Wednesday, December 12, 2007

سرانجام محتوم سنديكاليسم

كاظم نيكخواه
اگر كسي ميخواهد بداند سنديكاليسم چه نوع پديده اي است بايد به اولين شماره نشريه پيك با امضاي "سنديكاي شركت واحد" مراجعه كند. دوتن از رهبران اين سنديكا در زندانند و رهيران اين تشكل اعلاميه اي پراز استغاثه منتشر ميكنند كه تيترش يك جمله از اراجيف خميني است! درست در شرايطي كه جامعه هرجا اعتراض ميكند و به حركت در مي آيد عليه حكومت كثيف اسلامي شعار ميدهد و هر تجمع اعتراضي با سرود انترناسيونال و مرگ بر فاشيسم و مرگ بر ديكتاتور برپا ميشود، سنديكاليستهاي ما در شركت واحد اعلاميه ميدهند و تيتر اعلاميه شان جمله اي از خميني است كه حواسشان هست كه او را "امام خميني" خطاب كنند! ما در شماره ٧٢ نشريه كارگر كمونيست در اين مورد سخن گفتيم ("نشريه پيك صداي كارگران واحد نيست" از شهلا دانشفر) اما لازم است به اين پديده بيشتر پرداخته شود. از كنار اين اعلاميه و اين نشريه نبايد و نميشود بسادگي گذشت. چرا به يك مرتبه بنام كارگر شركت واحد اعلاميه اي داده ميشود و نشريه اي بيرون مي آيد كه بوي ناهنجار دفاع از نظام اسلامي به مشام ميرسد؟ سنديكاي شركت واحد به كجا ميرود؟ كارگران شركت واحد كجا هستند؟ اين صدا صداي ناهنجار و ناهمخواني با آن تصويري است كه تاكنون كارگران شركت واحد از خود نشان داده اند. اين صداي كارگر نيست. اين صداي شوراهاي اسلامي و خانه كارگر حكومت است كه اين بار از زبان سنديكاي شركت واحد دارد منعكس ميشود. ما هنوز حساب سنديكاي شركت واحد را از اين اعلاميه و از اين نشريه جدا ميكنيم و هنوز اميدواريم كه رهبري اين تشكل بتواند خودرا از اين راست روي و اين خط مماشات جو خلاص كند. ما ميدانيم و گفته ايم كه اين سنديكا محل تلاقي دو گرايش متفاوت و متضاد است. يكي گرايش راديكال و رزمنده و چپ، و ديگري گرايش راست و سنديكاليستي – توده ايستي. اين اعلاميه دارد همين گرايش سنديكاليستي و راست را بيان ميكند. در اين نشريه و در اين اعلاميه يك كلمه اعتراض به نظام و حكومت بخاطر سركوب حقوق كارگري و جناياتش بچشم نميخورد، بلكه سراپا استغاثه و تسليم و وفاداري نسبت به نظام منحوس اسلامي است كه ابراز ميشود. اعلام ميشود كه "ما مسلمانيم و در آموزه هاي حضرت محمد مصطفي صلي اله نديده ايم كه كارگراني كه به دست آنها بوسه زده شده بود به صرف اعتراض به وضع بد معيشتي زنداني و ضرب و شتم شوند". حتي انقلاب آزاديخواهانه مردم عليه ديكتاتوري پهلوي و اعتصاب و مبارزات كارگران شركت نفت به حساب "انقلاب اسلامي" گذاشته ميشود. اين صدا بهيچ وجه صداي كارگران نيست. و نبايد اجازه داد كه اين گرايش و اين خط بر سنديكاي شركت واحد مسلط شود.
آنچه در اعلاميه سنديكاي شركت واحد تحت عنوان "تمام جوامع بشري مرهون كار و كارگر است (امام خميني)" ميخوانيم در واقع نشان ميدهد كه سنديكاليسم چه ظرفيتهاي بي انتهايي در عقب راندن و به منجلاب كشيدن كارگران دارد. و اين خاص سنديكاليسم در ايران و در سنديكاي شركت واحد نيست. سنديكاليسم از نظر تاريخي گرايشي قديمي در جنبش كارگري است كه موضع و خط هويتي اش اينست كه اعلام ميكند كارگر نبايد به سياست كاري داشته باشد و فقط بايد در مورد حقوق صنفي اش چانه زني كند. اما دور كردن كارگران از سياست، خود سياسي ترين كار است. آنچه تحت عنوان "كارگر نبايد در سياست دخالت كند" دنبال ميشود در واقع دور كردن كارگران از سياست راديكال و سوسياليستي است. حتي سنديكاليسم يا "تريديونيونيسم" پاپيون زده امروز اروپايي، كه مدعي است به سياست كاري ندارد، تاريخا در جنگ خونين طبقه سرمايه دار حاكم عليه كارگران راديكال و سوسياليست در اوايل قرن گذشته كنار طبقه حاكم عليه كارگران ايستاده است. كارگر راديكال و سوسياليست و ضد استثمار را با اخراج و ترور و جو ارعاب، در جنبش كارگري عقب راندند و گرايش راست و اتحاديه چي را جلو كشيدند كه در يك قرن گذشته تاكنون يك پايه رسمي نظام سرمايه داري در همه كشورها را تشكيل داده اند. اينها معمولا بعنوان سياهي لشكر يكي از دو حزب بزرگ و رسمي سرمايه داران عمل ميكنند. حتي در بحبوحه خود اين جنگ طبقاتي عليه كارگران و كمونيستها در اوايل قرن بيست هم شعار سنديكاليستها اين بود كه كارگر نبايد به سياست كار داشته باشد! سنديكاليسم يكي از سياسي ترين گرايشات درون جنبش كارگري است. محافظه كاري و دور كردن كارگران از راديكاليسم و انقلابي گري در بطن همه انواع سنديكاليسم چه طيف ظاهرا چپ و چه طيف راست آن وجود دارد. دور كردن كارگران از سياست يعني به تمكين كشاندن كارگران نسبت به سياست حاكم. يعني تبليغ اين كه كارگران بايد نظم و قوانين و نظام حاكم را بپذيرند در چارچوب آن چانه زني كنند. اين را هم بايد اينجا تصريح كرد كه سنديكاليسم با خود سنديكا و اتحاديه يكي نيست. اتحاديه و سنديكا نوعي تشكل است. طبعا سنديكا بدليل ساختار بوروكراتيك خود ظرف مناسبي براي رشد سنديكاليسم است اما در عين حال بسته بشرايط معمولا گرايشات ديگر هم ميتوانند در سنديكاها و اتحاديه ها فعال باشند و حوزه مانور سنديكاليستها را محدود كنند. شماري از اتحاديه هاي موجود در سطح جهان به دليل قدرت گرايش راديكال و سوسياليستي در آنها، تا حد قابل توجهي از چنگال جريانات و گرايشات سنديكاليستي خارج شده اند. اما شمار آنها چندان زياد نيست. هرچه سنديكا يا اتحاديه به مجمع عمومي كارگران متكي باشد، خطر در غلطيدن به دامن بوروكراتيسم و سنديكاليسم كمتر تهديدش ميكند. دخالت توده كارگران در حيات يك تشكل اهرم نسبتا خوبي براي جلوگيري از اينست كه تشكل مزبور به دامن سياستهاي بورژوايي و سازشكارانه بيفتد. سنديكاليسم نه فقط از دخالت كارگران در سياست دل خوشي ندارد، بلكه كلا و به اشكال آشكار يا پوشيده اي مدافع بوروكراتيسم و تصميم گيري از بالاي سر كارگران است. اين مرض بسيار رايج بخش اعظم سنديكاها و اتحاديه هاي موجود در كشورهاي غربي است كه كلا آنها را از توده كارگران جدا كرده است. بعلاوه هرجا كل فضاي جامعه راديكال است، اتحاديه هاي كارگري هم امكان بيشتري دارند كه به مجمع عمومي و كلا دخالت توده كارگران متكي شوند و از سنديكاليسم و راست روي و محافظه كاري فاصله بگيرند.
اما سنديكاليسم با ماهيت ويژه خود و به دليل تلاشش براي دور كردن كارگران از سياست و از دخالتگري سياسي، در يك جامعه درگير جنگ و گريز با حكومت و طبقه حاكم، زمينه مناسبي دارد كه خيلي زود به دامن ارتجاع بغلطد و در خدمت صف ضد كارگري و ضد انقلاب قرار گيرد. اين را هركارگري بايد متوجه باشد. سنديكاليسم و خط محافظه كاري معمولا با هم خيلي زود چفت ميشوند. همين اعلاميه سنديكاي شركت واحد يك نمونه بارز از اين دست است. به اوضاع امروز ايران نگاه كنيد. هيچ تجمع اعتراضي نيست كه در آن تجمع كنندگان عليه حكومت كثيف اسلامي سرمايه داران شعار ندهند و به طور راديكال اعتراض نكنند. ايران امروز يك جامعه پر التهاب و پر مبارزه است كه نمونه اش در جهان مشاهده نميشود. يك سرمايه داري هار و وحشي با حكومتي مذهبي و عقب مانده و خون آشام در يك سو قرار دارد و در سوي ديگر مردمي هستند كه راديكالترين و پيشرو ترين و انساني ترين خواستها و شعارها را مطرح ميكنند و بر آن پافشاري ميكنند. همين ١٣ آذر امسال يك نمونه زنده از اين دست بود كه هم راديكاليسم و فضاي چپ جامعه را بيان ميكرد و هم نشان ميداد كه جنبش اعتراضي دانشجويان و كارگران و بخشهاي مختلف مردم در پيوند بهم به پيش ميرود. در جامعه ايران سرود انترناسيونال دارد به سرود مردم تبديل ميشود. كارگران در اول مه ها عليه نظم سرمايه داري قطعنامه صادر ميكنند و سوسياليسم را فرياد ميزنند. در اعتصابات و اعتراضاتشان بر حق اعتصاب و حق تشكل و اخراج مديران تاكيد ميكنند. دانشجويان و زنان و بخشهاي مختلف مردم دارند از آزادي و برابري و رفع تبعييض و جدايي دين از دولت و ضرورت انقلاب سخن ميگويند. ميدانيم كه اينها هنوز همه گير نيست. هنوز ميليونها كارگران و مردم اين كشور را در برنميگيرد اين را ميدانيم. اما اين صداي پيشرو، در هرجا تجمع و اعتراضي برپا ميشود شنيده ميشود. به همين دليل ميتوان تصور كرد كه اين راديكاليسم و حركت مدرن و پيشرو نماينده خواست قلبي ميليونها نفر از كارگران و مردم است. مردم به صورت ميليوني هرروز به خيابان نمي آيند. روزي كه بيايند ديگر كار حاكمين تمام است. اما فضاي خشم و اعتراض عليه حكومت و كل اوضاع موجود در ميان توده هاي ميليوني است كه باعث ميشود هرروز از ده جا اعتراض و اعتصاب و مبارزه به شكلي فوران كند. خود كارگران شركت واحد نقش مهمي در تداوم اين فضاي رزمنده عليه جمهوري اسلامي ايفا كرده اند. اما سنديكليسم كوته نگر ما اين واقعيات و دستاوردهاي مهم مبارزه همان كارگران واحد براي كل طبقه كارگر را هم نمي بيند يا براي آن ارزشي قائل نيست و در نتيجه كارگر واحد را شكست خورده ميداند. اگر كسي ميخواهد بداند كارگران شركت واحد چه ميگويند و چه ميخواهند بايد همان چند روز اول اعتصاب چندين هزار نفره دوسال پيش شان را بياد بياورد. بايد حرفهاي فعالين كارگري شركت واحد در رسانه ها را كه كيفرخواستي عليه كل سرمايه داري و حكومت اسلامي بود بياد بياورد. شواهد گوياي اينست كه همين گرايش سنديكاليستي در اينكه حكومت بتواند اعتصاب كارگران را عقب براند نيز بسيار نقش داشت. خيلي زود اينها پرچم سفيد بلند كردند. سنديكاليسم در شركت واحد فورا كارگران را به پشت وعده هاي دست اندركاران حكومت كشاند و به خانه فرستاد. اكنون در پس تهاجم حكومت به كارگران شركت واحد و به خود سنديكاي شركت واحد، و به بهانه آن، گرايش سنديكاليستي آمده است و با استغاثه و زاري و طلب عفو ميخواهد كارگر شركت واحد را به نيرويي دست و پا بسته و طرفدار حكومت و قانون و انقلاب اسلامي تبديل كند! اين سياست به منافع دراز مدت كل طقه كارگر شديدا لطمه ميزند و كارگر را حتي به ساده ترين و محدودترين خواستهاي صنفي و فوريش هم نميرساند. اين قانون مبارزه كارگر با كارفرمايان و سرمايه داران است كه يا كارگر با قدرت مبارزه اش چيزي را تحميل ميكند يا اينكه عقب رانده ميشود.
گرايش سنديكاليستي در ميان كارگران در ايران جاي جدي اي نميتواند داشته باشد. مبارزه طبقاتي در ايران تند تر از اين است كه گرايش راست مماشات جوي تسليم شده به حكومت بتواند جاي پاي جدي اي در جنبش كارگري پيدا كند. اين را هم بايد دانست كه حتي انواع ظاهرا راديكال تر سنديكاليسم نيز به همان دلايلي كه اشاره كردم سرانجامشان چيز ديگري جز همين افتادن بدامان حكومت و قوانين حاكم نيست. سنديكاليسم يعني آن گرايشي كه ميخواهد كارگر را از دخالتگري سياسي، از مبارزه راديكال و تغيير اساسي اوضاع جهنمي موجود دور كند. اينها خودشان را سنديكاليست نميخوانند اما شناختنشان چندان مشكل نيست. گرايشاتي كه ميخواهند كارگر را در چارچوب قوانين حاكم محدود كنند، و گرايشاتي كه تلاش ميكنند شورا و مجمع عمومي و دخالتگري مستقيم توده كارگران را محدود كنند و به انحاء مختلف مبارزه كارگران را به خواستهاي صنفي محدود كنند، اينها سرنوشتشان دير يا زود همين است و انزوايشان در جامعه متلاطم ايران حتمي است.
ما هيچ ترديدي نداريم كه بخش اعظم كارگران شركت واحد با اين اعلاميه و اين مواضع مخالفند و اين خط را مخصوصا وقتي كه ديگر اينچنين راست روي آن به نحو ذوق زننده اي به چشم ميزند، كنار خواهند زد.
سنديكاي شركت واحد يك دستاورد ارزشمند كارگران در ايران است. نبايد اجازه داد كه اين تشكل به محمل سياستهاي راست و طرفدار حكومت و قوانين اسلامي تبديل شود. هيچ درجه فشار و سركوب توجيهي براي اين همه راست روي نيست. اين تشكل اگر بخواهد بعنوان يك تشكل كارگري باقي بماند و جايگاه خودرا در ميان كارگران حفظ كند بايد حساب خودرا از اين اعلاميه و اين سياست جدا كند. در غير اينصورت بدون ترديد خيلي زود به حاشيه رانده خواهد شد.

Friday, November 30, 2007

خصوصي سازيها، ورشكستگي كارخانجات و پاسخ كارگران

متن ميزگرد تلويزيوني شهلا دانشفر با حميد تقوايي و كاظم نيكخواه
(كارگر كمونيست از ناصر احمدي كه اين ميزگرد را پياده كرده اند صميمانه تشكر ميكند.)

