Thursday, September 18, 2008

كارگران و تشكل

متن گفتگويي با كاظم نيكخواه در برنامه تلويزيوني "كارگران و يك دنياي بهتر"
شهلا دانشفر: كاظم نيكخواه بحث مهمي است: مساله تشكل. اين مساله يعني مساله و موضوع سازمانيابي بحثي است که الان وسيعا به مشغله کارگران تبديل شده. کارگر وقتي دستمزدش را ميخواهد بگيرد، وقتي مسئله شغلي و ايمني برايش مطرح ميشود و كلا هر اعتراضي که هست فوري يکي از خواسته‌هايي که مطرح ميشود اين است که كارگران ميخواهند نماينده‌شان را انتخاب کنند شوراهاي اسلامي را نميخواهند و ميخواهند تشکلشان را داشته باشند. اينها به هم متصل شده يعني تمام خواستهاي كارگران به مساله تشكل وصل است. براي مثال در اعتراض کارگران شرکت واحد اين را ديديم. بعد از آن در مبارزات كارگران نيشکر هفت تپه و الان در کيان تاير و نساجي شاهو. يک جنب و جوشي در اين زمينه هست و در عين حال اقدامات و تلاشهاي عملي که در اين جهت صورت گرفته. به هر حال اين يک طرف تصوير است و يک بحث ديگر هم اين است که به طور واقعي طبقه کارگر در ايران از حق تشکل محروم است و اين يک معضل طبقه كارگر است و ما همواره گفته ايم که يک مسئلۀ کليدي مسئلۀ تشکل است. يک تشکل وسيع توده‌اي کارگري. اين در واقع راه برون رفت کارگر از اين وضعيت كنوني است که هر روز و هر روز كارگران دارند عليه آن اعتراض ميكنند. تاكيد كرده ايم كه اين حياتي است که کارگر در اين جهت گام اساسي بردارد. شما اين تصوير را چگونه توضيح ميدهيد و کلا مشکلات سازمانيابي کارگران را چگونه ميبينيد؟
کاظم نيکخواه: همانطور که شما گفتيد مسئلۀ تشکل و بحث بر سر آن جنب و جوش براي آن در کارگران وسيع است و اين را در هر جايي که حرکت و مبارزه‌اي صورت ميگيرد شاهديم. بطور كلي بايد بگويم كه تشكل، خصوصيات آن و اشكال و سطوح آن، به مبارزه منوط و مشروط است. هميشه از قديم ميگفتيم تشکل به اصطلاح شکل است و مبارزه و خواستها و اهداف، محتواي آنست. بعبارت ديگر رابطه تشکل با خود مبارزه تعيين ميشود و يا تشکل، شکل مبارزه و اهدافش محتواي آن است. اينکه کارگر در عرصه تشکل چقدر جلو رفته باشد چقدر به طور واقعي قدم برداشته باشد و چقدر به طور واقعي کارگران با هم يک ارتباطي برقرار کرده باشند اساسا بستگي دارد به اينکه اولا چقدر کارگران درگير مبارزه هستند و ثانيا در مورد چه مسائلي درگير مبارزه هستند و چه اهدافي را مقابل خودشان را ميگذراند و ميخواهند به آن برسند. وقتي از اين زاويه به کارگران ايران نگاه ميکنيم ميبينيم که کارگران ايران در دو سطح متفاوت دارند مبارزه ميکنند: يکي اينکه يک تهاجم وسيع و بيرحمانۀ اقتصادي از جانب سرمايه داران به کارگران دارد صورت ميگيرد. دستمزد کارگران را نمي‌دهند، خون کارگر را در شيشه کرده اند، کارگر را مجبور ميکنند به نان شبش هم محتاج باشد، و با چنگ و دندان تلاش و مبارزه كند كه بتواند حتي فقط نان شبش را (نان به معناي واقعي و ساده كلمه) تهيه کنند. ميخواهم بگويم که تهاجمي بسيار بيرحمانه و وحشيانه به كارگران در جريان است که از جانب کل طبقه سرمايه‌دار به کارگران دارد صورت ميگيرد. و کارگر مجبور است از خودش دفاع کند. کارگر مجبور است زندگي کند. کارگر مجبور است براي زنده ماندن و براي بقا براي حفظ سطحي حداقل از زندگيش اين تهاجم را هرروزه عقب بزند. مبارزه براي گرفتن دستمزدهاي معوقه، مبارزه براي مقابله با اخراج، مبارزه براي بازگشت به سر کار، مبارزه براي مقابله با بازداشتها، و امثال اينها کارگران را به درجات زيادي به يک مبارزه دفاعي