینکه در حزب خودش متشکل شده باشد. و منصور حکمت این حزب را بنیان نهاد تا همین امررا به پیش برد. این حزب، حزب کارگران است چون امرش ساختن جامعه سوسیالیستی است و این امر جنبش کارگری است. بر این حزب خرده میگریند که کو توده کارگر عضو این حزب بخصوص "بخش پرسروصدای آن"!؟ ایشان عضویت را فقط با داشتن کارت عضویت بر سینه برسمیت میشناسند اما نمی بینند که توده کارگر از طریق نمایندگانش برای پیش برد امراعتراض روزمره اش به این حزب مراجعه میکند. نمی بیند که هر روز بیشتر از پیش آرا و نظرات این حزب در جامعه مطرح میشود.
این حزب از اول به کم راضی نبوده و برای همین از پله ای به پله ای دیگر پیشرفت کرده است. اکنون این حزب به معنی واقعی کلمه امر رهایی همه انسانها را با وجود آنکه در اپوزیسیون است به پیش میبرد. جنبش علیه تبعیض زنان، جنبش حقوق کودک، جنبش علیه اعدام و سنگسار، جنبش علیه اسلام سیاسی در اروپا، جنبش علیه اسلام سیاسی درخاورمیانه از طریق سازماندهی کردن سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی که خود ضربه ای مرگبار بر پیکر سرمایه داری در سطح جهان است. اینها خواستهای کدام طبقه است؟ میتوان به صراحت ادعا کرد که این حزب کارگران است چون امر جنبش طبقه کارگر را که همانا کمونیسم است، با قدرت به پیش میبرد.
زنده باد حزب کمونیست کارگری
گرامی باد سالروز تشکیل آن