شهلا دانشفر: اولين موضوعي كه ميخواهيم اينجا بررسي كنيم مسئله خصوصي سازيها و ورشکستگي کارخانجات در ايران است، مسئله اي که تاثيرات خودش را در وضعيت کار کارگران، در وضعيت زندگي کارگران و وضعيت مبارزات کارگران گذاشته است۰ قبل از اينکه به جنبه هاي مختلف مسئله بپردازيم من دوست داشتم که درباره مساله ورشكستگي كارخانجات صحبت کنيم. حميد تقوايي شما اين ورشکستگي کارخانجات را توضيح بدهيد و بگوييد که علت چيست و مشکل کجاست؟
حميد تقوايي: ورشكستگي كارخانجات يك امر عادي است در جامعه سرمايه داري. سرمايه داران چه در کشورهاي مختلف و چه در داخل يک کشور همديگر را از ميدان خارج ميکنند و کارخانه هايي ورشکست ميشوند، و درعوض کارخانه هاي ديگري که راندمان بيشتري و سودآوري بيشتري داشته اند و سرمايه هايشان بيشتر شده و انباشت شده قدرت بيشتري پيدا ميکنند۰اين جزو قوانين ذاتي سرمايه داري است و ما اين تحول را چه در ايران و چه در ساير کشورهاي جهان ميبينيم۰ بنظرم سئوال بيشتر از اين جنبه طرح ميشود که در جريان اين پديده رقابت و ورشکستگي، مبارزات کارگران در چه جايگاهي قرار ميگيرد۰ سرمايه داري سنتا هميشه با همين نوع استدلالها طبقه کارگر را به تمکين کشيده و به تسليم کشانده است۰ الآن در کشورهاي اروپايي بحث اينست که به کارگران ميگويند که اگر شما از فلان خواست خود مثلا از خواست افزايش دستمزد نگذريد آنوقت ما در فلان شاخه از صنعت نميتوانيم با کشور چين رقابت کنيم۰درواقع دروغ هم نميگويند يعني در مقابل سرمايه بزرگ و سرمايه هاي ديگر براي اينکه بتوانند رقابت کنند طبق معمول بايد از حقوق کارگر بزنند. بسياري از اتحاديه هاي کارگري هم هستند که بسازش کشيده ميشوند و اين منطق را قبول ميکنند و براي مدتي در قرار دادهايشان خيلي از مطالبات را ذکر نميکنند. يعني با اضافه نشدن دستمزد ها و با اضافه شدن ساعات کار موافقت ميکنند۰ بنظرم راهش اين نيست و طبقه کارگر مسئول مشکلات جامعه سرمايه داري نيست۰ طبقه کارگر براي اقتصاد جامعه مدل خودش را دارد. بطور کلي ميخواهد بزند زير كل سرمايه و سود آوري سرمايه و براساس منافع انسان و نيازهاي انسانها يک سيستم و جامعه ديگري را برپا کند۰ بنابراين معلوم است که كارگر با پذيرش قانون سود نميتواند بر خواستهايش پافشاري كند. اگر سرمايه داري حاکم است ورشکستگي هم جزو آنست. بيکاري هم جزو آنست و بخاک سياه نشاندن کارگران هم جزو آنست۰ کارگر بايد با مبارزه اش بگويد که کل اين سيستم را قبول ندارم. كارگر خواستهاي رفاهي و امنيت خودش را به سرمايه داران بايد تحميل کند و پيش برود۰ اگر دولت سرمايه داري و کارفرمايي آمد و گفت که من ديگر نميتوانم اينها را برآورد کنم چونکه ورشکست ميشوم و کارخانه ام بسته ميشود، كارگران بايد بگويند که ما مسئوليت جامعه اي را که شما سرهمبندي کرده ايد نداريم. بايد بگويند که تو از قدرت سياسي برو کنار و بده دست ما، و ما با قدرت خود مسائل را حل ميكنيم. و اما طبقه کارگر زماني ميتواند اين حرف را بزند که حزب سياسي اش وجود داشته باشد و در صحنه سياست باشد و سياستهاي راديکال و سوسياليستي هم در جامعه معني داشته باشد۰ آنوقت درمقابل چنين کارگري، ديگر نميشود گفت که مثلا من در رقابت دارم ميبازم و شما فعلا اضافه دستمزد نبايد بخواهيد و بايد اضافه کاري بکنيد و يا دستمزدهاي عقب افتاده را فعلا مطالبه نکنيد تا من بتوانم خودم را جمع و جور کنم۰ کارگر بايد بگويد که برو کنار و من حزب خودم را دارم و آلترناتيو سياسي خودم را دارم و جامعه را اداره ميکنم. ينکه سود آوري از جزئيات اقتصادي شماست بمن مربوط نيست۰ من براي زندگي خودم و خانواده خودم ميجنگم تا يک زندگي انساني داشته باشم و شمايي که دولت هستي و نميتواني زندگي من را فراهم کني، خب، بخاطر اينست که مسئله را به سود خودت گره زده اي، برو کنار و برو پي کارت، من ميزنم زير سود و سودآوري و براساس منافع انساني جامعه را سازمان ميدهم۰پس در قبال اين نوع استدلالهاي کارفرماياني که ميگويند ديگر نفع نميبريم و ورشکست ميشويم و کارخانه سودآور نيست و در رقابت باخته ايم و شما از مطالبات خود کوتاه بياييد، جواب کارگر بايد اين باشد که خود شما کوتاه بياييد و من از حقوقم کوتاه نميايم و براي حقوقم ميجنگم. شما نميتواني اقتصاد را بگرداني پس معلوم ميشود که اشکال کار از اقتصاد خود شماست که من و خانواده ام بايد گرسنگي بکشيم تا شما سرپا بمانيد۰ جواب من اينست که اين جامعه انساني نيست، برويد کنار، من خودم جامعه را اداره ميکنم۰ از اين زاويه است که به موضوع بايد برخورد کرد.کارگر مسئول مسائل و رقابتهاي درون سرمايه داران نيست بلکه کارگر براي رفاه بيشتر و زندگي بهترخود و کل جامعه مبارزه ميکند، و منطق کارگر بايد همين باشد۰
شهلا دانشفر: درمقابل اين مسئله ورشکستگي کارخانجات، يکي از اقدامات دولت اين بود كه بسياري از کارخانجات را به بخش خصوصي واگذار كرد و اين روند جريان دارد. در همين رابطه هم تسهيلاتي ايجاد ميکردند براي بخش خصوصي كه بهر طريقي که شده استثمار را بالا ببرند و کارخانه را بنوعي بتوانند سودآور کنند۰ بهمين دليل دست کارفرما براي اخراج کارگر ، براي نپرداختن دستمزد و غيره باز است. در همين رابطه جرياناتي مثل شوراهاي اسلامي و "خانه كارگر" اين را به يك موضوع تبديل كرده اند كه كارخانجات نبايد به بخش خصوصي واگذار شود. و مي بينيم که کارگران هم بعضا در پلاکادورهاي اعتراضيشان دارند مطرح ميکنند که ما مخالف خصوصي سازي هستيم و نبايد خصوصي سازي بشود۰ خب، کاظم نيکخواه، شما اين مسئله را چطور توضيح ميدهيد؟
کاظم نيکخواه: در تاييد اساس صحبتي که حميد تقوايي کردند بايد بگويم که واقعيتي که در جامعه ايران وجود دارد حتي يك مقداري فراتر از جنبه اي است که حميد تقوايي مطرح کردند۰ مساله در ايران واقعيت بحران اقتصادي و فلج اقتصادي است. معمولا در کشورهاي ديگر رقابت باعث ميشود که سرمايه دار و کارفرما تجهيزات و کارخانه خود را بردارد و ببرد به کشورهايي چون تايوان و بنگلادش و غيره که مزد نيروي کار ارزان است۰فشار مي آورد به کارگر در كشور خودش که يا از افزايش دستمزد دست بکشيد و ساعات طولاني تري كار كنيد و يا من ميروم جاي ديگر۰ولي در جامعه ايران رقابت سرمايه دارها به آن شکلي كه در يك كشور اروپايي جريان دارد علت اين مساله نيست. منظورم اينست که کارگر حتي اين شانس را هم ندارد که کارخانه اي که بسته ميشود فکر کند که در جاي ديگري ده کارخانه ديگر توسط يك سرمايه دار ديگر داير ميشوند و در يک جاهايي جريان توليد دارد رشد ميکند۰ ميخواهم بگويم که جامعه ايران در يک وضعيت فلج اقتصادي گير كرده است. و ورشكستگي ها اساسا از اينجا سرچشمه ميگيرد. اين وضعيت شكافي ايجاد كرده كه كارفرما ميتواند بگويد اوضاع بلبشو است و دستمزد كارگر را ٦ ماه و يکسال و دوسال ندهد و حداکثر سوءاستفاده خودش را ميکند. فکر نميکنم که ما در هيچ جاي دنيا چنين پديده اي را به اين شكل شاهد باشيم. يعني بالا كشيدن دستمزد ها را. ميخواهم بگويم بايد اين وضعيت بلبشوي جامعه را ببينيم. يک بحران گسترده اقتصادي در جمهوري اسلامي وجود دارد. کارگر بايد اينرا بداند، و بداند که چنين وضعيتي انتها ندارد. آخر ندارد. در متن اين بحران اقتصادي آنوقت ما شاهد هستيم كه مساله خصوصي سازي ها هم در واقع بازيهايي در بالا و در بين خودشان در درون حکومت است تا از اين اوضاع بلبشو سودهاي کلان ببرند۰ اين يک نکته.
اما نکته ديگر من در مورد سودآوري است. وقتي در يکجايي بحران اقتصادي وجود دارد يا كارخانجات دچار ورشکستگي ميشوند و يا مثلا کارخانه اي بسته ميشود طبعا آن كارخانه سودآوري مناسبي ندارد. اما اين معنايش اين نيست که سرمايه داران به اين دليل سودي در آن شرايط اقتصادي بجيب نميزنند! معمولا درست برعکس است! در ايران بطور مشخص يک اقليت معدود و محدودي وجود دارد که سرش هم به حکومت بند است و دارد چندين و چندين برابر حد معمولي که سرمايه دار ميتواند سود ببرد سود ميبرد و پول بجيب ميزند و چپاول ميکند۰درواقع دستمزد ندادن اسمش سود بمفهوم معمول سرمايه داري نيست بلکه چپاول است. بطوري که دستمزد را که خودشان چندي برابر زير خط فقر تعيين کرده اند حتي آن را هم نميدهند و کارگر را هم به بهانه ورشكستگي هروقت خواستند ميريزند بيرون و بعد هم کارخانه را ول ميکنند و ميروند جاي ديگري به اسم ديگري كارخانه و شركت باز ميكنند. فوقش ميروند به دوبي و آنجا سرمايه گذاري ميكنند. تازه کارفرما به دولت ميگويد که کارخانه ورشکست شده است و بايد کمک مالي بدهيد! و آنوقت کارگر را با ٦ ماه و يکسال حقوق عقب افتاده تحت فشار نگهميدارند و دولت هم در يکچنين فضاي بحراني و اعتراض كارگر، تازه يک مبلغ کلاني هم بعنوان کمک مالي به کارفرمايي که حتما يکي از همان "آقازاده ها" است ميپردازد، و کارفرما هم به بهانه و بعنوان ورشکستگي کارخانه آن مبلغ هنگفت ٤٠ ميليون دلاري را هم بجيب ميزند. يعني هم دستمزد را زير خط فقر تعيين ميكند، هم همان دسمتمزد را نمي پردازد و بالا ميكشد و بعد هم يك كمك دولتي هم ميگيرد و همه را يك جا بالا ميكشد. همه اينها هم به دليل و بهانه بحران و ورشكستگي است. کارگري همه كه جمع شده و اعتراض كرده وقتي مي بيند كه دولت يک پولي به کارفرما داه است كه حقوق كارگران را بدهد دوباره ميرود سر کار و توليدش و منتظر ميشود. کارفرما از اين پول کمکي هنگفتي که بدست آورده است طبق تصميم خودش يکماه از ٦ ماه دستمزد عقب افتاده کارگر را پرداخت ميکند و اين كمك دريافتي را هم روي بقيه آن پولهايي كه از كارگران بالا كشيده ميگذارد و ميرود دنبال مکان بعدي و چپاول بعدي خودش! اين را همين روزها شاهد بوديم بارها شاهد بوده ايم اگر يادتان باشد. دولت هم به کارگر ميگويد که من نميدانم کارفرماي کارخانه کجاست، و فرماندار و استاندار هم ميگويد که منهم نميدانم کجاست! درنتيجه اينجا ميمانند کارگراني که جمع ميشوند و ميگويند که بيکار شده ايم و چندين ماه دستمزد مان هم روي هواست و نميدانيم که زندگي خود و خانواده مان چه ميشود!
ميخواهم بگويم که بحث بر سر يک فلج اقتصادي و چپاول است. يك نمونه اش را همين روزها در كارخانه نيشكر هفت تپه شاهد بوديم. كارگران دست به مبارزه و اعتصاب زده بودند و يكي از خواستهايشان اين بود كه به مافياي شكر پايان داده شود. منظور از مافياي شکر هم اين نيست که در جاي ديگري کارخانه هاي ديگر شکر درست شده است. بلکه بحث اينست که واردات شکر ازطريق ابواب جمعي خود حکومت انجام گرفته است بطوري که از هر کشوري که دلشان خواست ميتوانند شکر وارد کنند. در مورد نساجي ها هم همينطور است كه پارچه وارد ميکنند و غيره. اما اينطور نيست كه به همه سرمايه داران امكان و اجازه ميدهند كه آنها هم همان مواد را وارد کنند. واردات هم دست همان به اصطلاح "آقازاده ها" است. پديده "رانت خواري" كه عده اي مطرح ميكنند منظور همينهاست. در يکچنين فضايي يکعده کارفرما به اندازه چندين برابر حد معمول دارند استثمار ميکنند و سود و پول بجيب ميزنند. در چنين اوضاع چپاول و بلبشويي براي سرمايه داران اقتصاد مهم نيست. هرچند که ميبينند که اوضاع نظامشان دارد هرروز از روز پيش بدتر ميشود و شيرازه اقتصاد از هم ميپاشد۰
كل اين اوضاع بخاطر بحران بين المللي جمهوري اسلامي و بحران داخلي خود حکومت است که ميگويم آخر ندارد و ته ندارد۰ کارگران نيشکر هفت تپه و نساجي ها و ماشين سازيها و حتي کارگران کارخانجات دولتي هم بايد بدانند كه ما نميتوانيم با مبارزه مان اوضاع را به جايي برگردانيم كه كارخانه كار كند و سود داشته باشد و ما هم بطور معمول دستمزدمان را بگيريم. اينجاست که تازه ميرسيم به سئوال شما که آيا مبارزه عليه خصوصي سازي ها راه حل مسئله است يا نه.
من ميگويم که چنين بحراني هيچ راه حلي بجز رفتن جمهوري اسلامي ندارد، يعني همان چيزي که حميد تقوايي گفتند که سرمايه داري ايران هيچ راه حلي براي جامعه ايران ندارد و کارگر هم مستقل از اينکه چه کاري ميخواهد بکند يا نکند، اين نکته مهم را بايد بداند. حرف ما به کارگران اينست که بدانيد که هيچ راه حلي براي جامعه ايران وجود ندارد بجز رفتن جمهوري اسلامي، و اين کارخانه و اين وضع اقتصادي هيچ نوع بهبودي درونش نيست و هرگز اصلاح پذير نخواهد بود. بلکه اتفاقا هرچه جلوتر برويم جز ورشکستگي و جز بالا کشيدن دستمزدها و جز بيکاري گسترده و فقر و فلاکت، و جز دست بدست کردن مالکيت و مديريت کارخانه چيزي ديگري نخواهيم ديد۰ اين يک جنبه از مسئله است، و اما جنبه ديگر مسئله هم درواقع خصوصي سازي نيست بلکه از اين دست به آن دست پاس دادن مالکيت کارخانه است. بدين معني که، در جامعه ايران جمهوري اسلامي سند مالکيت کارخانه را برميدارد و از اسم بنياد مستضعفان و يا نهاهاد فلان به اسم آقاي فلان که حتما وزير بوده و يا پسر وزير بوده و يا پسر و نوه رفسنجاني و خامنه اي بوده ميکند۰ميخواهم بگويم که اين دست بدست کردن مالکيت در بين خودشان را بنام خصوصي سازي مطرح ميکنند. درصورتي که صرفا در بالاست.بين خودشان ميچرخد۰اين تصوير واقعي خصوصي سازيها در ايران است. بطوري که يک فساد کامل و يک بلبشوي کامل است. يکعده دارند چپاول ميکنند. براي هيچکدامشان هم مهم نيست كه انتهاي اين چپاولگري بر سر اقتصاد چه مي آيد. اتفاقا دوست دارند که همين وضعيت ادامه پيدا کند. طبعا براي كارگر اساسا فرق نميكند كه اين سرمايه داري كه سرمايه به او فروخته ميشود يا بخشش ميشود كيست اما اطلاع داشتن از اين واقعيت بر مبارزه اش تاثير ميگذارد. اينجاست که بايد براي کارگر مهم باشد که براي دستمزدش بطور جدي مبارزه کند، براي بيمه بيکاري مبارزه کند، و راه فوريش هم اينست که کارگر نساجي و کارگر شاهو وکارگر نيشکر هفت تپه و غيره هرکدام بطور جدي و قاطع جلويش بايستند و بگويند که يا خواسته هاي ما کارگران را ميدهيد و يا ميريزيم به خيابان و جلوي استانداري و غيره۰ بنظرم اين نکته را کل طبقه کارگر سراسر ايران، و همه رهبران و فعالان کارگري بايد متوجه باشند که يک مبارزه سراسري فوري را در دستور کارشان قرار دهند تا بشود از اين وضعيت بيرون بيايند۰
شهلا دانشفر: حالا راجع به چه بايد کرد بيشتر صحبت ميکنيم، و فعلا ببينيم که حميد تقوايي در مورد همين تصويري که شما داديد چه نظري دارند؟