ميراند. در كنار اينها اين هم واقعيتي است كه خيل عظيمي از كارگران –بالاي ده ميليون و بيشتر- بيکار هستند. و اين رقابتي را براي اشتغال بين کارگران ايجاد ميکند و در نتيجه کارگر مجبور است به شغلش بچسبد. نگران کارش باشد. در نتيجه ميتوانند بيشتر به کارگر حمله کنند و فشار بيشتري شرايط بدتري را تحميل کنند و دستمزد کمتري بدهند و همه اينها. اين يک سطح از مبارزه است. يعني مبارزه به اصطلاح با چنگ و دندان براي زندگي روزمره. از آن طرف اين جامعه‌اي است سياسي که مسئله‌اش، مساله همه مردم مسئلۀ سرنگوني جمهوري اسلامي است. کارگر هر روز دارد لمس ميکند که براي حتي همان نان شبش و براي دستمزدش براي اينکه بتواند بچه‌هايش را به مدرسه بفرستد براي اينکه بتواند ابتدايي‌ترين استاندارد زندگي را براي خودش حفظ کند براي اينکه مسکن داشته باشد در خيابان نخوابد براي اينها بايد جمهوري اسلامي را سرنگون کند. بايد در نتيجه در سياست درگير شود. حتي موقعي که ميخواهد دستمزدش را از کارفرماي بخش خصوصي بگيرد بايد با پاسدار و استاندار و فرماندار و حراست و شوراي اسلامي و همه اين جک و جانورهاي جمهوري اسلامي مقابله کند. در نتيجه مبارزه کارگر بلافاصله سياسي است. يک فعال و رهبر کارگري و کارگران به طور کلي و توده کارگران به طور ميليوني مجبورند مدام به اين فکر کنند که چگونه با حكومت مقابله كنند، چگونه با تهديد و سركوب مقابله كنند، چگونه از شر جمهوري اسلامي و كل اين نظام خلاص شوند.
اين وضعيت و اين خصوصيات مبارزه تاثير ميگذارد كه جنب و جوش براي تشكل هم در ميان كارگران خصوصيات ويژه اي داشته باشد. باعث ميشود ما عملا شاهد دو نوع تشكل باشيم. يکي تشکيل مجامع عمومي است كه هر جا کارگران مبارزه ميکنند بلافاصه ميروند مجمع عموميشان را تشکيل ميدهند. که نمونه‌هايي را شما گفتيد، کارگران هفت‌تپه کارگران کيان تاير، کارگران نساجي کردستان و کارگران بخشهاي مختلف. اين يك پيشروي مهم در جنبش كارگري از زاويه تشكل است. رفته رفته دارد سنت تشكيل مجامع عمومي و اتكا به مجمع عمومي جا مي افتد و جاي خودرا باز ميكند. ميشود نمونه‌هاي زيادي را گفت که هر روز اعتصاب و مبارزاتي صورت ميگيرد بلافاصله كارگران مجمع عمومي شان را تشكيل ميدهند و مجمع عمومي به سنتي در ميان كارگران اعتصابي دارد تبديل ميشود. البته اين را هم تاكيد كنم كه اين حركت خودبخودي نيست. اين رفتن كارگران به طرف تشكيل مجامع عمومي يک حرکت خودجوش و اتفاقي نيست. در واقع مستقيم به جنبش كمونيسم كارگري و حزب کمونيست کارگري مربوط است. اين حزب و اين خط است كه مدام بر جايگاه و اهميت مجمع عمومي تاكيد گذاشته است. الان طوري است كه كارگران حتي آنجا كه تشكلهايي از نوع ديگر مثل سنديكا هم ميخواهند تشكيل دهند به مجمع عمومي و اتكاء تشكل خود به مجمع عمومي توجه دارند. يك نمونه بارز در اين مورد كارگران نيشكر هفت تپه هستند كه علنا اعلام كردند كه هر پنجشنبه مجمع عمومي شان را تشكيل ميدهند و بعد هم سنديكايشان را اعلام كردند و گفتند كه آن هم متكي بر مجمع عمومي كارگران خواهد بود. (متاسفانه اين تحرك و پيشروي اعلام شده كارگران هفت تپه هنوز از نظر عملي زياد پيش نرفته و دليل اصليش هم فكر ميكنم فشار حكومت و مساله هرروزه مبارزه براي دستمزدهاي پرداخت نشده است). بهرحال بنظر من جنبش مجمع عمومي گرچه هنوز سراسري نشده، اما دارد يك افق روشن و حياتي اي را روبروي تشكل يابي كارگران باز ميكند. بايد اميدوار بود و تلاش كرد كه اين جهت گيري هرچه وسيعتر و توده اي تر و سراسري تر شود.