حميد تقوايي: مدتهاست که ما اين نکته را گفته ايم و اين جزيي از تحليل حزب ما بوده که جمهوري اسلامي يک سرمايه داري متعارف و عادي حتي مثل ترکيه هم نيست. چه برسد به کشورهاي اروپايي که بالاخره قوانين بازار آزاد را مبنا قرار داده اند تا در درون رقابتهاي خودشان معلوم شود که چه بخشي رو ميايد و چه بخشي کنار ميرود تا بتوانند سياستهاي بانک جهاني را پياده کنند۰در ايران هم در دوره اي که رفسنجاني رئيس جمهور بود يک تلاشي کرد تا چنين وضعي حاکم شود ولي نشد۰ چون حکومت جمهوري اسلامي حکومتي است که نميتواند کار را با قوانين متعارف سرمايه هم تضمين کند و بنابر اين تصويري که کاظم داد کاملا درست است. يک دولتي است که بخش معيني از طبقه سرمايه دار است که روابط مستقيم و غير مستقيم با خود حکومت دارد۰مثلا يک دارو دسته مافيايي واردات و صادرات همه چيز را در دست دارند. تمامي بيلان و معيارهاي اقتصادي را هم خودشان تعيين ميکنند و اينها قانون کار را حتي در بين خودشان هم برسميت نميشناسند، و هر روز قوانين خودشان را زير پا ميگذارند، و همانطور که کاظم نيكخواه گفت يکنوع چپاول است باسم سرمايه داري. منتها زماني که ته قضيه را نگاه ميکنيم، به اين معني نيست که اگر اين دارو دسته بروند اين امکان خواهد بود که در رقابت با نساجي چين، اوضاع بهتري داشته باشند و وضع کارگر هم روي فورم سرمايه داري متعارف ميافتد! انيجور نيست، و اگر يادتان باشد سال گذشته يا يکسال و نيم پيش بود که آقاي داريوش همايون در همين تلويزيون گفت که اگر ما بقدرت برسيم ــ يعني يک سرمايه داري کاملا منظم و كراواتي بقدرت برسد آنوقت تازه کارگران بايد ٣٠ سال سخت کوشي کنند و رياضت بکشند۰بقول خود ايشان بايد کمربندها را سفت کنند و زياد تر کار کنند و کمتر مزد بخواهند تا بقول ايشان ويرانيها را آباد کنيم۰ يعني يکي زده و کشته و چپاول کرده و يکي ديگر هم به بهانه جبران آن ويرانيها بازهم ميخواهد که قيمت اين ويرانيها را کارگر بدهد! بقول مثلي کارگر مثل مرغ عزا و عروسي است که چه سرمايه دار منظم و کراواتي آمريکايي باشد کارگر بايد جبران ويرانيها را بدهد و چه سرمايه دار نوع جمهوري اسلامي باشد کارگر بايد زير دست و پا له شود تا پول چپاول آقايان را بدهد۰بحث من اينجاست که همان مثال نساجي ها و شکر را که کاظم نيكخواه هم مطرح کرد و منهم درست ميدانم، اين مشکل خودش را در واردات نشان ميدهد آنهم با توجه به مافيايي که دستش کاملا توي کار است، و اما حتي اگر مافيا هم نبود و اگر واردات و صادرات آزاد هم بود بازهم وضع همين بود۰الان سيستم اينجوري است که بانک جهاني يک پيش شرطي ارائه ميدهد و ميگويد بيا وارد سيستم بانک جهاني شو چراکه ديگر آن سيستم حمايتگر اقتصادي را در هيچ کجاي دنيا قبول ندارم. ميگويد بگذار بازار آزاد باشد و سرمايه هم کارش را بکند و اگر اينرا قبول کني، آنوقت نيشکر هفت تپه و غيره هم ورشکست ميشوند، حالا اين ديگر مهم نيست که دست فلان آقا زاده باشد يا دست دولت و يا دست بخش خصوصي. لذا بنابر منطق بازار آزاد ورشکست ميشوند۰ نساجي ها نه تنها در ايران که در همه جاي دنيا ورشکست ميشوند چراکه چين با کارگر ساعتي ده سنت ( نميدانم آنجا چقدر حقوق ميدهند) دارد پارچه همه دنيا را توليد ميکند. چين يک جامعه ميلياردي است و بنابراين قابل رقابت نيست. درنتيجه نساجي ها در خود آمريکا و در کاليفرنيا هم ورشکست ميشوند و در ايران هم ورشکست ميشوند۰ ميخواهم بگويم که اين فاکتور که يک سري چپاول گري آمده اند وسط ، اگر ما دفاترشان را باز کنيم ميبينيم که با همان روال جامعه سرمايه داري پر از غارت و دزدي و دروغ و شارلاتانيسم اقتصادي است، اين تاثيري در اين ندارد که کارگر زير چرخ سرمايه له ميشود. حتي اگر رقابتش كاملا هم اصولي و بدون هيچ دخالت دولت و بر اساس قانون بازار آزاد باشد مثل فرانسه باز هم كارگر له ميشود. بهمين خاطر جواب چه کارگر فرانسه و چه کارگر ايران، چه در مقابل چپاول گري جمهوري اسلامي و چه در قبال سرمايه دار ادکلن زده بازار آزاد فرانسوي، کارگر فقط يک پاسخ دارد و آنهم اينست که به سرمايه دار ميگويد که تو مسئول اين جامعه هستي نه من! جامعه اي که اقتصادش مستلزم اينست که من از حقوق پايه اي خودم بگذرم و خانواده ام گرسنه و زير خط فقر زندگي کند، اين جامعه بدرد من نميخورد و بايد زير و رويش کرد۰اساسا تمامي منطق انقلاب کارگري و زيرو رو کردن جامعه سرمايه داري هم از همينجا برخاسته است۰و اما اگر ما اينرا معکوسش کنيم و بگوييم که در هر مبارزه اي ما براي بيمه هايمان ميجنگيم، آنوقت سرمايه دار ميايد ميگويد که ببين اگر تو حق بيمه ات را بگيري آنوقت به نساجي چين ميبازيم لذا از بيمه ات کوتاه بيا! و آن يکي هم ميايد و ميگويد که ببين اگر تو دستمزد بالا بخواهي آنوقت به ماشين سازي فلان کشور ميبازيم، اگر کارگر به اين منطق تن بدهد آنوقت اين امكان دارد که کارخانه بسته نشود ولي استثمار و بي حقوقي و فقر سرجايش ميماند و سرمايه دار هم سودش را به جيب ميزند و زندگيش را ميکند۰
بهمين دليل بنظر من اساس قضيه اينست که وقتي که کارگر به اينجا رسيد، وقتي که اين بن بست اقتصادي را جلوي کارگر ميگذارند اينجا ديگر جواب کارگر سياسي است. بايد به سرمايه دار و کارفرما و دولت بگويد که برو کنار و من بعنوان طبقه حاکمه قبولت ندارم، تو بي عرضه اي و نميتواني زندگي مردم را تامين کني، و نميتواني حتي کسي را هم که برايت کار ميکند و توليد و سود ميدهد تامين کني، ما را زير خط فقر نگهداشته اي که جواب چين را بدهي و سود ببري! اگر از آن سر قضيه هم نگاه کنيم يعني اگر پاسخ کارگر چين هم همين باشد، و پاسخ کارگر اروپايي هم همين باشد، و اگر او هم مثل کارگر ايراني همين پاسخ را جلوي روي سرمايه دار بگذارد آنوقت ديگر به آن شکل نميتوانند شرايط ارزان کار کشورهاي ديگر را برخ کارگران خودشان بکشند. چراکه ديگر در آنجا هم کارگر دارد مبارزه ميکند. و سطح دستمزدها بالاخره با اعمال فشار طبقه کارگر جهان تامين ميشود. بويژه در ايران در اين وضعيت بلبشويي که هست، و همين وضعيت غارتگري و چپاولي که هست، کارگر بايد با جواب سياسيش جلو بيايد. از مبارزات مشخص خود بهيچوجه نبايد کوتاه بيايد و بهيچوجه چنين منطقي را نبايد بپذيرد
۰اينرا هم بايد در نظر داشت که مبارزه کارگر براي دستمزدش بهرحال يک فاکتور اقتصادي است. وقتي سرمايه داران دنيا دور ميزي نشسته اند تا چه بايد کردهايشان را بررسي کنند ميگويند مثلا فاکتور منابع اوليه داريم، فاکتور رقابت و فاکتور مهارت در کار داريم، مزد را هم نميتوانيم از اين پايين تر بياوريم چراکه چون آنوقت ديگر کارگر اعتصاب ميکند. و اگر سرمايه داران و دولتها جاي ديگري نداشته باشند که سرمايه صادر کنند، و کارگران متحد دنيا چه در چين و چه در هند و چه ايران و اروپا و غيره در همه جا يک سطح دستمزد و يک معيشت يالايي را تحميل کرده باشند، آنموقع ديگر خود اينهم يک فاکتور ديگر اقتصادي براي سرمايه دار حساب ميشود۰ميخواهم بگويم که قضيه اينجور نيست که هميشه بتوانند بگويند مبارزات کارگر را ميتوانيم سرکوب کنيم اما مواد اوليه را كاري نميتوانيم بكنيم و بايد قيمتش را بپردازيم. بلکه کارگر بايد مبارزه اش را طوري گسترده و سراسري و جهاني پيش ببرد که در قبال مبارزه او نيز چاره اي نداشته باشند و بگويند که کارگر ديگر کوتاه نميايد و ما ديگر نميتوانم بقبولانيم که داريم در ميدان رقابت ورشکست ميشويم! در اين صورت است كه مثلا در ايران سطح دستمزد يک ميليون توماني هم يک فاکتور اقتصادي جديدي ميشود که به سرمايه دار تحميل ميشود، و بدين صورت کارگر بايد اين نکته را هم مورد توجه قرار بدهد که با مبارزه سراسري و اعمال فشار طبقاتيش نگذارد که معيشت زندگيش جزو منطق فاکتورهاي سرمايه دار باشد۰ يعني زماني که سرمايه دار ميگويد سودم افت ميکند و در رقابت شکست ميخورم و ورشکست ميشوم و نميتواتنم کارخانجات را ملي کنم و لذا خصوصي ميکنم، کارگر هم بگويد که هر کار ميکني بکن و من يک ميليون تومان کمتر مزد نميگيرم. و اينرا هم لطفا بگذار روي ميز حساب و کتابت، و بگذار توي بانک صادرات و بگذار توي فاکتورهاي بانک جهاني و توي صندوق بين الملل پولت. و بدان که در خاورميانه و در فلان منطقه دنيا حد نصاب دستمزد ديگر فرق کرده و يک ميليون است. لطفا فاکتورهاي ديگرتان را هم بر مبناي اين سطح دستمزد بچينيد۰ميخواهم بگويم که حتي در ارتقا دادن زندگي کارگر در همين نظام سرمايه داري هم کارگر نبايد اينطور فکر کند که بنفع سودآوري و بنفع فاکتورهاي ديگر بايد کوتاه بيايد. بلکه برعکس بايد کاري کند که خواسته هاي خودش هم و تامين معيشت خودش هم به يک فاکتور مهم اقتصادي سرمايه داري جهاني تبديل شود۰
کاظم نيکخواه: اجازه بدهيد منهم اينجا يک نکته را بگويم۰ تاکيد من روي وضعيت بحراني جمهوري اسلامي، طبعا به اين منظور نبود که بگويم اين اوضاع پاسخ سرمايه دارانه دارد. برعكس. الان در سطح دنيا که نگاه ميکنيم همين وضعيتي که حميد تقوايي ميگويد هست. و بطور مشخص سياست خصوصي سازي ها در ايران هم دارد در پاسخ به سياست بانك جهاني و صندوق بين المللي پول مطرح ميشود. در واقع دارند اساسا همان كاري را ميكنند كه در جاهاي ديگر دنيا انجام ميشود. در آمريکاي لاتين و برزيل و حتي کره و همه جاي دنيا همان سياست است که دارد پيش ميرود و نتيجه اش هم خانه خرابي وسيع كارگران است. و اين در همه جاي دنيا اينطور است. ولي يک ويژگي که ايران دارد اينست که حتي بهبود جزئي وضعيت كارگران هم ديگر راه حل سرمايه دارانه هم ندارد. يک عده اي آمده اند وميگويند که اگر جمهوري اسلامي نبود و اگر بجايش دمکراسي سرمايه داري بود وضع بهتر ميشد. من ميخواهم بگويم که بنظر من بهتر نميشد، دوما اينکه هيچ راه حلي هم بدليل بحران سياسي و بدليل کل وضعيتي که اين رژيم در آن گير کرده است وجود ندارد۰. خاتمي ميخواست همين کار را بکند، رفسنجاني ميخواست همين کار را بکند و ميخواستند اقتصاد ايران را به اقتصاد سرمايه جهاني وصل کنند اما هزار مانع سياسي سر راهشان وجود دارد. همين تروريسم و نظم نوين و بحران هسته اي و درگيري با آمريکا و اينها نشان ميدهند که در وسط رابطه جمهوري اسلامي با بانک و سيستم جهان مسائلي چون خون و جنگ و بمب و تقسيم دنيا بين يک سري نيروهاي جديد و غيره وجود دارد۰ميخواهم بگويم که يکسري عوامل پايشان را گذاسته اند لاي در اين ارتباط جهاني، و لذا حتي همان شرايط نرمال و متعارف سرمايه داري هم نميتواند شکل بگيرد. درنتيجه ميخواهم بگويم که براي کارگر و براي جامعه ايران پاسخ سوسياليسم تنها پاسخي است که وجود دارد، و ديگر هيچ آينده ديگري وجود ندارد، حتي آينده اي نظير بيکاري وسيع پاکستان و بنگلادش و ترکيه و غيره هم بطور بالفعل براي جامعه ايران وجود ندارد. تازه خود آنهاهم يک جهنمي است که داريم ميبينيم. اما خود همين واقعيت هم براي ايراني كه سرمايه داري است موجود نيست. کارگر ايراني بطور بالفعل دارد براي افزايش دستمزد و معيشت و بهبود زندگي و تشکلش مبارزه ميکند. وسيعا هم مبارزه ميكند. در اين ميان يک حزب کمونيست کارگري هم وجود دارد که حرفهاي روشني دارد. درمقايسه با آن آمريکاي لاتين که در پاسخ به چنين وضعيتي يک جنبش چپ توده اي گسترده اي در آن جريان دارد اما وقتي ميخواهد كسي را بيندازد جلو "چاوز" را كه به اصطلاح چپ است اما ناسيوناليست چپ است جلو ميشكد، در اين ايران بطور واقعي امكان يك پاسخ كارگري و كمونيستي وجود دارد. اگر در آمريکاي لاتين چنين حزب کمونيستي وجود ميداشت آنجا هم پاسخش را براساس حرفهاي چنين حزبي ميداد. براي اينكه آنجا هم جامعه دارد در جواب سرمايه داري و بانك جهاني ميگويد چپ، عكس ماركس، عكس چگوارا و عكس فيدل كاسترو را بلند ميكند. اينها را قهرمان خودش ميداند. چپ را اينطوري ميشناسد.
ميخواهم بگويم که کارگر بايد ببيند كه سرمايه داري انتهايش همين است. سرمايه داري امروز براي مردم ايران، براي مردم آمريکاي لاتين، براي مردم بنگلادش جوابش همين است. تازه دارد در آمريكا و فرانسه هم كارگر را بيكار ميكند. شهلا دانشفر: بنظرم تاکيدتان درست است بويژه در جامعه ايران که ورشکستگي اقتصادي هست و بقولي سنگ روي سنگ بند نميشود و چپاول ميکنند، و اين يک واقعيت است، و بهمين دليل هم يک راهش اينست که بفرض کارگر بگويد که اگر کارخانه اي دارد فرسوده ميشود، در جاي ديگري شرايطي ايجاد کنند که کارگر بتواند در کار مشابهي اشتغال پيدا کند و يا بيمه بيکاري بگيرد، و ميشود اينجور هم مطرح کرد که کارگر بگويد که بمن مربوط نيست که ورشکست ميشويد ، بايد جواب مرا بدهيد و من بايد به حق و حقوقم برسم۰ تازه وقتي هم که اخراج شد و درب کارخانه هم بطور واقعي بسته شد بايد بگويد که من کار ميخواهم و يا بيمه بيکاري ميخواهم و زندگيم بايد تامين باشد۰ پس همانطوري که ميبينيد اين يک جنگ است، و موضوع هم اينقدر واضح است که خود دولت هم زماني که ميبيند که در يکجايي تظاهراتي برپا ميشود فورا يک وامي هم به کارفرما ميدهد تا جلوي اعتراض را بگيرد، و اين مسئله دقيقا چگونگي وخامت اوضاع را نشان ميدهد ، و حتي وضع از اينهم كه ما اينجا ميگوييم وخيم تر است. اينجا ديگر دولت کاري ندارد چراکه قبلا با کارفرما در جلسه هاي دربسته و پشت پرده نشسته اند و براي اينکه ديگر اعتراض کارگري هم شکل نگيرد، براي اينکه ديگر خانواده ها به حرکت در نيايند، براي اينکه ديگر وضع شهر هم بهم نريزد و براي اينکه جامعه به تحرک در نيايد موضوع را قبلا حل و فصل کرده اند بطوري که فورا يک وامي هم در اختيار کارفرما قرار داده اند، و ما نمونه اش را اخيرا در بهشهر ديديم که فورا يک جلسه بحراني و اضطراري تشکيل دادند، و در قبال يک اعتراض کارگري که صرفا براي رسيدن به دو ماه حقوق عقب افتاده شان بوده، دور نشستند و تمامي فرماندار و استاندار و وزير کار و وزير اطلاعات و حراست و غيره را جمع کردند (حميد تقوايي ــ يادتان هست که در زمان شاه هم نقدا حقوق ها را بالا بردند!)، بله دقيقا، و بهرحال همه اين مقامات جمع ميشوند تا مسئله دوماه حقوق کارگر هفت تپه را حل کنند، يعني همه مقامات از نماينده مجلس و وزير و استاندار بگير تا مسئول حراست و غيره جمع ميشوند ( کاظم نيکخواه: و تازه به کارگر ميگويند که سياسي نشو! يعني کارگري که مبارزه اش براي دستمزد است ميگويند سياسي نشو! که بنظرم کارگر هم بايد بگويند جنابعالي چه کاره اي!)، بله دقيقا همينطور است، و آنوقت ميبينيم که دو نوع برخورد از طرف کارگران صورت ميگيرد. يکي برخوردي است که ميگويد من حقم را ميخواهم و من کاري ندارم که وضع شما چگونه است، و با اين نوع جواب در قبالشان ميايستد و تا تهش هم ميرود. يک برخوردي هم هست که ميگويد خب، حالا که کارفرما دارد ورشکست ميشود، حالا که کارخانه دارد خصوصي ميشود به اين خاطر است که چنين وضعي پيش آمده است. کارفرماي بيچاره تقصيري ندارد و ورشکست شده است. لذا ميگويد که حالا بهتر است که اين حقوق دو ماه عقب افتاده را بگيريم و برويم سر کار تا کارفرما هم ورشکست نشود. و کارخانه هم بسته نشود و ما هم بيکار نشويم و کارمان را از دست ندهيم! بنابراين با اين نوع استدلال ها سعي ميکنند که براي کارفرما و سرمايه دار زمان بخرند که اينهم يک نوع برخورد است! و اين برخورد تاثيرات خودش را برروي کارگران و مبارزه آنها ميگذارد و گذاشته و يکنوع سردرگمي هم بار آورده است.
حميد تقوايي: اينجا اجازه بدهيد يک نکته اي را بگويم ببينيد، اخيرا يکي از اعضاي حزب ما که از جريانات خبر داشته ميگفت که يکي از فعالين جنبش کارگري را احضار كرده بودند و به او گفته بودند اين كاري كه تو كردي طبق قانون اساسي جرم است. آن كارگر در جوابشان گفته بود که، زماني که شما در مورد اين قانون اساسي راي ميگرفتد من اصلا دنيا نيامده بودم. و گفته بود که قانون اساسي من چيز ديگريست! بله، اين يکجور جواب است و يک برخورد هم اينست که در قبال منطق آنها کارگر بگويد که شما درست ميگوييد و خواسته هاي ما بايد در چهار چوب قانون باشد۰ ما اينوع برخورد را ديديده ايم که کارگراني هستند که ميگويند که ما بايد طبق قانون حقوق بگيريم و حرکت کنيم. اما کارگري مثل نمونه اول هست و ميگويد که اين قانون من نيست، دولت من نيست و ربطي هم بمن ندارد و من مسئول رفاه خودم و خانواده ام هستم۰ ببينيد، کارگر بايد اين را مد نظر داشته باشد که به طرف مقابلش بگويد که يا شما دولت را در دست داريد و ارتش را در دست داريد و مسئول جامعه هستيد و من کارگر هستم و بعنوان جامعه آمده ام جلو و حقم را ميخواهم. و زمانيهم که کارفرما و دولت ميگويند که نه اينجور نيست ما در مشکل هستيم و مسئله داريم، آنوقت کارگر بگويد که آخر اين " ما " يي که شما ميگوييد کيست؟ اگر از " ما " منظور تان خودتان است، پس با اينحساب مسئله خودتان است و مسئله من نيست¸من جامعه را طور ديگري ميچرخانم. شما برويد کنار و دولت و مجلس و غيره را هم بدهيد دست من، و من سيستم را شورايي ميکنم و مردم را مي آورم توي سياست و حکومت، و فاکتور سودآوري را هم ميگذارم کنار و براساس نياز انسانها جامعه را سازمان ميدهم. اما ديگر شما طبقه بورژوا نميتوانيد هم شريک دزد باشيد و هم رفيق قافله۰ سرمايه دار از طرفي زماني که از نفس ميافتد به کارگر ميگويد که تو ميبيني که من ورشکستم و نميتوانم حکومت کنم، اگر به اين مطالبات جواب دهم آنوقت ديگر سودي نميبرم، و از طرفي هم ازآنجايي ميخواهد حکومت کند به کارگر ميگويد که تو حق نداري و نميتواني سياسي شوي! و سياست کار من است۰ اينجاست که من ميگويم که اين بازي را بايد تمام کرد و بايد درش را بست، و کارگري که مبارزه ميکند و واقعا احقاق حقوق ميکند نبايد به اين برخورد ها تن بدهد، و جواب کارگر در نهايت اينست که بگويد که تو اگر نميتواني حکومت کني برو کنار، تو اگر نميتواني جامعه را اداره کني، اگر سودآور نيستي، اگر ورشکسته اي و اگر نمي صرفد کا کارخانه را اداره کني برو کنار و مسئله من نيست، من کارگرم و بايد زدگيم تامين شود۰