جنبه ديگر تشكل يابي يا تلاش براي متشكل شدن در ميان كارگران جنبه سياسي تري دارد. كارگران فقط درگير مبارزه روزمره شان نيستند. بعبارت دقيقتر كارگر هرروز بيشتر اين را متوجه ميشود و لمس ميكند كه بايد با كل رژيم و اين حكومت در بيفتد. حتي براي نان شبش بايد با اين حكومت مبارزه كند. نه فقط براي آينده اش بلكه براي همين امروز خود و خانواده اش بايد عليه اين حكومت و كل اين نظام بجنگد. و اين يك فضا و جهتگيري اي را دارد در ميان كارگران بسمت تحزب ايجاد ميكند. ما شاهد اين هستيم که کارگران دارند ميپيوندند به اين حزب به حزب كمونيست كارگري. يعني تشكلي كه كارگر دارد براي اينكه از شر جمهوري اسلامي و كل اين اوضاع خلاص شود. الان خود پيامهايي که به اين حزب داده ميشود و کارگراني که زنگ ميزنند و محافلي که ايجاد ميشود حول کانال جديد همه اينها نشان ميدهد که کارگران فقط درگير مبارزه روزمرشان براي نان شب نيستند. بلكه مبارزه براي سرنگوني جمهوري اسلامي، مبارزه براي خلاصي از سرمايه‌داري و ستم و فلاكت و فقر نيز يك مشغله بخش وسيع كارگران است. در نتيجه حزب، به عنوان حزبي که کل جامعه را ميخواهد عوض کند و کارگر ميبايد در آن متشکل شود مشغله شمار زيادي از کارگران است.
بنابرين دو گرايش در جهت تشكل را در ميان كارگران شاهديم. يكي توجه كارگران به حزب و تحزب است كه ميشود اميدوار بود كه هرچه بيشتر گسترش پيدا كند. و در عين حال تلاش براي تشكيل اتحاديه، سنديكا و متکي شدن به مجمع عمومي و امثال اينها. ما از يك طرف اين جنبه مثبت را شاهد هستيم و از طرف ديگر اين هم واقعيتي است كه اين فشار اقتصادي برکارگران، درگيري براي نان شب، زندگي روزمره، براي داشتن مسکن و سرپناه، مساله بيکاري و نپرداختن دستمزدها و فقر و امثال اينها، براي حركت كارگران بسمت تشكل محدوديت ايجاد ميکند. جدا از سرکوب خود اينها مشغله براي کارگر ايجاد ميکند که نتواند آنطوري كه بايد و آنطوري که انتظار ميرود ميليوني به صف حزب بپيوندند، ميليوني بسمت ايجاد تشكلهاي خودش برود، فرض کنيد مجامع عموميش را رويش كار كند و منظما در تمام كارخانه ها و محيطهاي كار تشكيل بدهد، شوراهايش را تشکيل دهد. اين تصويري است که ميخواهم بگويم موازي دارد پيش ميرود. در اين دو سه ساله گذشته وقتي نگاه کنيم متوجه ميشويم كه يکي از چيزهايي که جلو آمده مسئلۀ مجمع عمومي تشکيل دادن در هر مبارزه‌اي است. اين جلو آمدن است. چون ما در اين ابعاد شاهد تشكيل مجمع عمومي نبوديم. الان کارگران کيان تاير همانطور كه شما اشاره كرديد ٢٧ نماينده را در مجمع عمومي شان انتخاب کرده اند که بايد بروند اهداف و تصميمات مجمع عمومي را عملي کنند و پيش ببرند و بيايند به مجمع عمومي گزارش دهند. اينها پيشرفت است براي جنبش کارگري از نظر تشکل.
شهلا دانشفر: شما تصوير درستي داديد از اوضاع. و به هر حال ما هميشه توضيح داده ايم براي برون‌رفت از اين شرايط مسئله تشکل حياتي است. تشكل در دو سطح: يکي تشکل توده‌اي ظرف اعتراض روزمره كارگران و يکي هم تشکل سياسي کارگر که حزب، ظرف آن است. حتي براي پيشرفت و موفقيت در اولي هم حزب لازم و مهم است. بهرحال همانطور كه شما گفتيد اين دارد پاسخ ميگيرد ولي علي‌رغم اينکه شما ميگوييد تو دل يک مبارزه کارگر متشکل ميشود و به جلو مي‌آيد. و علي‌رغم اينكه مبارزه الان هر روزه و هر روزه جريان دارد، عليرغم اينکه کارگر بالاخره در زندگي هرروزه‌اش ميبيند راهي ندارد و تنها راهش خلاص شدن از اين رژيم است ولي باز هنوز اين معزل تماما مقابل ماست مسئلۀ تشکل. آيا توازن قوا اجازه نميدهد؟ شما به يکسري مشکلات اشاره کرديد. آيا لازم به آگاهي بيشتري هست؟ چه بايد کرد و اينرا شتاب داد؟ مکانيزم سازماندهي چيست؟