کاظم نيکخواه: دقيقا همينطور است، درواقع سر همان نکته اي که گفتند که "خانه کارگر" و شوراهاي اسلامي به كارگران ميگويند که مساله اساسي ما خصوصي سازي است. به کارگران ميگويند که عليه خصوصي سازي تظاهرات کنيم. پاسخش همين است۰بنابراين کل بحثي که تا اينجا کرده ايم و واقعيتي که وجود دارد اينست که کارگر نبايد وارد اين دعواها بشود بلکه بايد بطور محکم بر سر دستمزدش و زندگيش بايستد و بعنوان انساني که در آن جامعه همه چيز را توليد ميکند براي داشتن زندگي انساني خود پافشاري کند. و بگويد که تو اگر نميتواني برو کنار، و اگر دولت گفت که من نماينده و مسئول جامعه ام، او هم بگويد که پس چندين ميليون خانواده کارگري چرا نبايد بتوانند زندگي داشته باشند؟ چرا نبايد بتوانند بچه هايشان را بمدرسه بفرستند؟ آنجا که ميرسد ميبينيم که ديگر مسئول نيستند و آنجا ديگر برايشان مهم نيست. اما زماني که کارگر اعتصاب ميکند و سود و منافع دولت و کارفرما به خطر ميافتد آنوقت ميبينيم که فورا سر و کله همان مقامات دولت پيدا ميشود و به کارگر ميگويند که تو دستمزدت را نگير و يا کم بگير و يا ساکت شو چراکه ما با مافياي شکر نميتوانم رقابت کنيم! ميخواهم بگويم که بنظر منهم نبايد وارد اين دعوا شد و نه تنها رهبران کارگري بلکه همه کارگران بايد اين را بدانند، و امروز مستقل از اينکه چقدر بتوانند براي سوسياليسم مبارزه کنند يا نتوانند مبارزه کنند، چقدر براي بزير کشيدن سرمايه داري ميتوانند پيش بروند و چقدر نميتوانند، بايد اين واقعيت را بدانند که راه حلي وجود ندارد. بايد بدانند که هيچ افقي براي بهبود سرمايه داري و ماندن همين وضع طبقاتي و ماندن طبقه سرمايه دار و کارگر وجود ندارد.اين دوتا، اين دو طبقه، امروز ديگر نميتوانند با هم وجود داشته باشند. ازطرفي هم کارگر بايد بنحوي محکم بچسبد سر دستمزدش ، با همان فرمول افزايش دستمزد، بيمه بيکاري و حق زندگي و مسکن و غيره که هرکدامشان بديهي ترين حقوق تمامي مردم جامعه هستند پافشاري کند. و سر همه آنها هم مبارزه کند. و مهم تر از همه اينکه اين مبارزه را بطور سراسري پيش ببرند و شعارها و سازمانش را ايجاد کنند. و اينرا هم بايد بدانند که ته و آخر اين سيستم بن بست است و بايد بزير کشيد و راهي جز اين وجود ندارد.بايد که اين نظام طبقاتي را دگرگون کنيم۰حالا در اين وسط يکي بيايد و بگويد که، نه نميشود و اين خيال پردازي است و اتوپي است. هرچي ميخواهند بگويند ميتوانند بگويند. اما آنچه کا امروز واقعيت دارد اينست که کارگر بايد کليه اش را بفروشد و بايد سه شيفت و چهار شيفت هم کار کند. آنهم با چنين وضع وحشتناکي که اصلا قابل توصيف نيست، و در اين اوضاع حالا ميخواهند بما بگويند که دنبال سوسياليسم نرويد بخاطر اينکه معلوم نيست که چيست! اين زندگي براي كارگر زندگي نيست و پاسخ اين وضعيت جز بزير کشيدن سرمايه داري چيز ديگري نيست۰
شهلادانشفر: بينيد، اين مسئله اي که ما الان بحث ميکنيم شايد ٨٠ و ٩٠ درصد مراکز کارگري با اين معضل روبرو هستند۰يک جامعه اي با اقتصاد درب و داغاني که بهيچوجه هم نرمال نيست و تاثير خودش را هم بر روي بخش عظيم جنبش کارگري گذاشته است. و ما شاهد بوده ايم که تا همين الانش هم با چه کشاکشي پيش آمده است۰ خب، بعضا يک بخشي از افراد از دور نگاه ميکنند و ميگويند که مبارزه کارگران "دفاعي" است و همه اش براي دستمزدهاي پرداخت نشده شان مبارزه ميکنند. و يا عليه اخراج است و فلان و بهمان! و شروع ميکنند به اين توجيه ها و اينکه کارگر عقب رانده شده است و مضمحل شده است و انواع و اقسام اين تيپ بحث ها را طرح ميکنند. ازطرف ديگري هم ميبينيم که خود دولت که به اين تصوير نگاه ميکند، روي هم دو نوع برخورد و دو نوع مسئله را جلوي روي کارگر ميگذارد۰ درواقع دولت در تقابل با کارگر در يک برخورد اينجور استدلال ميکند که من ورشکسته هستم، و در چنين شرايطي برخي از کارگران هم ميگويند که خب، دولت وکارفرما ورشکسته است و بي تقصيرند و چاره اي هم نيست، و بطور کلي با اين نوع جوابها يک سردرگمي ايجاد ميشود. ازطرف ديگر هم ميبينيم که زماني که کارگر بر روي مطالبه و حقوقش مي ايستد و پافشاري ميکند و چنين توجيهي را هم نميپذيرد، اينبار هم دولت و کارفرما با نوع برخورد ديگري يعني با چماق جلو ميايند و با اين استدلال که شما اعتصاب سياسي کرده ايد و در نظم جامعه اخلال ميکنيد. بدنبالش هم دستگيري و پرونده سازي ميکنند بطوري که بوضوح ميبينيم که چگونه کارگران را درگير اين بخش از تعرضشان کرده اند۰ درنتيجه بنظر منهم در اوضاع سياسي و وضعيت امروز جنبش کارگري پاسخ روشن به اين مسئله امر خيلي کليدي کارگر است، لذا بهتر است که در اين چهار چوب و از اين زاويه هم يکمقدار بيشتر بحث کنيم، حميد تقوايي شما بفرماييد۰
حميد تقوايي: فکر ميکنم در توضيحات قبلي گفتم که کارگر بايد اينرا در نظر داشته باشد که اولا بايد چند فرض پايه اي داشته باشد، يکي اينکه اين دولت، دولت مردم ايران يا دولت جامعه ايران نيست بلکه دولت طبقه معيني است که مصالح سياسي و اقتصادي و فرهنگي خودش را دنبال ميکند و بنابراين دولت ما نيست و اگر ما مبارزه نکنيم و اين دولت را بحال خودش رها کنيم آنوقت شرايطي بدتر از اينهم دچارمان ميکنند. و اين نه تنها در ايران که در تمامي جهان سرمايه همينطور است که اگر تابحال مبارزات کارگران جهان نبود بنظرم سطح دستمزدها يک چهارم امروز هم نمي بود. چراکه کافي است که لشگر و جمعيت بيکار عظيمي داشته باشند. همانطوري که در بسياري از نقاط جهان دارند. و بنابراين سرمايه دار ميتوانست از گرده کارگر کار بکشد، و به لحاظ فيزيكي و جسمي هم مريضش بکند و حتي از جان بياندازد و بکشدش و آنوقت کارگر ديگري را بجايش استخدام کند. اگر ما هم اکنون ميبينيم که بربريت در آن حد سابق نيست بخاطر اينست که کارگر مبارزه کرده است. اساسا کارگر بايد اينرا بداند که مبارزه و حق طلبي اش و حرکت يکپارچه و متحد و متشکلش براي گرفتن حق و حقوقش، يک عامل بزرگ و اساسي است در حفظ سطح معيشت و رفاه و زندگي انساني در حد قابل تحملي در همين جامعه سرمايه داري. اگر کارگر اين نکته را متوجه نباشد آنوقت هر گونه مواجه شدن و تن دادن به استدلال و دليلي از قبيل اينکه کارفرما ورشکسته است و جنگ است و رقابت نميتوانم بکنم و غيره بر روي مبارزه کارگر اثر ميگذارد و کارگر را عقب ميراند و خواه ناخواه زندگيش تباه تر و سياه تر و متلاشي تر ميشود. بهمين خاطر است که طبقه کارگر، و کارگران هر واحد و هر کارخانه اي که مبارزه ميکنند بايد اين را در نظر بگيرند که ما ميتوانيم با مبارزه مان تمامي خواسته هايمان را به کارفرما و دولت سرمايه دار تحميل کنيم. بايد بدانند که مبارزه کارگر يک فاکتور و يک عامل بسيار مهمي است که در قبال هيچ نوع توجيه و هيچ چهار چوب قانوني و هيچ حقوقي از قبيل اينکه ما ورشکسته ميشويم، ما همه مردميم، ما همه باهميم، و يا آمريکا دارد حمله ميکند و غيره و غيره کوتاه نيايد. و يا مثلا در قبال استدلالي چون در رقابت با نساجي فلان کشور داريم ورشکست ميشويم و داريم ميبازيم نبايد کوتاه بيايد. کارگر بايد بداند که هيچکدام اينها را نبايد قبول کند، و همانطور که قبلا گفتم " ما " يي وجود ندارد بلکه اينها طبقه سرمايه دارند و سرمايه و پولشان هم با پارو بالا ميرود و ما هم طبقه کارگر هستيم و داريم براي زندگي هرروزه مان مبارزه ميکنيم. يک چيز ديگري هم اينجا گوياست، ببينيد، وقتي که کاظم نيكخواه به ورشکستگي و وضع آشفته اشاره ميکند، درست ميگويد که سرمايه دار در حال ورشکستگي است معنيش اين نيست که سرمايه دار در حال فقير شدن است. بلکه برعکس است، يعني قاصله فقر و ثروت در ايران جمهوري اسلامي بسيار عميق تر و وسيع تر از چيزي شده است که قبلا بود. بطوري که کاخهايي وجود دارند که خرج سرويس توالت و دستشويي اش سر به ميلياردها ميزند. و از طرفي هم هزاران کارگر را داريم که يک آلونک يک اتاق خوابه ندارند که زندگيشان را بگذرانند. پس اينطور نيست که اقتصاد درب و داغان است و سرمايه دار دارد ورشکست ميشود و بنابراين سرمايه دار دارد از جيب مبارکش خرج ميکند. بلکه کاملا برعکس با اين شعار و تحت اين بهانه دارد بيشتر از پيش چپاول ميکند و بيشتر سود ميبرد و کارگري هم که در چنين مناسباتي دارد کار ميکند، درواقع دارد بيشتر تحت فشار قرار ميگيرد.
درنتيجه اينهم بهانه اي بيش نيست که ميگويند مسئله ما مسئله مردم همه ايران است، و يا اقتصادي وجود دارد که خيرش به همه مردم ميرسد، و اگر هم ضرر کنيم ضررش هم به همه ميرسد. همانطوري که گفتم آقاي داريوش همايون هم همين را ميگفت که اقتصادمان نميگردد و "ايران مان" ويران شده است و بايد ايرانمان را آباد کنيم. کارگر بايد بداند که اينها همه تعارفات و روشهاي طبقه سرمايه دار است که يعني من سرمايه دار بايد حساب بانکي ام چاق تر باشد و سود آوريم بالاتر باشد و چپاولم بيشتر باشد، منتها قيمتش را تو بايد بپردازي! و تو کارگر بايد کمربندت را سفت کني! تمام سياست بانک جهاني که خصوصي سازي هم يکي از ارکانش هست، و البته تنها در ايران هم نيست بلکه در تمامي نقاط جهان سرمايه است، گفته اند که دولت بايد خصوصي سازي کند، و خصوصي سازي هم معنيش اينست که بسپارند به قوانين کور بازار. و دولت مسئول هيچ چيزي نيست. نه بيمه بيکاري تعيين ميکند و نه هيچ چي، بگذاريد دعواي بين کارگر و کارفرما، و يا روال رقابت سرمايه دار کار خوش را بکند و آنوقت خودش سطح دستمزد و بيمه بيکاري و ساعات کار و غيره را تعيين ميکند. اين يعني يک توحش کامل و جنگل سرمايه است، و درواقع معناي واقعي خصوصي سازي در جهان همين است و در ايران هم کاملا همينطور است۰بنابراين وقتي که کارگر در مقابل چنين چيزي قرار ميگيرد بايد بگويد که رياضت کشيدن اقتصادي جواب من نيست. سفت کردن کمر بندها و آباد کردن ايران هم جواب من نيست. من مسئول زندگي انسانيم و مسئول زندگي طبقه خودم و مسئول معيشت و رفاه خودم و خانواده ام هستم . همانطوري که در اعتصابات گذشته کارگران شعار دادند که " معيشت و منزلت حق مسلم ماست ". بنابراين تو با اقتصاد بانک جهاني نميتواني مقابل من قرار بگيري. و حالا که نميتواني جواب مرا بدهي پس برو کنار. اگر نميتواني شکم مرا سير کني، و اگر نميتواني در سطح بالاي همان خط فقري که خودت تعيين کرده اي دستمزد مرا بدهي برو کنار. تا خودم جامعه را بچرخانم۰
کارگر بايد توجه داشته باشد که مبارزه اش يک فاکتور جدي و عيني و موثري در تعيين سطح زندگي است، و زماني هم که صحبت از دستمزد کارگر ميکنيم درواقع از کل جامعه و از دستمزد همه کارمندان و مزد بگيران حرف ميزنيم. چرا که وقتي که حقوق کارگر را ميزنند، حقوق کارمند و بقيه را هم بهمان ميزان ميزنند. و سطح زندگيشان را پايين مياورند. و ما اينرا در همه جاي دنيا داريم ميبينيم. و بالعکس زماني که سطح زندگي کارگر نسبتا بالا ميرود سطح زندگي و رفاه و بيمه ها و بهداشت رايگان و آموزش و پرورش مجاني، و کل رفاه جامعه هم بالا ميرود. و اينها همه از محسنات تاريخي مبارزه طبقه کارگر است. چراکه هميشه رفاه محور مبارزه کارگر بوده و سود هم محور مبارزه سرمايه دار بوده. و اينها دو طبقه و دو قطبي هستند که همواره مقابل هم ميجنگند. با اين تفاوت که سرمايه دار فقط از سر منافع طبقه خودش ميجنگد ولي کارگر براي رفاه و منافع کل جامعه ميجنگد. و در هر اعتصاب و اعتراض و مبارزه کارگري حتي اگر چنين بنظر برسد که مطالباتي مربوط به يک بخش محدود، و مربوط به همان کارخانه خودش است، ولي بايد در نظر داشت که دست يافتن به همان مطالبات محدود خود بخود بالا رفتن يک نرم و يک استاندارد براي کل جامعه را تثبيت ميکند. بطوري که همين امروز اگر کارگر بتواند سطح حداقل دستمزد را در يک ميليون تومان تثبيت کند، بنظر من نه تنها رفاه خود طبقه کارگر بلکه رفاه کل جامعه را بالا ميبرد. و اين کاملا ممکن و شدني است. چونکه اگر از آن سودهاي نجومي و چپاول هاي نجومي طبقه سرمايه دار صرفا يک بخش کوچکي را بزنيم آنوقت پرداختن حقوق يک ميليون توماني کاملا عملي خواهد بود۰زماني که اينها ميگويند ورشکسته شده ايم و نميتوانيم و نميشود، منظورشان اينست که با توجه به حفظ سودمان نميشود! نه اينکه ما مي آييم از سودمان کم ميکنيم، و بهمين دليل، پرداختن اين سطح از دستمزد کاملا واقعبينانه و عملي است. و البته طبقه کارگر براي رفاه بسيار بالاتر از آن مبارزه ميکند، و بايد توجه داشته باشد که برخلاف اين استدلالهايي که بطور مدام در مقابلش ميگذارند و ميگويند که نميتوانيم و ورشکسته ايم ، و دنيا بهمين صورت بوده، و ويرانيها را بايد آباد کنيم و غيره، علي رغم همه اين استدلالها بايد بگوييم که پرداختن اين دستمزد و بقيه مطالبات همه و همه عملي هستند، و ما ميتوانيم با تکيه بر مبارزه متشکل و متحد و يکپارچه مان تمامي اينها را به سرمايه دار تحميل کنيم و تحقق بخشيم. بايد بدانيم که با چنين مبارزه متحد و سراسري همه اين حقوق مان را ميتوانيم ميگيريم۰ بنظر من کارگران و فعالين جنبش کارگري بايد اين خط را دنبال کنند و پيش ببرند۰
شهلا دانشفر: بله، بهمين دليل اگر به اعتصاب کارگران نيشکر هفت تپه هم نگاه کنيم ميبينيم که دقيقا همينطور بوده، که به آنها هم گفته بودند که شرکت دارد ورشکست ميشود، ولي کارگران با قاطعيت و اتحاد مبارزه شان را پيش بردند، و من امروز باخبر شدم که حقوق مهرماه شان را هم گرفتند و بموقع هم برايشان پرداخت کردند. و حتي گفته اند که پاداش هايشان را هم پرداخت خواهند کرد و تمامي کارهاي مربوط به طبقه بندي مشاغل را هم آماده کرده اند. در نتيجه کارگران به اين بخش از خواسته هايشان هم خواهند رسيد. در مورد تشکل سنديکا هم آنها گفته بودند که شما برويد و ١٥٠٠ امضا بياوريد و کارگران هم بجاي ١٥٠٠ امضا ٢٥٠٠ امضا آوردند! و همينطور دارند با مبارزات محکم و متحدشان خواسته هايشان را تحميل ميکنند. همانطوري که شما ميگوييد کارگر بايد اثباتا بگويد که چي ميخواهد، و در جواب چنان استدلالهايي بگويد که بمن چه که شما ورشکسته اي، و من چکار دارم که تو در چه وضعيتي هستي، و بهرحال کارگران بايد اثباتا بگويند که مطالباتشان دقيقا چيست۰( حميد تقوايي ــ مطمئن باشند که آنها بودجه اش را دارند و اگر فشار بياورند قطعا تامين ميکنند، اينرا حتما بايد مطمئن باشند)۰ از فرصت ميز گردمان فقط ده دقيقه مانده است و فکر ميکنم که اين بحث تا حدي روشن شده است، و حالا شما کاظم نيکخواه اگر نکته اي داريد بفرماييد۰ کاظم نيکخواه) فکر ميکنم که صحبتها طرح شدهو فقط همانطوري که گفته شد منهم تاکيدم روي ايست که کارگران نبايد پاي چنان استدلالهايي بروند بلکه با طرح خواستهاي روشن سراسريشان، اولا بايد مطمئن باشند که هيچ بهبود سرمايه دارانه از جانب کارفرما و دولت جمهوري اسلامي نميتواند وجود داشته باشد، و در عين حال تمام فعالين کارگري بايد بدانند که پيش بردن يک مبارزه سراسري يعني رفتن به طرف زيرو رو کردن نظام سرمايه داري است. همين الان هم دارند يک مبارزه فعال و متحد و متشکلي را براي افزايش دستمزدها و بيمه بيکاري و حق مسکن و تمامي تامينات اجتماعي، و کلا براي رفاه زندگيشان پيش ميبرند،آنهم در شرايط اين توحش و اين فلاکتي که دارند به کارگر تحميل ميکنند. کارگران بايد بدانند که بدون چنين مبارزه اي تعرض سرمايه داري به هر بهانه اي ادامه خواهد يافت و هيچ ته و انتهايي نخواهد داشت۰

حزب کمونیست کارگری حزب کارگران

یاشار سهندی

٣٠ نوامبر سالروز تشكيل حزب كمونيست كارگري است. حزبي كه عملكردش، سياستهايش، برنامه اش تماما تاييدي بر اينست كه حزب طبقه كارگر است. كارگران را نمايندگي ميكند. رهايي طبقه كارگر و كل جامعه را نمايندگي ميكند. اين حزبي است كه سرسازشي با سرمايه و سرمايه داران و حكومت آنها ندارد. از هيچ گوشه اي از سياستها و برنامه و همچنين عملكرد چندين ساله اين حزب چيز ديگري را نميتوان ديد. اين حزب نشان داده است كه تمام موجوديتش هماني است كه اسمش بيان ميكند: حزب كمونيست كارگري!
کم نیستند احزاب و سازمانهای در جهان و ایران که نام کارگر بر خود گذاشته اند؛ اما امرشان نه تنها رهايي کارگران نیست بلکه محکم کردن کردن غل و زنجیر بر پای کارگران است. هیچ حزب سیاسی در هیچ گوشه ای از جهان پیدا نمیکنید که رسما و علنا بیان کند که ما در پی استثمار کارگر هستیم بلکه برعکس چنان جلوه میدهند که در پی رفاه و آسایش توده مردم هستند. حتی هستند فاشیستی ترین احزاب سیاسی که نامشان کارگر است. سوسیالیسم پسوند نام حزبشان است اما کار دیگر میکنند و در پی وضع قوانینی هستند که استثمار کارگر را شدت بخشند. بهره کشی را لازم و مشروع میدانند و در پی وضع قوانینی هستند که این وضعیت نکبت بار را شدت بخشند. کم نیستند احزابی که به نام کارگر به قدرت رسیدند و از همان روز اول به قدرت رسیدشان دستور دادند که: کمر بندها را محکم تر ببندید که دوران ریاضت اقتصادی بیشتری در پیش است تا جامعه پیشرفت کند! هیچ حزب بورژوایی را پیدا نمیکنید که رسما و علنا مثلا نام خودش را حزب سرمایه داران و استثمارگران بگذارد! و در بیانیه شان تشکیل حزبشان و یا در برنامه شان به صراحت بیان کند: که امرشان استثمار و کسب سود است و مهم نیست چه بر سر توده مردم می آید و دنده شان نرم باید بکشند و اگر نکشند ما نیروهای امنیتی مان را به سراغ شان خواهیم فرستاد. نیت شان را اما در لفافه بیان میکنند، مثلا: مالکیت را امر مقدسی اعلام میکنند و اینکه برخی دارند و برخی ندارند به بی عرضگی و داشتن عرضه افراد ربط میدهند. و توده کارگران که صد البته از دید ایشان یک مشت آدمهایي هستند که بدنیا آمدند تا کار کنند معنی ندارد آسایش داشته باشند. چون از نظر ايشان اگر كارگر كار نكند و استثمار نشود آنوقت معلوم نیست کی بايد کار کند! مثلا به این توجیه دولت فرانسه توجه کنید که دارد زور میزند قوانین کار (همان استثمار) را "اصلاح" کند که البته با اعتراض محکم کارگران مواجه شده است. ایشان اعلام کردند: میانگین متوسط عمر بازنشستگان در فرانسه در دوره بازنشستگي ٢٤ سال است. این یعنی اینکه دارند پول مفت میدهند. بنا به تعریف ایشان معنی ندارد یکی بعد از بازنشستگی این همه زنده باشد! باید چنان تسمه از گرده کارگر کشید که نهایتش ٥ سال بعد از بازنشستگی تمام کند و به رحمت ایزدی بپیوندد. کاری که در ایران کرده اند. بازنشستگی در ایران (به مانند همه امور دیگر سرمایه داری) برای کارگر نه آسایش که تشدید مصیبت است. اما نه در ایران و نه در فرانسه و نه در هیچ جای دیگر اینگونه بیان نمیکنند بلکه مثلا اسم طرحشان را میگذارند" طرح تکریم از فرزانه گان و پیش کسوتان!"
چرا اینگونه است؟ چرا در پشت نام کارگر مخفی میشوند؟ جایگاه اجتماعی طبقه کارگر به گونه ای است که ترس را در دل سرمایه داران کاشته است. طبقه کارگر بنابر جایگاهش در عرصه تولید جامعه میتواند شیرازه این بساط استثمار را از هم بپاشاند. او نفعی در ادامه وضع موجود ندارد که برعکس هر روز ادامه این وضعیت تباهی بیشتر و بیشتری نصیبش میکند. کارگر میداند کافی است چند ساعت فقط چند ساعت دست از کار بکشد تا همگان مشاهده کنند که چگونه چرخ این نظم (در واقع بی نظمی) کنونی از کار میفتد. طبقه کارگر کافی است به صورت متحدانه دست به اقدام زند و در تشکلی خود را سازمان دهد تا مشاهده شود که چگونه همه اعوان و انصار سرمایه به پایش میفتند که برگردد سرکار. میزنند و زندان میکنند و میکشند و چاپلوسی میکنند تا کارگر قبول کند. تا بوده همین بوده و خواهد بود. بسیار زور میزنند که کارگر خودش را متشکل نکند و تشکیلاتش را شکل ندهد. همه کارشناسان بورژوازی جمع میشوند تا مانع این امرشوند. اگر هم نتوانستند مانع شکل گیری تشکیلات کارگری شوند زور بسیار میزنند تا آنرا به یک تشکل ابتر تبدیل کنند. و بخصوص مواظبند که کارگر فکر نکند که در امر سیاست و قدرت سیاسی میتواند دخالت کند و باید دخالت کند. کارگری که به ضرورت دخالت در سیاست و قدرت سیاسی بیفتد از هر مصیبتی برای ایشان عظیم تر است.
این است که کارشناسان به خط میشوند که نشان دهند سیاست امری است مربوط به از ما بهتران که جای در آن برای کارگر و طبقه کارگر نیست. حزب و تشکیل حزب میوه ممنوعه ای است که کارگر حق ندارد حتی هوس گاز زدن به آنرا به مخیله خود راه دهد. تشکیل حزب و عضویت در آن و فعالیت تحت این پوشش برای کارگر سم میدانند که او را از "وظیفه تاریخی اش" دور میسازد. کارگر بخصوص ایرانی آن هنوزمانده تا به این درجه از "خودآگاهی" برسد باید صبر ایوب و عمر نوح داشته باشد تا روزی شاید این امتیاز را بدست آورد. دسته ای به ضرب زندان و گلوله میخواهند این امر را ثابت کنند. این کار دولتهای سرمایه داری است که تکلیف طبقه با آنان روشن است، سرنگونی به نیروی انقلاب.
دسته ای دیگر اما به زبان ما کارگران سخن میگویند اما در بهترین حالت هنوز کارگر را و طبقه کارگر را آماده متشکل شدن در حزب و به طبع آن بدست گرفتن قدرت سیاسی نمیبیند. معتقدند سالیان بسیار باید سپری شود تا طبقه به منافع خود آگاه شود. پروسه جانفرسایي باید طی شود و چندین نسل تباه شوند تا روزی که کارگران پی بردند که حزب و دخالت در امر سیاسی لازم است. اینرا چه کسی اعلام خواهد کرد که طبقه بالغ شده است؟ اینان هستند که ظاهرا چهارتا پیراهن بیشتر پاره کردند یک روز از روزهای خوب خدا متوجه این امرمیشوند، تا آنروز اما، طبقه باید صبر کند و برای تمرین برای منافع صنفی اش تلاش کند. دسته ای دیگر فریاد میکشند جنبش طبقه جنبش " ضد سرمایه داری" و باید در جهت لغو کارمزدی باشد. اما تا میتوانند پرهیز میکنند که نام سوسياليسم و جامعه سوسیالیستی را ببرند. حزب و تشکل حزبی را امری پوچ و زنجیر بر مبارزه " ضد سرمایه داری" قلمداد میکنند! حزب را امر روشنفکری میدانند اما تا جا دارد در بیان نظراتشان از ادبیاتي استفاده میکنند که معروف به روشنفکری شده است. چرا که در پشت عبارت پردازی های پر طمطراق میخواهند خود را مخفی نگه دارند. چون اگر به صراحت بخواهند حرف بزنند حرفی ندارند جز همان حرف دیگران که تشکلی به نام حزب که کارگر در آن متشکل شده باشد نالازم و روشنفکری میدانند چرا که امرشان به واقع سوسیالیسم نیست.
حزب كمونيست كارگري
16 سال پیش اما، انسانی شریف (منصور حکمت) در بحبوحه فریادهای گوشخراش بورژوازی که کمونیسم را تمام شده اعلام کرد و پرچم سرخ کارگران را لگد مال میکرد این پرچم را از زیر دست و پای استثمارگران بیرون کشید و تشکیل حزب کمونیست کارگری را اعلام کرد و بر پرچم آن نوشت سوسیالیسم همین امروز. این همه به پشتوانه سالها مبارزه نظری و سیاسی بود که پشت سر گذاشته شده بود.او نه از خیرخواهی و نیکوکاری بلکه عمیقا معتقد بود که کمونیسم امر کارگران است، جنبشی متعلق به طبقه کارگراست؛ این جنبشی است که همه بشریت را رها و آزاد خواهد ساخت و برای این اتفاق باید قدرت سیاسی را گرفت و برای این کار باید در حزب متشکل بود تا این امربصورت متحد انه ای به پیش رود. برای همین همه را دعوت میکرد" لطفا به این حزب بپیوندید."
طبقه کارگر نه صرفا یک طبقه زحمتکش با دستان پینه بسته بلکه آن طبقه ای است که باید جنبش خودش را به پیش ببرد تا کل بشریت را رها سازد. طبقه کارگر هیچ نفعی در ادامه این نظم ستمگرانه ندارد بلکه آن نیرویي است که میتواند این نظم ضد انسانی را سرنگون سازد. طبقه کارگر را نه بخاطر اینکه "با معرفت" است میخواهد همه را آزاد سازد بلکه تا وقتی زنان از تبعیض رهایی نیابند تا وقتی کودکان از بی حقوقی مطلق خلاص نشوند خود طبقه هم آزاد نشده است. کمونیسم جواب به همه این ستمگریهاست و پایانی است به آلام و دردهای بشری که چندین هزار سال است دوام آورده است. کمونیسم نه امری محتوم که امری است که خودانسانها باید برپایش دارند و برای برقرار ساختن آن پیش هر چیز باید قدرت سیاسی را طبقه کارگر بدست گیرد و این امر محقق نخواهد شد مگر اینکه در حزب خودش متشکل شده باشد. و منصور حکمت این حزب را بنیان نهاد تا همین امررا به پیش برد. این حزب، حزب کارگران است چون امرش ساختن جامعه سوسیالیستی است و این امر جنبش کارگری است. بر این حزب خرده میگریند که کو توده کارگر عضو این حزب بخصوص "بخش پرسروصدای آن"!؟ ایشان عضویت را فقط با داشتن کارت عضویت بر سینه برسمیت میشناسند اما نمی بینند که توده کارگر از طریق نمایندگانش برای پیش برد امراعتراض روزمره اش به این حزب مراجعه میکند. نمی بیند که هر روز بیشتر از پیش آرا و نظرات این حزب در جامعه مطرح میشود.
این حزب از اول به کم راضی نبوده و برای همین از پله ای به پله ای دیگر پیشرفت کرده است. اکنون این حزب به معنی واقعی کلمه امر رهایی همه انسانها را با وجود آنکه در اپوزیسیون است به پیش میبرد. جنبش علیه تبعیض زنان، جنبش حقوق کودک، جنبش علیه اعدام و سنگسار، جنبش علیه اسلام سیاسی در اروپا، جنبش علیه اسلام سیاسی درخاورمیانه از طریق سازماندهی کردن سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی که خود ضربه ای مرگبار بر پیکر سرمایه داری در سطح جهان است. اینها خواستهای کدام طبقه است؟ میتوان به صراحت ادعا کرد که این حزب کارگران است چون امر جنبش طبقه کارگر را که همانا کمونیسم است، با قدرت به پیش میبرد.
زنده باد حزب کمونیست کارگری
گرامی باد سالروز تشکیل آن