کاظم نيکخواه: چند تا سوال در اين سوال شما بود كه من سعي ميكنم جواب دهم. ميگوييد الان در چه سطحي هستيم و انتظار بيشتري ميرود و مانع چيست؟ اين درست است. كارگران هنوز از نظر تشكل راه دازي دارند كه بايد بپيمايند. پيشرويهاي تاكنون نسبت به آن چه بايد انجام شود محدود است. اگر بخواهم بگويم مانع چيست؟ مانع دو چيز است که هر دوي آنها به هم گره خورده: اولا يك مانع آشكار و غير قبال انكار جمهوري اسلامي به عنوان يک حکومت سرکوب‌گر است. و ثانيا يك مانع جدي خودِ مساله تهاجم اقتصادي به كارگران است. حمله به کارگران، محروم کردن کارگران از ابتدايي‌ترين امکانات زندگي، دستمزدهاي زير خط فقر، نپرداختن دستمزدها. بيكاري ميليونها نفري كه رقابت براي اشتغال را بين کارگران دامن ميزند. در نتيجه همه اينها کارگران مجبورند تماما به گذران روزمره‌شان مشغول شوند. و اين تاثير زيادي ميگذارد كه حركت براي تشكل سراسري و سياسي تا حدي کند باشد. يا با افت و خيز زندگي و مبارزه رومره بالا و پايين برود. يك چيزهايي مطرح ميشود كه خيلي جلو است اما تثبيت نميشود. مثل همان مورد كارگران هفت تپه كه اشاره كردم مجمع عمومي شان را اعلام كردند، سنديكايشان را اعلام كردند و حتي رسما به رژيم تحميل كردند. اما هيچكدامش را هنوز نتوانسته اند در عمل پياده كنند. اين ديگر همه اش به سركوب مربوط نيست. فقر و دوندگي براي نان شب تاثير منفي اي در اين زمينه ميگذارد. ببينيد من به رابطه مبارزه و تشكل اشاره كردم. الان ما تشكل سراسري توده اي نداريم. آن طرفش هم اينست كه مبارزه توده اي سراسري هم نداريم. مثلا ما تاکيد داشتيم و مدام تبليغ کرديم که در کنار دفاع از مبارزه براي دستمزدهاي معوقه كارگران ناچارند و مجبورند و بايد مبارزه کنند براي افزايش دستمزدها. ولي ما هنوز شاهد يک مبارزه سراسري با شعار "دستمزدها بايد ٤٠٠ درصد يا ٥٠٠ درصد افزايش پيدا کند" كه تازه برسد به حتي خط فقر نيستيم.
شهلا دانشفر: شما مي‌گوييد مانع فشار اقتصادي است. اين را داريد ميگوييد به عنوان مانع. خب منتها در عين حال شاهد اين هستيم که کارگر هر روز دارد براي پس زدن همان فشار اقتصادي مبارزه و اعتراض ميکند. و در دل همين مبارزه کارگر دارد متشکل مي‌شود.
کاظم نيکخواه: بله تاكيدم اين بود كه در كنار فضاي اختناق و سركوب، خود فشار اقتصادي هم يك مانع مهم است. ببينيد اين روشن است كه کارگران به درجاتي متشکل هستند، متحد هستند و همين مبارزات و اعتصابات امروز كارگري دارد نشان ميدهد كه رهبران با تجربه‌اي در سطح رهبري جنبش کارگري وجود دارند. و درجۀ تشکل کارگران از آن چيزي که ميشود ديد بيشتر است. يعني نشان ميدهد که کارگران از آنچه در سطح مشاهده ميشود و احساس ميشود بسيار متشكل ترند. ولي بحث من سر اين است که در عين حال خود اين اجبار درگير شدن به مبارزه براي نان شب و خواستهاي روزمره، در عين حال باعث ميشود كه كارگر بخوبي نتواند دستاوردهايش در همين مبارزات را تثبيت كند، جلو تر ببرد، گسترش دهد و سراسري كند. شما ميگوييد اين مبارزه چرا كارگران را متشکل نميکند من ميگويم في الحال يک درجه متشکل کرده ولي قدمهاي بعدي چيست؟ قدمهاي بعدي کارگران براي تشكل براي مثال اينست كه همين جنبش مجمع عمومي سراسري شود. مجامع عمومي در همه كارخانه ها منظما تشكيل شوند و فقط به موقع و زمان اعتصاب محدود نباشند...