Sunday, October 28, 2007

اعتصاب

اصغر کريمي

قسمت اول:
مقدمه: سه سال قبل بدنبال اعتصاب موفق کارگران نساجي کردستان در سنندج در ديماه ١٣٨٦، و با الهام از آن اعتصاب، جزوه اي تحت عنوان "اعتصاب مدرسه انقلاب است" نوشتم و سعي کردم از اينطريق تجارب مهم اين اعتصاب را به ساير کارگران بويژه رهبران اعتصابات منتقل کنم. در اين سه سال اعتصابات مهمي شکل گرفته است، و طبقه کارگر تجارب تازه اي اندوخته است. از جمله اعتصاب دو سال قبل کارگران شرکت واحد و اعتصاب کارگران نيشکر هفت تپه در مهرماه امسال حاوي درسهاي بسيار مهمي براي طبقه کارگر بوده است. نقاط ضعف و قوت اين دو اعتصاب لازم است جمعبندي شود و مورد توجه فعالين کارگري قرار گيرد. بسهم خود سعي ميکنم در سلسله مقالاتي به جنبه هاي مختلف يک اعتصاب، بپردازم و به تجارب اين اعتصابات هم اشاره کنم.
در اين مقالات سعي ميکنم به مجمع عمومي، به نحوه برخورد با احضار و دستگيري رهبران اعتصاب، به نقش خانواده هاي کارگري، به اهميت اطلاع رساني به جامعه، تاکتيک هاي اعتصاب، کميته اعتصاب، جلب همبستگي در داخل و در سطح جهاني، صندوق اعتصاب، اهميت قطعنامه و بيانيه هاي توضيحي و خبري در طول اعتصاب، جايگاه رهبران اعتصاب و مسائل بعد از اعتصاب بپردازم. اما قبل از پرداختن به جنبه هاي مختلفي که يک اعتصاب دارد اجازه دهيد چند کلمه درمورد خود اعتصاب صحبت کنم.
اعتصاب بخشي جدائي ناپذير از زندگي کارگر است. بدون اعتصاب زندگي از اينهم سخت تر ميشود، بيحقوقي از اينهم بيشتر ميشود، دستمزد از اينهم ناچيزتر ميشود. اعتصاب اهرم مبارزات حق طلبانه کارگران براى بيرون کشيدن گوشه اى از مطالبات بحق آنها از يک مشت مفتخور، کارفرما و دولت، است. تجارب اعتصابات مختلف بايد به همه منتقل شود، سازمانيابى اعتصابات بايد بهتر و کارى تر شود، انعکاس اعتصابات بايد وسيعتر شود و همبستگى با کارگران اعتصابي همه گير شود. در سالهاي گذشته طبقه کارگر در ايران تجاربي غني در اين زمينه کسب کرده است. هزاران اعتصاب، آموزش هاي عميقي به کارگران داده است و در بسياري از موارد ابتکارات جالبي توسط کارگران بکار گرفته ميشود. اينها همه بايد مورد بررسي قرار گيرد، نوشته و بازگو شود و به تجربه همه کارگران تبديل شود. طبعا بررسي و بازگو كردن همه اين درسها در يك مقاله يا چند نوشته ممكن نيست. تلاش من اينست كه مهمترين و عاجلترين درسهاي اعتصابات كارگري را حتي المقدور جلوي چشم بگذارم. اميدوارم مورد توجه فعالين کارگري قرار گيرد و محرکي باشد براي فعالين کارگري در سراسر جامعه که تجارب گرانبهاي خود را به رشته تحرير درآورند. بويژه رهبران و فعالين اعتصابات که از نزديک در جريان چم و خم اعتصاب قرار دارند و انتقال تجارب آنها بي شک براي کل طبقه کارگر حياتي است.
١­ مجمع عمومي
اغراق نيست اگر از مجمع عمومي بعنوان مهمترين فاکتور براي به سرانجام رساندن و تضمين موفقيت هرچه بيشتر اعتصاب اسم برده شود.
قدرت کارگران در اتحاد و داشتن تشکل است. اينرا همه ميدانند. کارفرما و مديريت و دولت هم ميدانند و در کنار سرکوب اعتصاب و دستگيري رهبران اعتصاب بي وقفه تلاش ميکنند در ميان کارگران تفرقه بيندازند. مجمع عمومى مناسب ترين ابزار براي ايجاد اتحاد و خنثي کردن تلاش جبهه مقابل است. مجمع عمومي پديده آشنائي براي کارگران است، ظرف طبيعي کارگران در جريان اعتراض و اعتصاب است، در اکثر کارخانه ها کارگران نقش کارساز آنرا ديده اند و کم و بيش اهميت آنرا ميدانند. و به همين دليل مجمع عمومي بيش از هر نوع تشکل ديگر هم ضروري است و هم زمينه مساعد دارد. شايد براي تصميم به اعتصاب مجمع عمومي برگزار نشده باشد اما بلافاصله با شروع اعتصاب، مجمع عمومي بعنوان يکي از مهمترين اقدامات کارگران اعتصابي در دستورشان قرار ميگيرد. اعتصابي که بر اراده جمعي و مجمع عمومي کارگران متکي ميشود شکستش ساده نخواهد بود.
مجمع عمومي ظرف اتحاد و دخالت جمعي کارگران است: مجمع عمومي يعني جمع شدن توده کارگران و تصميم گيري جمعي توسط آنها درمورد مسائل مختلف مربوط به محيط کار، مبارزه و خواستهاي کارگران. اين مهمترين ظرف متحد نگاهداشتن کارگران و جلوگيري از ايجاد شکاف در ميان آنها در طول اعتصاب و قبل و بعد آن و در عين حال عملي ترين نوع تشکل است. نفس جمع شدن زير يک سقف و بحث کردن و تصميم مشترک گرفتن چنان قدرتى به کارگران ميدهد که نيروى آنها را چندين برابر ميکند. مجمع عمومى قدرت کارگران را به آنها نشان ميدهد و به آنها اعتماد بنفس ميدهد و به ترديدها پايان ميدهد. در جريان اين بحثها توده کارگران در کل نقشه شريک ميشوند و براى اجراى آن آمادگى پيدا ميکنند. مجمع عمومي به کارگران آموزش ميدهد، امکان دخالت ميدهد، به ابهامات و سوالاتشان جواب ميدهد و موجب تحکيم اتحاد ميشود. کارگر منفرد قدرت ندارد. به همين دليل موقعي که به خانه ميرود، وزارت اطلاعات تنهائي احضارش ميکند و يا به خانه اش ميريزد. اما همين که جمع ميشود قدرت پيدا ميکند و جرات و شهامت بيشترى از خود بروز ميدهند. نمايندگاني که بر راي و نظر توده کارگر اتکا نکنند زودتر به سازش کشيده ميشوند، به دستاورد کم ممکن است رضايت دهند، و يا بدون دستاورد ممکن است مرعوب شوند و کوتاه بيايند و اعتصاب را به شکست بکشانند. اما کارگران در تجمع شان احساس قدرت ميکنند و دستاورد بيشتري طلب ميکنند. به سادگي براي پايان دادن به اعتصاب رضايت نميدهند. بعضا قبل از شروع اعتصاب امکان تشکيل مجمع عمومي و راي گيري از توده کارگران عملي نيست و بسياري از اعتصابات بدون تشکيل مجمع عمومي شروع ميشود اما در طول اعتصاب کارگران امکان جمع شدن هرروزه و تصميم گيري جمعي را پيدا ميکنند. يکي از مهمترين اقدامات کارگران اعتصابي اين است که بلافاصله با شروع اعتصاب، همه روزه مجمع عمومي خود را برگزار کنند و ادامه اعتصاب را تماما بر مجمع عمومي متکي کنند. در صورتى که نمايندگانى بدون توافق مجمع عمومى تصميم به پايان اعتصاب بگيرند، مجمع عمومى بايد تصميم آنها را باطل اعلام کند و تلاش کند آنها را نيز متقاعد کند که تصميم نادرستي از بالاي سر کارگران گرفته اند و در صورت لزوم نمايندگان ديگري به آنها اضافه کند و اگر لازم است نمايندگاني را تغيير دهد. در يک کلام اعتصاب امر همه کارگران است و همه آحاد کارگر بايد در همه چيز آن شريک باشند. در مجمع عمومي کارگر احساس شخصيت ميکند. در کل پروسه توليد و در کل مسائل مختلف جامعه موجود نظر کارگر پرسيده نميشود، به نظر و پيشنهادش کسي اهميت نميدهد، فقط استخدام ميشود که کار کند و کار کند. مجمع عمومي اولين جائي است که هر کارگري ميتواند براي تقويت اعتصابش صحبت کند، پيشنهاد بدهد، اساسي ترين و فوري ترين مطالبات را طرح کند و درمورد آنها راي بدهد.
در مجمع عمومي نقشه ها و طرحهاي دولت و کارفرما به بحث گذاشته ميشود: در مجمع عمومى توطئه ها، تهديدات و نقشه هاى کارفرما و دولت را بايد توضيح داد و راه خنثى کردن آنرا به بحث گذاشت. اينجا نقش کارگران پيشرو تعيين کننده است که توطئه ها و شگردهاي طرف مقابل را عيان کنند و راههاى خنثى کردن آنها را مورد بحث قرار دهند. در مجمع عمومى همچنين، نمايندگان نتيجه مذاکره با کارفرما و دولت، پيشنهادات آنها و تصميمات خود را به اطلاع کارگران ميرسانند، و کارگران درمورد آنها اظهار نظر ميکنند، پيشنهاد ميدهند، و دسته جمعي پيشنهادات را مورد بحث قرار ميدهند. اين به کارگران امکان ميدهد که شناخت بيشتر و همه جانبه تري از شگردهاي جبهه مقابل پيدا کنند و متحد و يکپارچه به مقابله با آن برخيزند، به کارگران امکان ميدهد که مناسب ترين تاکتيک ها را براي پيشبرد اعتصاب و به کرسي نشاندن خواستهاي خود در پيش گيرند. تصميم گيرى بايد بر اساس نظر اکثريت کارگران اتخاذ شود. کارگران ميتوانند با بالا بردن دست، يا هورا کشيدن در راي گيري شرکت کنند.
در جريان بحث و تصميم گيري، کارگران از نمايندگان خود نيز شناخت بهتري پيدا ميکنند، از مسائلي که آنها را تهديد ميکند مطلع ميشوند، نقش هرکدام و نقاط قوت هرکدام را بهتر ميشناسند. ميدانند که به کدام بيشتر يا کمتر اتکا کنند، کارگران جواني که براي پيشبرد اعتصاب دخالت فعال ميکنند و نظرات راهگشا و کارساز ميدهند نيز پا جلو ميگذارند و به اين معني مجمع عمومي ظرف پرورش و آماده شدن رهبران تازه نيز هست.
علاوه بر کارگران کارخانه، اعضاي خانواده آنها نيز حق دارند و بايد تلاش کنند در مبارزه کارگران و تجمعات آنها و در مجمع عمومي کارگران اعتصابي شرکت کنند و از نقشه هاي کارفرما و تصميمات رهبران اعتصاب باخبر شوند. اين حق اعضاي خانواده کارگر است که بداند تصميم کارفرما جيست و رهبران اعتصاب چه نقشه اي براي مقابله با آن دارند.
مجمع عمومي حفاظي براي نمايندگان و رهبران کارگري است: يک خاصيت مهم مجمع عمومي پوشش محکمي است که براي نمايندگان ايجاد ميشود. در مجمع عمومي بار مسئوليت بر دوش توده کارگران قرار ميگيرد، نظر و پيشنهاد ميدهند، راي ميدهند و بدينطريق خود را بيشتر در اعتصاب دخيل ميدانند و نتيجتا احساس مسئوليت بيشتري در قبال اعتصاب و رهبران اعتصاب ميکنند. جمع شدن زير يک سقف و بحث و تصميم مشترک جسارت بيشتري در طول اعتصاب به کارگران ميدهد و باعث ميشود آحاد کارگر نقش فعالتري بعهده بگيرند و اين کار رهبران اعتصاب را ساده تر ميکند. بار همه مسئوليت بر دوش چند نفر قرار نميگيرد و پشتوانه محکم تري به رهبران کارگران ميدهد. يکى از حقه هاى مديريت و مقامات دولتى اين است که نمايندگان را بترسانند و تهديد کنند و وادارشان کنند که بروند و اعتصاب را تمام کنند. پاسخ نمايندگان بايد ارجاع مساله به مجمع عمومى کارگران باشد و همين را بايد به کارفرما و وزارت اطلاعات و هرکس به آنها فشار مياورد و تهديد ميکند در ميان گذارند. بگويند ما تصميم نميگيريم بايد با کارگران صحبت کنيم. اين هم رهبران اعتصاب و نمايندگان را تحت فشار کمتري قرار ميدهد و هم رابطه نمايندگان با توده کارگر را بسيار مستحکم ميکند.
مجمع عمومي پايه تشکل واقعي کارگران است: مجمع عمومي سنگ بناي هر تشکل واقعي کارگري و پايه شوراهاي واقعي کارگري است. تشکلي که به مجمع عمومي و نظر توده کارگران متکي نباشد و از بالا و به نيابت از طرف توده کارگران تصميم گيري شود، تشکل واقعي کارگران نيست. اينکه توده کارگران يک کارخانه يکبار در سال براي انتخاب هيئت مديره جمع شوند بدرد کارگر نميخورد. اينکه کارگر يکبار کساني را انتخاب کند و تا يکسال نه در تصميمات آنها شرکت داشته باشد و نه امکان عزل و نصب آنها را داشته باشد مشکل کارگر را حل نميکند. آحاد کارگران بايد مدام در همه مسائل مربوط به خود امکان دخالت داشته باشند و نظر بدهند و هروقت تشخيص دادند نمايندگاني را تغيير دهند و نمايندگان جديدي براي پيشبرد کارهاي خود انتخاب کنند. مرتب از فعاليت ها و تصميمات نمايندگان خود مطلع شوند و بتوانند هر جا لازم است تصميماتي را عوض کنند. اين در واقع اولين بند اساسنامه يک تشکل واقعي کارگري است.
کارگران در جريان مجمع عمومي رشد ميکنند، ياد ميگيرند که چگونه تصميم جمعي بگيرند، که چگونه يک جلسه بزرگ را اداره کنند، چگونه با توجه به همه تهديدها و موانع حرف بزنند و رفقاي مردد را قانع کنند که با آنها همراه شوند و بدينطريق اتحاد محکم تري بوجود آورند. کارگري که برگزاري مجمع عمومي و بويژه مجمع عمومي منظم را تجربه کرده است، بيش از پيش به اهميت تشکل واقف ميشود، ياد ميگيرد که چگونه متشکل شود، که نمايندگان واقعي خود را انتخاب کند و از آنها گزارش بخواهد. توقعش از نمايندگانش بالا ميرود. با چشم بازتر به آنها و تصميمات آنها نگاه ميکند. ياد ميگيرد و اينرا حق بديهي خود ميداند که هروقت نماينده اي را مناسب تشخيص نداد برکنار کند و نماينده ديگري بجاي او انتخاب کند.
در يک کلام مجمع عمومى ظرف اتحاد، ظرف متشکل شدن، ظرف تصميم جمعى، ظرف قوى تر شدن است. با مجمع عمومي، کارگران احساس قدرت ميکنند، احساس غرور ميکنند و مثل فولاد محکم و آبديده ميشوند.
بررسي کوتاهي از چند تجربه: شرکت واحد، نساجي کردستان و نيشکر هفت تپه: در اعتصاب کارگران شرکت واحد اتکا به مجمع عمومي جائي نداشت و اين يک نقطه ضعف بزرگ آنها بود. البته لازم است گفته شود که کارگران واحد مثل کارگران کارخانه زير يک سقف نيستند و جمع شدن دشوارتر است. با اينهمه اگر سنت مجمع عمومي قوي تر بود ميتوانستند مانع جمع شدن را رفع کنند. چنان اين سنت کارگري ضعيف بود که حتي جائي که شش هزار کارگر جمع بودند در مقابل وعده هاي توخالي و فريبکارانه قاليباف، متاسفانه نماينده يا نمايندگاني که در مقام تصميم گيري بودند به توده کارگر رجوع نکردند و تصميم به پايان دادن تجمع و اعتصاب گرفتند. در حالي که ميتوانستند همانجا اعلام کنند که کارگران اينجا حضور دارند نظر آنها را ميپرسيم. و شکي نبود که اگر نمايندگان به توده کارگران روي مياوردند، توده کارگران به سادگي تصميم به پايان اعتصاب و تجمع نميگرفتند، بودند نمايندگاني که با تصميم به پايان اعتصاب و تجمع شديدا مخالف بودند و ميتوانستند نظر خود را مطرح کنند و کارگران يقينا با آنها همراه ميشدند. و در اين صورت يا قاليباف مجبور ميشد تضمين هاي بيشتري براي بررسي خواست هاي آنها بدهد، مثلا کتبا و با ذکر تاريخ مشخص وادار ميشد اعلام کند که چه روزي و به کدام خواستها پاسخ مثبت ميدهد و يا کارگران تصميم به ادامه اعتصاب و تجمع ميگرفتند. اتفاقا اگر کارگران پراکنده اند و زير يک سقف نيستند و امر تجمع دشوار ميشود، اعتصاب را بايد با تجمعات اعتراضي همراه کرد و در تجمعات مجمع عمومي را برگزار کرد، تصميم گيري جمعي کرد، نظر توده کارگر را پرسيد و دخالت داد. يکي از نقطه قوت هاي کارگران واحد وجود سنديکا بود که سازماندهي اعتصاب را ساده تر ميکرد اما نقطه ضعف مهم آنها نيز فقدان اتکا به نظر و راي و پيشنهادات توده کارگران بود. برعکس در نساجي کردستان اتکا به مجمع عمومي نقطه قوت درخشان کارگران بود. چنان برگزاري مجمع عمومي در طول اعتصاب سه سال قبل آنها جا افتاده بود که حتي در خيابان زماني که نيروي انتظامي مانع ادامه راهپيمائي آنها شد نمايندگان اعلام کردند که کارگران بايد تصميم بگيرند. در وسط خيابان نشستند، صحبت کردند و دسته جمعي تصميم به بازگشت به کارخانه گرفتند. در طول اعتصاب مکررا مجمع عمومي برگزار شد و بتدريج اتحاد عميقي ميان کارگران شکل گرفت و باعث شد که کارگران به بسياري از خواستهاي خود دست يابند.
تجربه کارگران هفت تپه، الگوي طبقه کارگر خواهد شد: کارگران نيشکر هفت تپه ظاهرا آگاهي چنداني در ابتدا در مورد مجمع عمومي نداشتند اما در طول اعتصاب بتدريج به اهميت آن واقف شدند و بلافاصله در بيانيه پاياني اعتصاب اعلام کردند که هر پنجشنبه ساعت يک تا دو مجمع عمومي خود را برگزار ميکنند، آنرا تشکل واقعي خود ميدانند و برگزاري آنرا حق خود ميدانند.
خواست و تصميم کارگران هفت تپه براي کل طبقه کارگر بسيار حائز اهميت است. يک اعتصاب متحد و پيروز، کارگران را در موقعيتي قرار ميدهد که توان تداوم مجمع عمومي بعد از اعتصاب را نيز خواهند داشت و اين را بايد بعنوان يکي از خواست هاي همه اعتصابات و دستاوردهاي اعتصابات براي خود تثبيت کنند. کارگران حتي در شرايط عادي که در حال اعتراض و اعتصاب نيستند نيز به سازمان، به تجمع و تصميم گيري نياز حياتي دارند. برگزاري منظم مجمع عمومي امکان ميدهد که هر هفته کارگران درمورد مسائل و مشکلات خود صحبت کنند، اگر مزدي دير پرداخت شد بلافاصله در مقابل آن تصميم گيري کنند، اگر ايمني محيط کار پائين است يا فشار کار بالا است، اگر مشکل اياب و ذهاب دارند و يا غذاخوري تميز نيست و غذاي آنها کيفيت پائيني دارد، اگر بحث از اخراج همکاران است و يا در مقابل هر اجحاف و زورگوئي و هرمورد احضار و دستگيري بتوانند درمورد همه آنها صحبت کنند و چاره جوئي کنند. نفس داشتن مجمع عمومي منظم، باعث ميشود کارفرما و وزارت اطلاعات با احتياط بيشتري در مقابل کارگران رفتار کنند.
کارگران هفت تپه بدرست بر يک خواست مهم و حق مسلم خود انگشت گذاشتند. اين حق کارگر است که بتواند هرهفته جمع شود و درمورد همه مسائل مربوط به خود تصميم بگيرد. تصميم کارگران هفت تپه بايد به خواست سراسري کارگران تبديل شود.
داشتن تشکيلات براي کارگران مثل هوا حياتي است. کارگران بدون تشکيلات، پراکنده و ضعيف هستند، قدرت خود را نميتوانند نشان دهند، خود متوجه قدرت خود نميشوند. مجمع عمومي پايه و اساس تشکيلات واقعي کارگران است، چه در شرايط عادي و چه موقع اعتصاب.

ترور فعال كارگري، هفت تپه و فولاد مباركه

کامران روشن- اصفهان

خبر ترور يکي از فعالين کارگري، از مهمترين اخبار اخير و يکي از نمونه هايي است که نشان ميدهد، مبارزات کارگران، حالت يک مبارزه ي همه جانبه ي سياسي را به خود گرفته. صحبت از ترور فعالين کارگري به ميان آمده و ترور به عنوان جنايتکارانه ترين ابزار سرکوب سياسي، حالا به صورت مستقيم عليه کارگران به کار گرفته ميشود. اسانلو و صالحي را دارند آرام آرام در زندان ميکشند. اگر تا چندي پيش، بعضيها به خودشان اجازه ميدادند که حرکت کارگران را به عنوان اعتراضات سنديکاليستي قلمداد کنند، اکنون پس از اين قضيه و عملکرد قدرتمند کارگران هفت تپه و اين همه اعتراض و اعتصاب کارگري، ديگر نميتوان اينها را کوچک، بي اهميت، زودگذر و بي اثر تلقي کرد. جمهوري اسلامي، با آنهمه نيرو که براي سرکوب کارگران هفت تپه آورد، حريفشان نشد. مبارزه ي کارگران با همه ي نقطه ضعفهايش، تمام فاکتورهاي يک مبارزه ي سياسي را داراست. در حال حاضر، ما فعالين کارگري شناخته شده و جهاني داريم. يا همين اعتراض قدرتمند هفت تپه، كه در آن كارگران با هيچ حيله و ترفند و زور و خشونت، عقب نشيني نکردند. با قدرت آمده اند و تهديد هم کرده اند. خواستهايشان فراتر از حقوق عقب مانده است. دارند با تمام اشکال اين نظامي که موجبات فلاکتشان را فراهم آورده، ميجنگند... از طرفي جنبش دانشجويي را داريم که در طيف وسيع چپ و کارگري، از مبارزات کارگري حمايت ميکند همين پلاکاردهاي قرمز رنگ اعتراض دانشجويي ٣٠ مهر، بهترين نمونه است. خيلي از اتحاديه هاي جهاني به وضعيتي که جمهوري اسلامي، براي کارگران بوجود آورده؛ اعتراض کرده اند. اين جرياني است که به صورتي همه جانبه به راه افتاده و به سوي کاملتر شدن ميرود و به هيچ ترتيبي نميتوان متوقفش کرد. ولي پيروزي اين حرکت، نياز به همبستگي، قدرت و سرعت بيشتري دارد. لازم است که مبارزات کارگري در سراسر کشور و در همه ي کارخانه ها و کارگاهها شروع شود. براي مثال در کارخانه هاي بزرگي مثل فولاد مبارکه و ذوب آهن که خطر خصوصي سازي، آنها را تهديد ميکند. نکته ي اصلي در حركت كارگران هفت تپه، هوشياري کارگران در برابر نقشه هايي بود که ميتوانست زندگي آنها را به نابودي بکشاند. کارگراني که جانشان به لب رسيده بود و فهميدند که اگر برنخيزند، نابود خواهند شد.حال کارخانه ي فولاد مبارکه، يکي از پر تبعيض ترين و بدترين محيطها براي کارگران در کشور است. اين کارخانه شايد بيشترين تعداد مديران بسيجي را داشته باشد و به جاهاي مختلفي مانند حوزه علميه و نيروي انتظامي، باج ميدهد و در برنامه ريزيها و پروژه هاي آن، آخوندها و ملاها نقش دارند. تمام نشانه هاي جنايات سازمان يافته ي سيستم سرمايه داري را در اين کارخانه ميتوان مشاهده کرد و نقشه ي جديدي که براي نابودي کامل و قطعي حقوق کارگران در اين کارخانه کشيده اند، خصوصي سازي است. به اين ترتيب كه کارگران رسمي که از وضعيت بهتري نسبت به کارگران قراردادي برخوردارند، بازخريد ميشوند و به صورت قراردادي، استخدام ميگردند و به صورت مرتب و با برنامه ريزي پلکاني، تمامي حقوقشان پايمال ميشود. در اين ميان کارگراني که از قبل، قراردادي بوده اند به صورت پيمانکار درجه دو، مورد وحشتناکترين اجحافها قرار خواهند گرفت. خود کارگران از اين چيزها خيلي بهتر از من که دارم اينها را مينويسم، آگاهند ولي هيچ اعتراض منسجمي براي اين موضوع نميکنند. مدتيست که در هر گوشه از کارخانه همين صحبتهاست و همه از اين مسئله نگرانند ولي فولاد مبارکه، هيچ اعتصابي را در تاريخ خود نديده. با کمي سود سهام و وعده و وعيد فريبشان داده اند. مديران گفته اند؛ فرقي که نميکند، حالا کارگر رسمي فولاد مبارکه هستيد و مدتي بعد کارگر قراردادي فولاد مبارکه خواهيد شد. تمام حقوق و مزايايتان سر جايش است ولي بر همه واضح است که چه خواهد شد. وضعيت کارگران قراردادي را دارند ميبينند. حقوقهاي پايين، عقب افتاده، اخراج و هر گونه ستمي که بتوان يا نتوان فکرش را کرد. کارگران رسمي بايد به سرعت و با تمام قوا به خصوصي سازي کارخانه اعتراض کنند. کارخانه مال کارگران است و آنها بايد برايش تصميم بگيرند نه مشتي آخوند و بسيجي مزدور و جنايتکار. از مبارزه ي کارگران هفت تپه بايد درس بگيرند وقتش رسيده که به جاي صحبتها و نارضايتيهايي که فقط در ته سرويس و سالن غذا خوري به صورت جمعهاي کوچک، مطرح ميشود، به صورتي يکپارچه و موثر، اعتراض و مبارزه کنند و با هيچ فريب و نيرنگي از ميدان به در نروند. کارخانه ي فولاد مبارکه حدود بيست هزار کارگر دارد که با اين تعداد ميتوان قدرت نظامي جمهوري اسلامي را خنثي کرد. حتي با يک اعتصاب کوچک هم ميتوانند تمام خواسته هايشان را برآورده سازند بالاخره بايد از يک جايي شروع کنند. از همين حالا لازم است که يک تشکل درست کنند و به مبارزه برخيزند و هيچ موردي را در اين روند صعودي که دارد حقوقشان را پايمال ميکند، نپذيرند. بلکه مسير را در جهت عکس و به نفع خودشان تغيير دهند. فرصت خيلي کم است، ظرف چند ماه آينده اين طرح اجرا ميشود و مقدماتش را فراهم کرده اند اگر هيچ کاري نکنيم، نابودمان ميکنند.