شهلا دانشفر: ..خوب چرا اين کار نمي‌شود؟ آيا اين دليلش عدم آگاهي است؟ آيا مانع ذهني است؟ آيا گرايشات ديگري اينجا نقش دارد؟
کاظم نيکخواه: تا آنجا كه به اين مساله مربوط ميشود آگاهي مسئلۀ اساسي نيست. طبقه کارگر ايران بدرجات زيادي آگاه است. رهبران کارگري تا حد زيادي آگاه هستند. و اين نقطۀ قوت جنبش کارگري در ايران است. بفرض همين مبارزۀ کارگران هفت‌تپه را که نگاه ميکنيد نشان ميدهد که کارگران درست است که ٥ ماه دستمزدشان را نداده‌اند، زير خط فقرند، زير فشار هستند و دادشان درآمده، ولي کاملا آگاه هستند و بسيار حساب شده مقابله ميکنند با تاکتيکتها و توطئه‌هاي کارفرما فرماندار و حراست و غيره. ميگويند شوراي اسلامي نميخواهيم، بلافاصله سنديکايشان را تشکيل ميدهند، بلافاصله اعلام ميکنند که سنديکايمان متکي به مجمع عمومي است. چون ميدانند که اگر سنديکا متکي به مجمع عمومي نباشد يک چيز پوشالي و توخالي از کار درمي‌آيد و به ضررشان تمام ميشود. اگر بخواهيم مقايسه کنيم با ساير كشورها به طور متوسط سطح آگاهي کارگران در ايران از نظر سياسي از خيلي از کشورها در دنيا بالاتر است. يکي از دلايلش هم وجود همين حزب کمونيست کارگري وجود همين تلويزيون است، وجود تجربۀ پشت سرگذاشتن انقلاب ٥٧ است و امثال اينها. ميخواهم بگويم که مشكل اساسي در اين مورد آگاهي به اين مفهوم نيست. طبعا اگر در مورد آگاهي كارگران هم صحبت كنيم طبعا به كمبودهايي ميرسيم كه بحث خودش را دارد. ولي به طور عمومي کارگران در اين زمينه خيلي جلو آمده‌اند.
شهلا دانشفر: آيا شما اين فاکتور را نمي‌بينيد که آنقدر فشار مبارزه بر سر همين مسئلۀ تهاجمات هر روزه که کارگر را درگير اعتراض روزمره ميکند که دوقدم جلوتر را مقابل خودش نميگذارد و آنوقت اينجا مسئلۀ تشکل مطرح ميشود.
کاظم نيکخواه: دقيقا بحث من هم همين بود. ببينيد تشکل از مبارزه برمي‌خيزد ولي اينطور نيست که خود تشکل تاثيري روي مبارزه نداشته باشد. اگر کارگر کيان تاير مجمع عموميش را تشکيل ميدهد و کارگر هفت‌تپه ميگويد که من هر هفته بايد مجمع عموميم را تشکيل بدهم حتي نفس گفتنش نشان ميدهد که کارگران از يک حرکت خودبه خودي جلوتر هستند و اين طور نيست كه منتظر شوند ببيند ملزومات مبارزه کي آنها را به چه نوع تشكلي ميراند. ميداند كه چه نوع تشكلي ميخواهد. ميداند که حزب ميخواهد. ميداند که مجمع عمومي مهم است. همه اينها را ميشناسد و در نتيجه مانع اساسا و عموما ندانم كاري يا عدم آگاهي در اين زمينه ها نيست. مانع سرکوب است كه كارگران مدام دارند ميجنگند و آنرا عقب ميزنند. اما يك مانع مهم هم خود همين فشارهاي كمر شكن اقتصادي است. و دقيقا بحث من اين است. كارگر تشخيص داده که تشکل براي پيشبرد مبارزه‌اش لازم و حياتي است. در نتيجه در همان قدم اول حتي بر طبق همان اخباري كه خودتان اول برنامه گفتيد جزء يکي از خواست‌هاي كارگران مساله حق تشکل است. اينطور نيست که كارگر فقط خواست دستمزد را مطرح ميکند. مسئلۀ تشکل را هم مطرح ميکند مسئلۀ انحلال شوراي اسلامي را هم مطرح ميکند. چون ميداند براي پيشبرد مبارزه‌اش به تشكل خودش نياز دارد و در عين حال چون مبارزه دارد ميکند مي‌تواند اين تشکلش را هم داشته باشد. يک سوالتان اين بود که چه کار بايد کرد و چطور ميشود اين موانع را کنار زد. به نظر من بحث بر سر اين است که ما چقدر بتوانيم کارگران را قانع کنيم رهبران کارگري را و يا رهبران کارگري را بتوانند تودۀ کارگر را قانع کنند كه اولا براي كنار زدن و برداشتن فشار روزمره از زندگيشان، براي تهيه نان شبشان، براي عقب زدن تهاجم سرمايه ‌داران به دستمزدشان، به زندگيشان بايد با تمام قوا تلاش كنند كه متشكل شوند و تشكلهايشان را راه بيندازند. براي موفقيت مبارزات روزمره شان به به پاگذاشتن به عرصه سياسي نياز حياتي دارند. و سراسري بايد عمل کنند. دوم بخشي از کارگران كه به دلايل مختلفي با اين مشكلات روزمره مثل نپرداختن دستمزد و كار موقت و بيكاري و اخراج كمتر مواجه هستند را بايد بتوانيم قانع كنيم كه از مبارزات و خواستهاي ساير بخشهاي كارگران حمايت كنند. و اين مشكلات قطعا فردا در همين ابعاد به زندگي آنها هم فشار خواهد آورد. آيا امروز کارگران بخشهاي ديگري که با مشکل دستمزد معوقه مواجه نيستند ميروند از مبارزه کارگران هفت‌تپه و کيان تاير و نساجي کردستان که دارد تعطيل ميشود، حمايت کنند؟ اين سطح از مبارزه را ما شاهدش نيستيم بحث بر سر اينجا بر سر بحث کردن و تشويق کردن و فضا ايجاد کردن است.