Sunday, October 21, 2007

از نيشکر هفت تپه تا فولاد مبارکه

کامران روشن

بيشتر کارگران در ماه رمضان، با توجه به سنگيني کار و فضايي که در مراکز کارگري وجود دارد و كلا به دليل عدم اعتنا به مذهب، روزه نميگيرند. روزه گرفتن مال آنهاييست که از راه اين ظاهر فريبيها، زندگي را ميگذرانند. کارگران فولاد مبارکه در اين روزها با لذت خاصي سيگار ميکشند و غذايشان را نوش جان ميکنند. ما در جمعهاي کارگري، روي پشت بامها و فضاهاي سبزي که تا حدي از ديد آدم فروشان و بسيجيان، پنهان است و به اصطلاح، تابلو نيست، اوقات خوشي را با چاي و سيگار، ميگذرانيم و در اين جمعها، صحبتهاي خوبي را چه از اعتراض به وضعيت موجود و چه دوري جستن از تعصبات مذهبي و خرافات، ميتوان شنيد. همين چند روز پيش، يکي از کارگران در مورد کارخانه ي ميرزا کوچک خان از کارخانجات نيشکر هفت تپه تعريف ميکرد. او در سال ٨٤، به مدت يک ماه به عنوان کارگر قراردادي، آنجا کار ميکرده و اعتراض قوي کارگران را از طريق تلويزيون کانال جديد ديده بود. از هواي گرم و طاقت فرسا و شرايط سخت کار در آنجا ميگفت گرچه اطلاعات زياد و دقيقي نداشت ولي خيلي از اين حرکت کارگران نيشکر، خوشش آمده بود و اعتقاد داشت که ما و همه ي کارگران بايد همينگونه با همبستگي و قدرت به وضعيت وحشتناک کار، اعتراض کنيم.وضعيت کار در فولاد مبارکه و همه محيطهاي کاري، جاي شديدترين اعتراضها را دارد. مديران مزدور جمهوري اسلامي در فولاد مبارکه سعي ميکنند که بين کارگران رسمي و قراردادي، فاصله بيندازند و با جدا کردن سرويسهاي رفت و آمد، غذا خوريها و حتي دستشوييها، دودستگي عميقي را ايجاد ميکنند. به کارگران رسمي، سهام و پاداش ميدهند ولي حقوق کارگران قراردادي را هم به زور ميدهند. اداره ي کار نيز کارگراني که شکايت ميکنند را لو ميدهد و مديران شرکتها، اين کارگران را به بهانه هاي مختلف، اخراج ميکنند. اين فراتر از پايمال کردن حقوق کارگران است و در واقع يک جنايت سازماندهي شده بر ضد بشريت ميباشد. با همه ي اين احوال، اکثر کارگران رسمي از درک خوبي نسبت به وضعيت کار کارگران قراردادي برخوردارند بالاخره آنها هم کارگرند و راهي به جز همبستگي، براي کارگران وجود ندارد. بخاطر سياستهاي جديد جمهوري اسلامي، خطر بيکار شدن، کارگران رسمي را تهديد ميکند. با تصويب شدن قانون بازنشستگي بالاي بيست سال و خصوصي سازي کارخانه ها، قرار است که فولاد مبارکه و ذوب آهن اصفهان به بخش خصوصي واگذار شوند به اين ترتيب، درصد زيادي از کارگران رسمي، باز خريد خواهند شد و فقط تعدادي بسيجي آدم فروش و نورچشمي ها باقي ميمانند. از آن طرف، بيشتر سهام فولاد مبارکه را به مديران داده اند و مطمئنا بين بازرسها و حوزه علميه و بقيه ي مفت خورها نيز تقسيم کرده اند. کمي هم به کارگران رسمي داده اند تا به اصطلاح، در دهن آنها را ببندند. به طور کلي ميخواهند همه ي صنايع را به عنوان سرمايه ي شخصي خودشان، تصاحب کنند. اين مهمترين هدف خصوصي سازيست.ولي کافيست پاي صحبت کارگران بنشينيم تا متوجه شويم که حواسشان به همه ي اين چيزها هست و آگاهند که چه نقشه هايي برايشان کشيده اند.همبستگي بيشتري لازم دارند و نبايد اجازه دهند که برايشان تصميم بگيرند و حقشان پايمال شود. اعتراض قدرتمند کارگران نيشکر هفت تپه، درس خوبي بود براي رژيم جمهوري اسلامي و همه کارگران تحت ستم. آنها نيز بايد اينگونه و حتي قويتر از اين برخورد کنند. جمهوري اسلامي از هيچ چيز بيشتر از اين نميترسد. همه ي کارگران در ايران بايد با هم متحد شوند و اين نظام را براندازند. آنها ميتوانند پيام خود را از طريق تلويزيون کانال جديد به گوش همه ي کارگران دنيا برسانند و از حمايت آنها نيز برخوردار شوند.

اهميت اعتصاب كارگران نيشكر هفت تپه

گفتگو با شهلا دانشفر
كارگر كمونيست: شهلا دانشفر كارگران نيشكر هفت نپه با گرفتن طلبهايشان اعتصاب خودرا خاتمه دادند. اين مبارزه اي پرشور بود كه خبر آن وسيعا در ميان كارگران و مردم انعكاس پيدا كرد و شور و شوق وسيعي را برانگيخت. بنظر شما اهميت اين مبارزه و اعتصاب در چه بود؟
شهلا دانشفر: از نظر من اعتصاب و مبارزات متحد و پرشور ٤٠٠٠ کارگر طرح نيشکر هفت تپه يک اتفاق مهم در دو هفته اخير بود. اتفاقي که بطور واقعي تاثير خود را بر روي اعتراضات کارگري و مردم در منطقه خوزستان و کل اعتراضات کارگري در ايران و شايد بهتر است بگويم در اوضاع جامعه گذاشت. بويژه اين اتفاق در شرايطي روي داد که رژيم اسلامي به خيال خود کمر به سرکوب و عقب راندن اعتراضات کارگري و جنبش اعتراضي در جامعه بسته است٬ و وقوع چنين اعتراض قدرتمندي در واقع پاسخ کارگران و پاسخ جامعه به سياست ارعاب رژيم است. اعتراضات کارگران نيشکر هفت تپه در کنار حرکت اعتراضي زندانيان سياسي و فراخوان جهاني آنها در هفت سپتامبر (١٦ شهريور)٬ اعتراض قدرتمند دانشجويان به حضور احمدی نژاد در دانشگاه تهران با شعارهايي چون مرگ بر دیکتاتور"، "توپ تانک بسیجی، دیگر اثر ندارد"٬ و در کنار مراسم هاي با شکوه روز جهاني کودک در شهرهاي مختلف کردستان و در تهران همه و همه بار ديگر اعلام شکست سياست ارعاب رژيم از سوي کارگران و جامعه است. و اين مهم است.دومين جنبه مهم اين حرکت اعتراض متحد اين کارگران به دستمزدهاي معوقه و پرداخت نشده خود است. معضلي که بطور واقعي معضل بخش وسيعي از کارگران در ايران است. حرکت يک مرکز بزرگ کارگري چون نيشکر هفت تپه با ٤٠٠٠ کارگر٬ در اعتراض به اين موضوع نقطه قوتي براي همه کارگراني است که با اين معضل درگيرند. بطور مثال به گفته يکي از کارگران اين شرکت٬ در منطقه خوزستان حداقل هشتاد درصد مردم کساني هستند که در شرکت هاي مختلف منطقه مشغول بکارند. شرکت هايي که عمدتا با مساله دستمزدهاي پرداخت نشده روبرويند. بنابراين وقتي در يک جا حرکتي صورت ميگيرد فوري در شهرهاي مختلف منطقه انعکاس مي يابد. چنانچه ديديم همزمان با اعتراض کارگران نيشکر هفت تپه ١٢٠٠٠ کارگر کشت و صنعت کارون بخاطر دستمزدهاي پرداخت نشده خود اولتيماتوم به اعتصاب دادند و کارفرما نيز فورا عقب نشست و اتفاقا اين اولتيماتوم موقعيت کارگران نيشکر هفت تپه را نيز قويتر کرد و رژيم و دولت را بيشتر سراسيمه کرد. هفته قبل آن نيز در کاغذسازي کارون شوشتر در رابطه با همين مساله دستمزدهاي پرداخت نشده کارگران دست به اعتراض زدند اينها. بدين ترتيب ميبينيم که چطور وضع اين منطقه مشخص و کلا وضع جنبش کارگري به حالت انفجاري در آمده است و رژيم نيز به شدت از اين وضعيت بيم دارد و اين بيم و هراس را در اظهارات مقامات مختلف دولت در رسانه ها و تلويزيون در طول اعتصاب کارگران نيشکر هفت تپه ميتوان ديد. و بالاخره اينکه حرکت نيشکر هفت تپه الگوي خوبي بود از حرکت متحد و متشکل کارگري٬ حرکتي که پژواكش به كل جامعه رسيد و در سطح جهاني منعکس شد. كارگران از ابزاري چون تلويزيون کانال جديد و رسانه هاي ديگر استفاده کردند و وسيعا خبررساني کردند و غيره. ديديم همه اينها تاثيرات غير قابل انكار خود را در قدرتمندتر شدن حرکت اعتراضي اين کارگران و عقب نشيني کارفرما و موفقيت اعتصاب آنان گذاشت. در هر حال برپايي اعتصابي يازده روز کار بزرگي است و در اين کار ما شاهد هوشياري بالايي از سوي فعالين و رهبران اين حرکت اعتراضي بوديم. من همينجا به سهم خود دست آنها را به گرمي ميفشارم و اين موفقيت را به کارگران نيشکر هفت تپه و به همه کارگران تبريک ميگويم .
كارگر كمونيست: از گزارشهاي منتشر شده و حرفهاي خود كارگران نيشكر هفت تپه روشن است كه آنها بارها دست به مبارزه و اعتصاب زده اند و بعد از مدتي با وعده هايي به سركار رفته اند و بعد اين وعده ها عملي نشده است. چه چيز تضمين ميكند كه اين بار اين پيروزي در حد وعده هايي باقي نماند؟ شهلا دانشفر: به نظر من تا همين جا اعتراضات کارگران نيشکر هفت تپه به موفقيتهاي خوبي رسيده است و يک پيروزي براي اين کارگران و کل کارگران در ايران است. کارگران نيشکر هفت تپه توانستند دستمزدهاي پرداخت نشده خود را نقد کنند. اما بخشي از طلبهاي مربوط به پاداش و بن و خواستهاي ديگري که طرح کرده بودند هنوز بي جواب مانده است و به کارگران وعده دو هفته ديگر داده شده است. بنابراين بقول شما براي اينکه اين وعده ها در حد وعده صرف باقي نماند٬ براي اينکه کارگران مجبور نباشند هر ماه براي گرفتن حقوق و دستمزدشان به زور اعتصاب و تجمع متوسل شوند و دستمزد آنها در سر موعد هر ماه پرداخت شود و براي اينکه کارگران بتوانند خواستهاي ديگر خود را تحميل کنند. بايد متحد و متشکل باشند و متحد و متشكل بمانند. خود کارگران نيشکر هفت تپه خواست ايجاد تشکل را مطرح کرده اند. ولي مساله اينستکه تشکل را بايد ايجاد کرد و تحميل کرد. نميشود آنرا مطالبه کرد. راه آن تبديل همين تجمعاتي که کارگران در طول اعتصاب ناگزير بودند هر روزه برپا کنند و بر سر ادامه حرکت اعتراضي خود تصميم بگيرند٬ به تجمعاتي منظم و ادامه دار و تبديل آن به محلي براي تصميم گيري خود کارگران در مورد شرايط کار و تحميل خواستها و مطالباتشان است. کارگران بايد اعلام کنند که تشکيل مجمع عمومي هفتگي را حق خود و تنها تشکل واقعي خود ميدانند. تحقق و تحميل اين حق يعني دستيابي کارگران نيشکر هفت تپه به تشکل واقعي خود. يعني دست يافتن به ابزاري که در آن ٤٠٠٠ کارگر بتوانند متحد تصميم بگيرند و متحد بمانند. تحقق اين امر است که نميگذارد که کسي بتواند کارگران را سربدواند. يا اگر وعده اي به آنان داده ميشود٬ به وعده ها عمل شود و دولت و کارفرما بدانند که اگر خواستهاي کارگران پاسخ نگيرد٬ ٤٠٠٠ کارگر در مجمع عمومي خود باري ديگر تصميم به اعتصاب خواهد گرفت. و بدين ترتيب خود را در برابر چنين قدرتي ببينند و از آن حساب ببرند. اين تنها راهي است که پيروزي کارگران و تحقق يافتن خواستهاي آنان را تضمين ميکند. بويژه شما ميدانيد که بعد از هر اعتصاب رژيم و کارفرما تلاش ميکنند٬ با زير فشار گذاشتن فعالين و رهبران کارگري٬ با احضار کردن و تهديدات موفقيت هاي کسب شده را بازپس بگيرند. کارگران را از ادامه مبارزاتشان براي تحميل ديگر خواستهايي که دارند بازدارند و غيره. اين يک بخش مهمي از کار است که فعالين و رهبران کارگري در نقشه خود براي بعد از اعتصاب نيز نقشه داشته باشند. برنامه ريزي کردن براي برپايي تجمع ثابت هفتگي و تثبيت مجمع عمومي کارگري پاسخ اين مساله نيز هست که خوشبختانه کارگران نيشکر هفت تپه طي بيانيه اي اعلام داشته اند٬ هر پنجشنبه جمع خواهند شد و در مورد وضعيت کاري خود تصميم خواهند گرفت. اين مهمترين دستاورد اين حرکت اعتراضي است كه اگر عملي شود تاثيرات بسيار مهمي در موقعيت كارگران خواهد داشت. بشرط اينكه کارگران نيشکر هفت تپه با جديت براي برپايي اين تجمعات هفتگي و تثبيت مجمع عمومي خود حرکت کنند و آنرا بعنوان پايه واقعي تشکل خود به کارفرما و دولت تحميل کنند. زيرا اعلام اينکه کارگران همچنان متحد هستند٬ هرهفته جمع ميشوند و در مورد وضعيت خود تصميم ميگيرند. اجازه نميدهند که رهبران و سخنگويانشان مورد تهديد و فشار قرار گيرند و غيره٬ سلاح سرکوب و تهاجم مجدد را تا حد زيادي از دولت و کارفرما خواهد گرفت. اينهم جنبه ديگر اهميت اينکار براي تضمين پيروزي مبارزات کارگري است.
كارگر كمونيست: اشاره كرديد به اتحاد ٤٠٠٠ كارگر در اين مبارزه. چه درسهايي از اين اتحاد و حركت متحد ميتوان گرفت؟ چگونه ميتوان اين اتحاد را حفظ كرد؟
شهلا دانشفر: هدايت و رهبري يازده روز اعتراض و مبارزه متحد و يکپارچه٬ شهامت و جسارتي که کارگران در اين مبارزه از خود نشان دادند٬ مصمم بودن آنها بر روي خواستهايشان٬ اعلام اينکه کارگران ديگر وعده و وعيد را نميپذيرند٬ بلکه بايد هر پاسخي به آنان کتبا و بصورت بخشنامه رسما ابلاغ شود٬ وادار کردن مديريت و مقامات دولتي به پاسخگويي به جمع کارگران و برپايي تجمعات قدرتمند اعتراضي و يازده روز اعتصاب متحد از نقطه قدرت هاي بزرگ حرکت اعتراضي کارگران نيشکر هفت تپه بود. حرکت اعتراضي کارگران نيشکر هفت تپه درسهاي با ارزشي براي خود اين کارگران و براي جنبش کارگري داشت که من در اينجا بطور مختصر به رئوس اصلي آن اشاره ميکنم.
١- اعتصاب متحد و يکپارچه و برپايي تجمعات اعتراضي يک نقطه مهم قوت کارگران نيشکر هفت تپهکارگران نيشکر هفت تپه با اعتصاب خود و وادار کردن مديريت به عقب نشيني توانستند قدرت متحد خود را تجربه کنند و اين بزرگترين تجربه و درس اين حرکت اعتراضي براي اين کارگران است. امروز کارگران بيش از هر وقت خود را متحد و قدرتمند مي بينند و اين فرصتي است که کارگران را در موقعيت بهتري براي خيز برداشتن براي ديگر خواستهايشان قرار ميدهد. چنانچه ميبينيم که کارگران با گرفتن دستمزد معوقه دو ماه خود٬ طي بيانيه اي خواستهاي خود را به مديريت اعلام ميکنند و پانزده روز اولتيماتوم ميدهند و ميگويند که اگر به ساير خواستهايشان پاسخ داده نشود دو باره دست به اعتصاب خواهند زد و تجمعات اعتراضي خود را برپا خواهند کرد. کارگران نيشکر هفت تپه در طول حرکت اعتراضي خود همه جا سعي کردند جمعي ظاهر شوند و نشان دهند که اگر به خواستهايشان پاسخ داده نشود٬ اگر رهبرانشان مورد تهديد و فشار قرار گيرند و غيره و غيره با جمع بزرگ کارگران روبرو خواهند بود. اين خود يک نقطه قوت و رمز بزرگ پيروزي کارگران نيشکر هفت تپه بود و اين را در بيانيه خود اعلام داشتند. کارگران نشان دادند حتي آنجايي که نمايندگان آنها به مذاکره ميروند نيروي معترض کارگران در بيرون درب مذاکره و در محل شرکت جمع است و دولت و مديريت در مقابل همه کارگران بايد پاسخگو باشد.٢- خبر رساني وانعکاس اخبار اين حرکت اعتراضي به سطح جامعه و در سطح بين المللي يک دستاورد و در واقع نقطه قوت اعتراضات کارگران نيشکر هفته تپه خبررساني و مطلع کردن جامعه و سطح بين المللي از اين اعتراض و خواستهاي کارگران بود. کارگران با دادن بيانيه٬ با استفاده از تلويزيون کانال جديد و ديگر رسانه ها تلاش کردند اين کار را بکنند و تاثيرات آنرا نيز ديديم. خبر اين اعتراض خيلي سريع در مراکز مختلف کارگري و بويژه در منطقه خوزستان و نيز در سطح جهاني انعکاس يافت. بطوريکه با اين حرکت اعتراضي کارگران، چنان فضای همبستگی اي در میان مردم شهرهای اطراف کارخانه ايجاد شده بود که بنا به گزارشي که دريافت کرديم حتی در راهپیمائی دولتي "قدس" در شوش دانیال نيز عده اي شعار دادند "حقوق کارگران هفت تپه پرداخت باید گردد!". اين سطح از حمايت و سمپاتي با اعتراض کارگران نيشکر هفت تپه يکي ديگر از نقطه قوت ها و دست آوردهاي اين اعتراض بود. اين موضوع هراس مقامات دولت و مديريت را برانگيخته بود و مرتبا ناگزير بودند از طريق رسانه ها قول و وعده دهند و اعلام کنند که به زودي جواب کارگران نيشکر هفته تپه را خواهند داد تا مبادا حرکت اعتراضي کارگران نيشکر هفته تپه به اعتراضي در سطح منطقه تبديل شود. مبادا دامنه اش گسترش يابد و در کنار کشت و صنعت کارون و کاغذسازي کارون و پتروشيمي ماهشهر و غيره به حرکتي بزرگتر و جدي تر تبديل شود.
٣- کارگران از نمايندگانشان حمايت ميکننددر طول حرکت اعتراضي کارگران نيشکر هفت تپه ما شاهد فشارآوردن ها و تهديد دائمي رهبران اين حرکت اعتراضي توسط مقامات و ارگانهاي حكومت بوديم. اما ديديم وقتي نيروهاي اطلاعات چند نفر از اين کارگران را دستگير و احضار کردند با تجمع اعتراضي کارگران روبرو شدند. مشخصا روز پنجم اين اعتصاب بود وقتي وزارت اطلاعات چهار نفر از کارگران را احضار کرد و شبانه به خانه يکي ديگر از کارگران ريختند و او را به وزارت اطلاعات بردند٬ به محض شنيدن خبر کارگران بلافاصله در چهار راه شوش دست به تجمع ١٠٠٠ نفره زدند و وزارت اطلاعات را مجبور به آزادی فریدون نیکوفر کردند. و در روز ششم اعتصاب خود نيز با تجمع خود در مقابل مديريت يکي ديگر از رهبران خود را که بازداشت شده بود آزاد کردند. بنابراين ميبينيم که کارگران نيشکر هفت تپه با يازده روز اعتصاب و مبارزه متحد توانستند در مقابل سرکوب رژيم و تهديد و فشار رهبران خود بايستند. و انتظار ميرود که اکنون بعد از اعتصاب و بويژه در حاليکه کارگران اولتيماتوم داده اند که اگر به باقي خواستهايشان پاسخي داده نشود٬ دوباره دست به اعتصاب خواهند زد٬ به همين شکل هوشيار و متحد بايستند. اجازه ندهند که رهبران و سخنگويان آنان مورد فشار و تعرضي قرار گيرند. در مقابل کوچکترين تهديدي عکس العمل جدي نشان دهند. اگر هر يک از کارگران و نمايندگان آنها دستگير شدند٬ فورا جمع شوند و موضوع را به سطح بين المللي و جامعه انعکاس دهند و براي آزادي فوري آنها مبارزه کنند. در هر حال هوشياري در اين زمينه يک نقطه قوت و يکي از درسهاي آموزنده اعتراضات کارگران نيشکر هفت تپه بود.
اما اجازه بدهيد در آخر به نکته اي مهم که در آخرين اخباري که دريافت کرده ايم٬ به ما گزارش شده است٬ اشاره اي مختصر بکنم. در گفتگو با يکي از کارگران اين شرکت در برنامه تلويزيوني "کارگران و يک دنياي بهتر" مطلع شديم که گويا مديريت تصميم دارد که به اشتغال نزديک به دو هزار کارگر استخدام قراردادي در اين شرکت که بعضا ١٥ سال سابقه کار دارند٬ خاتمه دهد و قرار داد جديد با آنها نبندند. اين در واقع انتقام مديريت از اعتراض متحد کارگران نيشکر هفت تپه است. با اين کار مديريت ميخواهد درصف متحد کارگران در اين شرکت شکاف ايجاد کند و براي آن از ضعيف ترين حلقه شروع کرده است. بايد در برابر اين حمله يکپارچه و متحد ايستاد. و خوشبختانه دوست کارگر ما در برنامه تلويزيوني مورد اشاره٬ تاکيد کرد که کارگران نيشکر هفت تپه به اين مساله حساس هستند و در برابر آن خواهند ايستاد.