شهلا دانشفر: در نتيجه شما داريد نتيجه گيري مي‌کنيد که مانع ذهني است داريد نتيجه‌گيري ميکنيد که ما به يک نوعي قرار دادن يک استراتژي روشن مقابل رهبر کارگري و فعال کارگري است که بتواند از اين دست‌انداز بيارد به جلو.
کاظم نيکخواه: ميدانم اين ذهني است اما بحث من در مورد آگاه بودن كارگران از زاويه طبقاتي تر و سياسي تري است. وقتي ميگويم كارگران آگاه هستند بحثم اينست كه كارگران خيلي چيزها را ميدانند كه اشاره كردم. اما وقتي ميگويم بايد كارگران را قانع كنيم يا توجهشان را به اهميت تشكل و سراسري عمل كردن و تحزب براي مبارزه همين امروز جلب كنيم، اينجا جنبه عملي تري مورد نطرم است. بنظرم فشار اقتصادي درخيلي موارد كارگر را روزمره نگر ميكند. ما بايد بتوانيم اين روزمره نگري را كنار بزنيم. بگذاريد مثالي بزنم. در همين تلويزيون ديده ايم و شنيده ايم كه كارگر مي آيد و پيام ميگذارد و ميگويد من ميدانم كه بايد سرمايه داري را نابود كرد بايد به حزب پيوست، بايد مجمع عمومي و تشكل داشت، اما تهيه نان شب نميگذارد ما به اين مسائل برسيم. اين كارگر از نظر من آگاه است. اما بايد قانعش كرد كه اگر به همان چند قلم اول با هر مشقتي هم كه هست نپردازد، به نان شب هم نميرسد. بحث من بر سر قانع كردن اين است.
بعبارت ديگر بحث بر سر جلب توده وسيعي از كارگران به استراتژي اي است كه الان در جنبش كارگري وجود دارد و توسط بخشهايي از كارگران اتخاذ شده است. درك اهميت مسئلۀ تشکل چيزي است كه وجود دارد. اهميت پيوستن به حزب يك حركتي است كه وجود دارد. ولي آيا الان به طور ميليوني کارگران شروع كرده اند كه به اين سمت بروند؟ بايد رفت و تلاش کرد و گفت که کارگران بايد بپيوندند به اين حزب در سطح ميليوني. آيا توده وسيعي از کارگران به مجمع عمومي پيوسته اند؟ خب نه! بايد تلاش كرد که بپيوندند. آيا مبارزه در اين سطح و به اين اشکالي که ما ميگوئيم پيش ميرود؟ هنوز نه. بايد رفت و قانعشان کرد که اين کار را بکنند. به اين مفهوم ذهني هست ولي چيزي که توده کارگران را وادار ميكند كه دير تر بيايند، يا حرکت کند تر باشد اساسش فشار اقتصادي و درگير شدن به مساله تهيه نان شب در فضاي اختناق و سركوب و ديكتاتوري است.
يك جنبه را هم خوب است تاكيد كنم و آن تشكلهايي است كه فعالين كارگري راه مي اندازند و آن هم اهميت خودش را دارد. الان بخشي از فعالين کارگري مثلا "اتحاديۀ آزاد کارگران ايران" را تشکيل ميدهند يا "کميتۀ پيگيري" تشکيل ميدهند. اينها را نبايد دست‌کم گرفت. اينها هنوز ظرف تشكل فعالين كارگري هستند. ولي بسيار اهميت دارد و مهم است که اين توع تشكلها شکل ميگيرد. مهم است که فعالين به اين درجه آگاهي در جنبش كارگري وجود دارند كه اهميت تشکل را ميدانند و مشغله‌شان اين است که بخشهاي وسيعي از کارگران را بکشانند به اين تجمعات و تشكلها. اين حركت تعلق به جنبش کارگري دارد. دارد فضايي را در جنبش كارگري منعكس ميكند. حتي اگر امروز بخش محدودي از فعالين کارگري را در‌بَر بگيرد نشان دهندۀ پيشروي کل جنبش کارگري است. و بحث من در اينجاست که جنبش کارگري در اين سطح آگاه است و در اين سطح از ابزارها و ملزومات برخوردار است ولي در عين حال هنوز کار بايد بکند هنوز همان فعالين کارگري بايد تودۀ کارگران را بتوانند به طور ميليوني بسيج کنند، به طوري که اين موانع را کنار بزنند و تشکلهايشان را وسيع‌تر راه بياندازند جنبش سراسري راه بياندازند و غيره و غيره.