Wednesday, September 19, 2007

!قتل صنعتی

کامران روشن- اصفهان
امروز یکشنبه 25 شهریور در فولاد مبارکه اصفهان، یک کارگر بر اثر حادثه ای دلخراش، کشته شد. علیار علایی، 45 ساله که از کارگران قراردادی شرکت تیام زرین بود؛ هنگام نظافت ریلهای حمل گُندِله، بین ریلها گیر کرد و خفه شد. کارگران نظافت صنعتی یک پارچه ضخیم را به صورت مقنعه سر میکنند تا از نشستن گرد و خاک و غبار فلزات به موهایشان جلوگیری کنند و نکته ی مهم اینکه، کارگران نظافت صنعتی مجبورند در حین گردش نقاله، کار نظافت را انجام دهند. در این حادثه، قسمتی از مقنعه ی حفاظتی کارگر، بین نوار نقاله گیر کرده بود و او را داخل دستگاه کشیده بود. فشار نوار نقاله ی در حال حرکت، استخوانهای قفسه ی سینه را خرد کرده بود در این حالت، شش ها پاره میشوند و خونریزی شدید داخلی اتفاق میافتد که منجر به مرگ سریع مصدوم میشود. همکاران علیار علایی، او را از بین نوار نقاله، بیرون کشیدند ولی او قبل از رسیدن آمبولانس، مرد
یکی از نکات حفاظتی برای کارگران نظافت صنعتی، کار 2 نفره است که یک نفر مسئول ایمنی میباشد و در مواقع بروز خطر، با قطع برق توسط کلید
emergency
دستگاه را خاموش میکند ولی در این حادثه، به علت کمبود تعداد پرسنل شرکت تیام زرین، کارگر به تنهایی کار میکرده. شرکت تیام زرین از شرکتهای پیمانکار فولاد مبارکه است که هر سال، کارگران زیادی را به صورت موقت، استخدام میکند. پوزیشن نظافت صنعتی نیز احتیاج به سابقه ی کاری و تجربه ی چندانی ندارد به همین دلیل، شرکت تیام زرین، کارگران را با حقوقهای پایین و قراردادهای ماهیانه، استخدام میکند و با کوچکترین بهانه ای آنها را اخراج میکنند زیرا خیل بیکاران، پشت در فولاد مبارکه منتظرند و وجود لشگری عظیم از کارگران بیکار از سیاستها و خصلتهای سیستم سرمایه داریست. بدینوسیله میتوانند کارگرانی که شدیدا به کار نیاز دارند را با حقوقی پایین که البته پرداخت آن، ماهها عقب میافتد و در شرایطی غیر انسانی، استخدام کنند
بعد از بروز چنین حوادثی، مسئولین ایمنی برای پیگیری چگونگی وقوع حادثه از روشهای مختلفی میتوانند استفاده کنند که یکی از این روشها به تکنیک دومینو معروف است یعنی مانند بازی دومینو، سلسله عواملی که باعث بروز حادثه شده اند را از آخر به اول بررسی و طبقه بندی میکنند. عوامل بروز حوادث کاری را نیز به دو دسته ی؛ اعمال ناامن و شرایط ناامن، تقسیم مینمایند. از شرایط ناامن، میتوان به ایمن نبودن محل کار، در دسترس نبودن وسایل ایمنی، عدم وجود آموزشهای ایمنی و نداشتن فرهنگ ایمنی، فراهم نبودن شرایط مطلوب روانی برای کارگر و . . . اشاره کرد که البته همه ی این شرایط ناامن، در فولاد مبارکه به عنوان یکی از شاخصهای محیطهای صنعتی در ایران، مشاهده میشوند. آخر کارگری که مدام مورد تحقیر و توهین قرار میگیرد و حقوق ناچیزش را به موقع پرداخت نمیکنند، با وجود این همه مشکل اقتصادی و فشارهای زندگی، چگونه میتواند شرایط روانی مناسبی داشته باشد؟ این کارگر به تمرکز احتیاج دارد ولی در حین کار به هزاران درد و مشکل فکر میکند. در اینجا، هیچکدام از شرایط ناامن برای کارگر، در نظر گرفته نمیشوند و همه ی حوادث را به اعمال ناامن و سهل انگاریهای خود کارگران، ربط میدهند
حال، نکته ی مهم اینجاست، تمام مواردی که به عنوان مهندسی ایمنی، در بالا مطرح کردم مربوط به قوانین سیستم بورژوازی و سرمایه داریست که در آن، جان کارگر به عنوان یک انسان، بی ارزش است و این کالا و سرمایه است که اهمیت دارد. اینها در واقع، نوعی سرهم بندی است. قانونهای پیچیده ای که فقط به درد اجرا نشدن میخورند. اصلا چرا باید چنین اتفاقاتی بیافتد که حالا ما بیاییم و چنین قانونهایی برایش بتراشیم؟
داشتم فکر میکردم که این نیز نوعی قتل است. چه فرقی میکند؟ قتل با طناب دار یا نوار نقاله
به آن، اعدام میگویند و اینرا میتوان قتل و جنایت صنعتی، سرمایه داری، نام نهاد
عکس العمل مدیران فولاد مبارکه در رابطه با چنین حوادثی، وحشتناک است. آنها با دستکشهای سفیدشان میایند تا شرایط را برای فرار از همین قانونهای سرهم بندی شده، مهیا کنند. طبق گفته یکی از کارگران، یکی از مدیران امروز در محل حادثه بدنبال افرادی که به جسد دست زده بودند میگشته تا به آنها توصیه کند که برای باطل نشدن روزه شان، حتما غسل کنند. گرچه هیچ یک از کارگران توجه ی به او نکرده و پشت سرش فحش میدادند ولی او به طرز وسواس گونه ای مثل دیوانه ها، این طرف و آن طرف میرفته و روی این مسئله پافشاری میکرده است. او اصلا کاری به این نداشته که حادثه چطور اتفاق افتاده و این کارگر، کیست. من آن لحظه فکر کردم که این مدیر، مهره ای درسیستم کشتار کارگران است. اینقدر این قتل را عادی میدانسته که بیشتر نگران دینش بوده تا مرگ یک انسان. این فرد، چه تفاوتی با کسی که طناب دار به گردن انسانها میاندازد یا تیر خلاص میزند، دارد؟ آنها که در اعدامهای خیابانی طناب به گردن انسانها می اندازند، چهره ی خود را میپوشانند، این یکی ها با چهره باز از واجب بودن غسل میت، صحبت میکرده است
سیستم سرمایه داری، تولید کننده ی انواع قاتلان و جنایتکاران است و برای پیشبرد اهداف خود، به آنها نیاز دارد. همه ی شرایط، مهیا شده اند تا تضاد و فاصله ی طبقاتی به فجیع ترین شکل ممکن اجرا شود و در این میان، فقط ذخیره ی ثروت توسط سرمایه داران مهم است حتی اگر به قیمت از دست رفتن جان دیگر انسانها در طبقات پایینتر جامعه، تمام شود. به روشهای سرپوش گذاشتنشان بر روی حوادث کاری، توجه کنید؛ قضیه را چنان میپیچانند و مسائل کم اهمیت را بزرگ، جلوه میدهند تا اصل ماجرا، فراموش شود. به فرعیات میپردازند تا حقیقت را پنهان کنند. به جای حل معادلات پیچیده و پیدا کردن راه حلهای موقت، برای این مشکلات؛ باید این سیستم را از ریشه نابود ساخت. باید کل سیستم سرمایه داری را بوسیله ی مبارزات کارگری و با کمک و حمایت همه ی مردم از بین برد


Sunday, September 16, 2007

گوشه اي از تاثيرات خصوصي سازي در فولاد مبارکه

کامران روشن- از اصفهان
بيشتر کارهاي سخت و حادثه ساز در فولاد مبارکه بر عهده ي کارگران طرف قرارداد با شرکتهاي پيمانکار است. کارگراني که از هيچگونه امنيت و حتي هويت شغلي برخوردار نيستند. ماهها حقوقشان عقب ميافتد و هيچ وسيله ايمني ندارند
مدتي پيش، يکي از پستهاي کاهش ولتاژ (پست تبديل چهارصد کيلو وات به شصت و سه کيلو وات، موسوم به پست چهارصد) دچار نقص فني و در نهايت، کاملا خراب شد. تعمير و نگهداري از اين پستها بر عهده ي يکي از شرکتهاي پيمانکار به نام صفا نيکو ميباشد. اين شرکت براي پروژه ي تعمير پست چهارصد از شرکت زيمنس و متخصصان خارجي استفاده ميکند که از لحاظ کار و هزينه، پروژه ي سنگيني است ولي بيشتر سختي و کار طاقت فرساي آن، بر عهده ي کارگران قراردادي است. کارگران مجبورند در زمان انجام پروژه به صورت تمام وقت در محل کار حضور داشته باشند و ساعات طولاني کار کنند يعني حتي در روزهاي تعطيل و تا دوازده شب. کارگران نميتوانند از مرخصي استحقاقي خود استفاده کنند زيرا شرکت متعهد شده که در ظرف مدت معين و کوتاهي، پروژه را تمام کند. ولي زمانيکه کار شرکت سبکتر است؛ کارگران را به مرخصي ميفرستند و کسي که از مرخصي اش استفاده نکند، به اصطلاح، مرخصي اش ميسوزد
طبق قانون اداره ي کار، هر کارگر ميتواند نه روز از سي روز مرخصي ساليانه اش را ذخيره کند و هنگام پايان کار در ازاي هر روز مرخصي ذخيره، به اندازه ي حقوق يک روز کاري را دريافت نمايد و درصورتيکه به هر علتي مرخصي نرفته باشد؛ بقيه ي مرخصي ساليانه اش به هدر ميرود (ميسوزد) که اين هم گوشه ي کوچکي از پايمال شدن حقوق کارگران به شيوه اي کاملا قانوني است
مديران شرکت به قول خودشان، راه و رسم کار کردن با کارگران ايراني را به متخصصان خارجي ياد داده اند و يکي از متخصصان اروپايي که با لگد، زير بساط چايي کارگران در حال استراحت، زده بود؛ مورد تشويق مديران و مسئولين قرار گرفت
چايي و سيگار، تنها امکان اين کارگران، براي رفع خستگي شديد ناشي از کار سنگين و گرماي محيط است و کارگري که به اين حرکت کارفرمايان اعتراض کند، در جا اخراج خواهد شد
چنين وضعيتي در جهت هر چه سريعتر انجام دادن کارها و اتمام پروژه ها، کيفيت کار را به شدت پايين مياورد و باعث ميشود که استانداردهاي کيفي و ايمني، رعايت نشوند. شرکتها مجبورند براي خوش خدمتي و محکم کردن جاي پايشان در فولاد مبارکه، کارها را به سرعت تحويل دهند. فولاد مبارکه، زمان معيني را براي تحويل پروژه اعلام ميکند و در روز موعود، با لبخند ميايند و پروژه را افتتاح ميکنند. يک گوسفند هم ميکشند و خونش را پاي دستگاهها ميريزند. اين کار، نمادي از همان قرباني کردن انسانهاست
در نهايت همه ي پول اين پروژه به جيب کساني ميرود که هيچ نقشي جز سرکوب، کنترل و زورگويي در اين پروسه نداشته اند و کارگر، هيچ سهمي از اين معامله ي پر سود، نخواهد داشت. خيلي که لطف کنند ممکن است حقوق عقب مانده اش را پرداخت نمايند. ولي هيچکس جوابگوي اين فشار و سختي کار و دوري کارگر از خانواده اش نيست. نه استراحت، نه تفريح، نه تشويق، فقط کار و تحقير و فقر
سعي ميکنم که هر بار قسمتي از وضعيت کار در کارخانه هاي بزرگ مانند فولاد مبارکه و ذوب آهن . . . را تشريح نمايم به اميد روزي که همه ي کارگران، يک صدا بر عليه اين وضعيت، اعتراض کنند و يک اعتصاب عظيم کارگري اتفاق بيافتد. فکر نميکنم هيچ چيزي مثل اين، ما را به يک انقلاب در جهت براندازي نظام سرمايه داري و حکومت جنايتکار جمهوري اسلامي نزديک کند

Thursday, September 06, 2007

پیش بسوی اعتراضات گسترده‌تر كارگری

پیش بسوی اعتراضات گسترده‌تر كارگری
در حاشیه دو خبر مهم كارگری
ناصر اصغری
روز اول شهریور، كارگران شركت نیشكر هفت تپه در نامه‌ای به سازمان جهانی كار
، ILO،
اعلام كردند كه رژیم جمهوری اسلامی دستمزدهایشان را برای ١۵ ماه است كه به تعویق انداخته است؛ و اعلام كردند كه اگر به خواسته‌هایشان رسیدگی نشود، روز ۵ شهریور دست به اعتصاب خواهند زد. همچنین روز ۵ شهریور از كرمانشاه خبری به حزب كمونیست كارگری رسید كه كارگران شركت اتوبوسرانی كرمانشاه در اعتراض به عدم دریافت ٣ ماه حقوقشان در این روز دست به اعتصاب زده‌اند
اعتراضات كارگری در كل مهم‌اند. اهمیت‌شان هم در این است كه اعتراض كارگر، انعكاسی از اعتراض جامعه است. پیروزی كارگر در مبارزه‌اش ربط مستقیمی به پیروزی اقشار معترض در جامعه دارد. به عقب رانده شدن مبارزه‌اش هم انعكاسی از وضعیت جامعه در كل است. رژیم جمهوری اسلامی قرار بود به خیال خودش با صدور احكام زندان و شلاق برای اعضای "اتحادیه سراسری كارگران اخراجی و بیكار"، ربودن و زندانی كردن محمود صالحی، منصور اسانلو و محمد جراحی و دهها وحشی‌گیری دیگر، كارگران و جامعه را مرعوب كند و به كنج خانه‌هایشان بفرستد. قرار بود با صدور ابلاغیه به رسانه‌های وابسته‌اش در عدم انعكاس اخبار اعتراضات در جامعه، بخصوص اخبار مربوط به مبارزات كارگران، مردم را مرعوب كند و سدی از سانسور را بر جامعه حاكم كند. اما این دو حركت اعتراضی نامبرده بالا پوچی این خیال را به رژیم ثابت كردند. پوچ است زیرا هیچ رژیمی نمی‌تواند هم مردم یك جامعه را گرسنه نگه دارد و هم جلوی اعتراض‌اش را بگیرد. در مورد خاص رژیم جمهوری اسلامی، رژیمی كه در عصرش زندگی نمی‌كند، این مسئله پوچ‌تر است. در عصری كه اخبار اعتراضات همان لحظه‌ای كه اتفاق می‌افتند، توسط میلیون‌ها نفر توسط
SMS
و تست مسجینگ به میلیون‌ها نفر دیگر مخابره می‌شود، هر لحظه وبلاگی برای انعكاس اخبار اعتراضات درست می‌شود، خیال می‌كند می‌تواند جلوی انعكاس اخبار اعتراضات را بگیرد. دنیایش چقدر كوچك و حقیر و تنگ است. در چه مخمصه‌ای باید گیر كرده باشند كه به هر خس و خاشاكی دست می‌اندازند. چقدر باید كور خوانده باشند كه فكر می‌كنند می‌توانند یك دنیا از خشم را، خشم جامعه‌ای كه دیگر به معنای واقعی كلمه چیزی ندارد كه از دست بدهد را سركوب كنند
فقط كارگران می‌توانند چرت رژیم و سرانش را پاره كنند. باید رویای سركوب و ارعاب جامعه را، با اعتراضات وسیع‌تر و رساندن اخبار این اعتراضات به حزب كمونیست كارگری و تلویزیون انترناسیونال، به كابوس تبدیل كنند. كابوسی كه دیگر خواب نیست؛ واقعی است. باید با اعتراضات گسترده و وسیع این رژیم را به گورستان، همانجائی كه باید سالها پیش به آنجا فرستاده میشد، فرستاد
پیش بسوی اعتراضات گسترده‌تر كارگری