شهلا دانشفر: من با اين صحبت شما موافقم که طبقه کارگر به طور واقعي سنگرهايي را به دست آورده. مثلا اينکه کارگر منتظر مجوز دولتي براي تشكلش نمي‌شود. چرا که ميداند بايد تشکل را اعلام کرد مثلا کارگران نيشکر هفت‌تپه مراجعه کردند گفتند امضا بياوريد رفتند امضا آوردند و بعد از آن خودشان تشكلشان را اعلام کردند. کارگران کيان تاير فورا به محض اينکه تصميم گرفتند و فهميدند که بايد نمايندگانشان را براي مذاكره بفرستند، و مديريت و حراستي ها ميخواستند شوراهاي اسلامي را بعنوان نماينده كارگران جا بزنند، كارگران فورا گفتند ما اصلا شوراي اسلامي نميخواهيم و مجمع عمومي شان را تشكيل دادند و ٢٧ نماينده انتخاب کردند. اينها يک سنگرهايي است. شما مقايسه کنيد الان را با سال ٨٤. و حركت کارگران شرکت واحد به طور مثال. پيشرويهاي زيادي در اين دوره شده. الان در موقعيتي هستيم كه به هر حال کارگر درگير يک جنگ هر روزه است و مسئلۀ فشار اقتصادي، مسئلۀ مبارزۀ دائمي هر روزه‌اش. که خودِ اين مبارزۀ هر روزه‌اش مکانيزيمي است که کارگر در آن متحد‌تر و متشکل‌تر مي‌آيد به جلو. همانطور كه در هفت‌تپه ميبينيم در کيان تاير ميبينيم. الان فوري‌ترين و عملي‌ترين گام‌ها که شما بخواهيد که روي آنها تاكيد كنيد چيست؟ تاکيدات شما چيست؟
کاظم نيکخواه: بحث بر سر تشکل است. از نظر كليت جنبش كارگري ميشود طبعا روي نکاتي تاکيد کرد. ولي تا آنجا که مشخصا به مسئلۀ تشکل برميگردد اولا تقويت تشکلهاي موجود مهم است. اينکه بخشهاي وسيع‌تري از کارگران به تشکلهايي که فعالين کارگري ايجاد کرده‌اند بپيوندند، و اين بسيار مهم است. در وهله اول رهبران و فعالين كارگري هستند که بايد به اين تشكل ها بپيوندند و سعي کنند بخشهاي وسيعي از کارگران را به اين تشکلها بکشانند. ثانيا مساله مجمع عمومي مهم است. در کارخانه‌هاي مختلف و در بخشهاي مختلف، مجمع عمومي‌هايي تشکيل شده. اين بايد به صورت يک جنبش سراسري مجمع عمومي دربيايد. ما داريم به جايي ميرسيم که كارگران خودرا عموما با كل حكومت روبرو مي بينند. كارگر مجبور است با جمهوري اسلامي درگير شود تا بتواند نان شبش را تهيه کند. اين را كارگر دارد در زندگي روزمره‌اش ميبيند. در نتيجه داشتن مجمع عمومي و بسيج کردن کارگران، دخالت توده کارگران کلا در شرايط کارشان، سرنوشتنشان، جامعه ‌شان، سرنوشت حتي شهرشان اين براي كل آينده و سرنوشت امروز طبقه كارگر و كل جامعه مهم است. اين نطفۀ شوراهاي کارگري است. و به نظر من واقعيت دارد نشان ميدهد که مي‌شود جنبش مجمع عمومي را سراسري كرد. يکي از جنبه هايي که بخش زيادي از کارگران متوجه شده‌اند اين است که مجمع عمومي در واقع پايۀ هر نوع تشکلِ واقعي کارگري است. بسادگي اينطور است كه اگر تشکل بخواهد کارگري باشد بايد متکي باشد به مجمع عمومي. در غير اين صورت ميشود يک چيز توخالي، بوروکراتيك و پوچ که عملا دولت و كارفرمايان ميتوانند با آن سازش کنند و يا حتي عليه کارگر از آن استفاده کنند و حداقل اينکه بي‌خاصيت باشد.
توجه به اين مسئله و اينکه سعي کنيم از هر فرصتي براي برگزاري مجمع عمومي استفاده کنيم و جنبش مجمع عمومي در بخشهاي وسيعي از محيطهاي کارگري راه بيافتد اين امري است که فعالين کارگري و بخشهاي مختلف کارگران که آگاه هستند بعهده شان است و بايد آن توجه کنند. و در كنار اينها و در راس همه اينها پيوستن به حزب. کارگران وسيعا به حزبشان نياز حياتي دارند و بايد بدانند که اين حزب را في الحال دارند. يک عده الان مشلغه‌ شان اين است که کلمه حزب را به کار ميبرند ولي حزب شده يک موجود آسماني که هيچ وقت نمي‌شود به آن دسترسي پيدا کرد. يک حزبي، يك تشكل محكم و قوي با استراتژي روشن و كمونيستي وجود دارد که طبقه کارگر را ٣٠ سال است نمايندگي کرده. در سياست، در مسائل مختلف در افت و خيزهاي مختلف اجتماعي. جاهايي که ممکن است تودۀ کارگران حضور فعالي نداشته اند. مثل مسئلۀ پروژه اصلاح حكومت اسلامي و دوم خرداد، مسئلۀ اعدامها، بر سر سنگسار، بر سر قوانين اسلامي و سر همه اينها. اگر آگاه‌ترين کارگر به مسائل سياسي و اجتماعي دور و بر خود فکر کند و بگويد من امروز يا ٣٠ سال پيش اگر ميخواستم در مورد برخورد به اين مسائل تصميمي بگيرم كه با مصالح طبقاتي ام همخواني داشته باشد چه کار مي‌کردم ميرسد به موضعي که اين حزب گرفته. ميخواهم بگويم که يک حزبي وجود دارد که کارگر را تا به اينجا با استحكام و سازش ناپذيري نمايندگي کرده است. و اين مهم است که کارگران فوج فوج به اين حزب بپيوندند. ما براي آينده‌مان، و براي امروزمان نياز به اين حزب داريم نياز به تقويت اين حزب داريم و حتي براي گسترش تشکلات اتحاديه، مجمع عمومي‌، شورها و هر چيز ديگر نياز به حزبي داريم که کل صحنه را ميبيند و پاسخ دارد و سعي ميکند که کل طبقه را سازمان دهد. در نتيجه اين هم يکي از گره‌گاههاي مهمي است که در براي پيشروي در تمام عرصه‌ها حياتي و تعيين کننده است و مهم است که فعالين کارگري همه کارگران را متوجه اين حياتي بودن اين مسئله بکند.
شهلا دانشفر: شايد اين مسئله گرهي‌تري است و جايگاهِ خطيرتري دارد. چون حتي اگر کارگر با توجه به همين صحبت اوليه‌اي که شما گفتيد، وقتي کارگر حتي براي دستمزدش مبارزه ميکند با دولت و حراست و سرکوب و همه اينها روبرو ميشود، با کل سيستم روبرو ميشود. بنابراين يک مبارزۀ سياسي لازم است و اين مبارزۀ سياسي يک حزب و سازمان ميخواهد. بنابراين اگر کارگر بخواهد در همين مبارزۀ امروزش هم موفق شود اگر حزبش را داشته باشد و در حزبش متشکل شود حزب قدرتمندي باشد و همۀ کارگران به قول شما فوج فوج به آن بپيوندند اين خيلي سريع‌تر مي‌تواند آن جامعه را متحول کند.
کاظم نيکخواه: حتي براي تجزيه و تحليل و انتقال تجربيات كارگران به بخشهاي مختلف يك حزب لازم است. ما شاهد اين بوديم و کسي که مبارزات کارگري را دنبال كرده باشد متوجه مي‌شود که در يک جايي اين تجربيات مبارزۀ کارگران شرکت واحد، پتروشيمي، نساجي ها، كيان تاير و هفت تپه و بخشهاي ديگر جمع ميشود، حلاجي ميشود و باز منتقل مي‌شود به خود کارگران كه از اين تجربيات استفاده كنند. و اين مبارزه روزمره كارگران را دارد جلو ميكشد. يک حزب لازم است که بتواند با ديد و افق روشني اين کارها را بکند. يک حزبي با يک پلاتفرم روشن يک جهت‌گيري سراسري که در عين حال همه جاها را مي ببند و پيشرويهاي کارگران را سعي ميکند به بخشهاي مختلف کارگري انتقال دهد. اگر از هر نظر نگاه کنيم اين حياتي و مهم است.
شهلا دانشفر: بنابراين در اوضاع به ويژه متحول سياسي امروز اولين پاسخ به مسئلۀ تشکل من تا آنجايي که از صحبت شما برداشت کردم حزب مي‌باشد. و فراخوان شما به اين حزب پيوستن است. و دومين مسئله، مسئلۀ مجمع عمومي است. در اين مسئله ما تجربه کيان تاير را داريم. ديديم جمع شدند و نماينده‌شان را انتخاب کردند بنابراين شدني است و همين را ميشود تشکيل مجمع عمومي را گام بعدي و تبديل به يک مجمع عمومي سازمان يافته و مرتب کرد و اين يعني در واقع گام دوم قضيه که تبديل به شوراها و تشکلهاي سراسري و اين عملي است و من از صحبت شما اين جور استنباط کردم.
کاظم نيکخواه: اينها الان در اوضاع کنوني هم عملي است و هم بسيار بسيار تعيين کننده و حياتي است. و مهم اين است که اين خطير بودن و حياتي بودن به بخش هر چه وسيع‌تري از کارگران منتقل شود و جايگاه آن درک شود. و در نتيجه اينهاست كه ما ميتوانيم به جايي برسيم که پيشرويهاي بسيار بسيار سريعي در زمينه تشكل كه كليد پيشروي كارگران است داشته باشيم.

No comments: