Friday, November 07, 2008

"كميته هماهنگي" و دشمني با مبارزات كارگران

ناصر اصغري
كساني كه بحث‌هاي مربوط به كارگران در ايران را دنبال كرده باشند، بخوبي مي دانند كه زشتي و زنندگي موضع گيريهاي "كميته هماهنگي براي ايجاد تشكل كارگري" كه همان دوستان ضمني و يا صريح محسن حكيمي هستند، تنها مختص به ضديت با تحزب كمونيستي كارگران نيست، بلكه ضديت ايشان با حتي مبارزات روزمره كارگران هم ديگر حال آدم را بهم مي زند. مرزبندي با سنديكاليسم را آنقدر كاريكاتور كرده است كه هر گونه صحبت از سنديكا مورد زننده ترين برخورد اين محفل قرار مي گيرد. اين محفل عجيب و غريب اخيرا مطلبي تحت عنوان "يكساني سنديكا و شوراي اسلامي كار از نظر رئيس اين شورا" منتشر كرده است كه اوج هپروتي و در عين حال ضدكارگر بودن آن را به نمايش گذاشته است. بنابر اين نوشته هوشنگ درويشي، رئيس كانون عالي شوراهاي اسلامي كار گفته است كه "مغايرتي ميان شوراهاي اسلامي كار از يك سو و انجمن هاي صنفي و سنديكاهاي در حال تأسيس از سوي ديگر" را نمي بيند. اجازه بدهيد ابتدا متن خبر مورد نظر "كميته هماهنگي" را كه روز ٨ آبان ماه در سايت "ايلنا" درج شده بود عينا اينجا نقل كنيم و بعد ببينيم كه هذيان نامه "كميته هماهنگي" چه مي خواهد بگويد. متن خبر چنين است:
"رئيس كانون عالي شوراهاي اسلامي كار كشور:بايد به خواسته كارگران هفت تپه احترام گذاشتتهران- خبرگزاري كار ايرانرئيس كانون عالي شوراي اسلامي كار كشور در خصوص پافشاري كارگران نيشكر هفت تپه به تشكيل انجمن صنفي كارگري، گفت: مسوولان بايد در چارچوب قانون به خواسته هاي صنفي كارگران هفت تپه احترام بگذارند.به گزارش ايلنا، هوشنگ درويش در خصوص مشكلاتي كه گفته مي شود كارگران هفت تپه براي تشكيل نهاد صنفي با آن مواجه هستند گفت: اگر خواسته كارگران قانوني است. نبايد با آن مخالفتي شود.اين فعال كارگري افزود: به موجب فصل شش قانون كار، كارگران در صورت داشتن شرايط قانوني، در تشكيل شوراي اسلامي كار، انجمن صنفي كارگري ويا انتخاب نماينده كارگر مختار هستند.وي در خصوص بي ميلي كارگران هفت تپه به تشكيل شوراي اسلامي كار در اين كارخانه گفت: هر چند شوراي هاي اسلامي كار در حال حاضر مقتدرترين نهاد صنفي كارگران هستند؛ اما اگر كارگران اين كارخانه در چارچوب قانون كار خواهان تشكيل انجمن صنفي كارگري هستند، نبايد آنها را تحت فشار گذاشت.به اعتقاد اين فعال كارگري چون در چارچوب قانون، خواسته و يا نظر كارگران بر همه چيز برتري دارد؛ مسوولان بايد به نظر كارگران احترام بگذارند.درويشي گفت: شايد كارگران هفت تپه از چند و چون عملكرد شوراي اسلامي كار در كارخانه خود بي اطلاع هستند كه اينطور نسبت به تشكيل مجدد اين تشكل صنفي بي تفاوت هستند.اين مقام كارگري تاكيد كرد: حتي اگر تشكيل انجمن صنفي كارگران به زيان كارگران هفت تپه باشد بايد در چارچوب قانون به درخواست كارگران احترام گذاشت."
منظور از اين يادداشت كوتاه ابدا پرداختن به و افشاء چرنديات نوچه احمدي نژاد در بين كارگران نيست؛ بلكه پرداختن به و افشاء ضديت دار و دسته محسن حكيمي است كه ظاهرا دلشان بحال كارگران مي سوزد. واقعا اين خبر چه ربطي به هذيان گوئي "كميته هماهنگي" در باره "سنديكاي كارگران نيشكر هفت تپه" كه حاصل يك دوره طولاني از مبارزه كارگران شركت نيشكر هفت تپه است دارد؟! هوشنگ درويشي صريحا مي گويد كه كارگران مخالف شوراي اسلامي كار هستند. صريحا گفته است كه قانون كار جمهوري اسلامي سه نهاد "شوراهاي اسلامي كار، انجمن هاي صنفي و نماينده كارگران" را برسميت مي شناسد. "سنديكاهاي در حال تأسيس" ديگر از كجا وارد اين فرمول شده است؟! واقعا كسي مي داند كه "كميته هماهنگي" نقدش به اسم "سنديكا"ست يا به سنديكاليسم؟! رسالت "كميته هماهنگي" تخريب "سنديكاي كارگران شركت واحد" و "سنديكاي كارگران شركت نيشكر هفت تپه" زير لواي مخالفت با سنديكا است. تأثير اين سنديكاها در مبارزات كارگران حداقل اين مراكز و پروسه شكلگيري آنها كمترين اهميت و جايگاهي براي "كميته هماهنگي" دارند. "كميته هماهنگي" سنديكاي كارگران شركت واحد را كه هيچگونه آدم غيرمغرضي تأثير آن بر جنبش كارگري را نمي تواند منكر شود ـ حتي با تمامي ايرادات اصولي كه در جهت گيري بخشي از رهبري آن ديده مي شد ـ با يك غيرخودي بودن "سنديكا تشكل ضدسرمايه داري كارگران نيست" را دو دستي به شوراهاي اسلامي كار تقديم مي كند. واقعا اسم اين را چه مي شود گذاشت؟!
"كميته هماهنگي" مي گويد كه هوشنگ درويشي "سنديكاي كارگران نيشكر هفت تپه" را با شوراهاي اسلامي كار يكسان دانسته است و يا "تا آنجا كه به يكساني نقش سنديكا و شوراي اسلامي كار مربوط مي شود، حق با رئيس كانون عالي شوراهاي اسلامي كار است". رك و پوست كنده مي گويد كه "سنديكا كارگران شركت نيشكر هفت تپه"، "سنديكاي كارگران شركت واحد"، "سنديكاي كارگران خباز سقز" و "اتحاديه آزاد كارگران ايران" را كه اسمشان شتر گاو پلنگ "تشكل ضدسرمايه داري" ايشان نيست در رديف شوراهاي اسلامي كار هستند. اين تحريف را هر خواننده شريفي كه توطئه اي عليه كارگران را در سر ندارد بخوبي مي بيند. نگراني هوشنگ درويشي همانند هر مقام اسلامي در اين كشور اين است كه كارگران مخالف شوراهاي اسلامي كار هستند. هوشنگ درويشي در خبر مزبور صريحا گفته است كه كارگران مخالف شوراي اسلامي كار كه در اين محيط كار وجود داشته، هستند. و همچنين همه مي دانند كه يك دعواي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران با شوراهاي اسلامي كار اين بود كه جلوي تشكيل تشكل آنها را مي گرفت. اكنون دودوزه بازي "كميته هماهنگي" با خاك پاشيدن به چشم جامعه مي خواهد اينها را تحريف كند. "كميته هماهنگي" در اطلاعيه مزبور گفته است: "ما هميشه تاکيد کرده ايم که بحث ما اصلا بر سر نام تشکل نيست." دروغ مي گويند؛ و گرنه به پروسه تشكيل "سنديكاي كارگران شركت نيشكر هفت تپه" و مبارزات اين كارگران و اتكاء حركتشان به مجمع عمومي كارگران و جايگاه مهم كل اين حركت در مبارزه كارگران و در كل جامعه اين چنين بي اعتنا نمي بودند. بي اعتنا هم بهيچ وجه گوياي مواضع اينها نيست. اين جريان تا آنجا پيش ميرود كه مبارزه اين كارگران براي تشكيل سنديكايشان را مورد تأييد رئيس شوراهاي اسلامي كار مي داند. به اين "شرافت" چه مي شود گفت!
درباره هذيان هاي "كميته هماهنگي" زياد مي شود گفت. اين محفل را هم ديگر واقعا لازم نيست همانند شوراهاي اسلامي و خانه كارگر افشاء كرد. به اندازه كافي بدنام است. تنها چيزي كه در اين بين لازم به يادآوري براي كساني كه هنوز به اين محفل متوهم هستند اين است كه هر چه زودتر خود را از منجلاب اين محفل نجات دهيد.
٣١ اكتبر ٢٠٠٨

Friday, October 10, 2008

نساجيهای سنندج، مقابله با بيكار سازی و راه حل كارگری

محمد آسنگران
كارگران نساجيهاي سنندج بيش از چهار سال است كه در يك كشمكش دائمي براي حفظ شغل و رسيدن به خواسته هاي خود با كارفرما و دولت بسر ميبرند. همينجا تاكيد كنم اين كشمكش بخشي است از جدال و مبارزه طبقاتي كارگران و سرمايه داران كه در جامعه هميشه در جريان بوده است. اما پروسه اين جدال چند ساله بر سر مطالبات معيني بويژه مقابله با اخراج بوده است و من فكر ميكنم اكنون به پايان يك دوره رسيده ايم و بايد ارزيابي عمومي تري از اين اتفاقات داشته باشيم. اين تحرك چند ساله بر سر امنيت شغلي و مطالبات طرح شده از جانب كارگران، جنبش كارگري را وارد فاز ديگري كرده است. مبارزات تا كنوني و كشمكش جنبش كارگري و سرمايه داران و دولتشان به نقطه اي رسيده است كه احتياج به بررسي مجددي دارد.
مبارزات تا كنوني جنبش كارگري در كردستان، عليرغم دستاوردهاي با ارزش و پيشروي در عرصه هاي از مبارزه كارگري، هنوز نتوانسته است جلو اخراج و بيكار سازي و اقدامات ضد كارگري دولت و كارفرماها را سد كند. دولت و سرمايه داران متحدانه سياستهاي خود راهمچنان دنبال ميكنند. كارگران هم مبارزات و تجمعات اعتراضي خود را براي رسيدن به مطالباتشان هر روزه سازمان ميدهند. اما اين كشمكش عليرغم دستاوردهاي سياسي و طبقاتي براي جنبش كارگري و كل جامعه، نتوانسته است مانع سير رو به افزايش اخراج كارگران بشود. به همين دليل اكنون بايد به اين معضل پرداخت و بايد گفت چه راه حلي و چه سياستي را بايد پي گرفت.؟
آيا ميتوان جلو بسته شدن كارخانه هاي نساجي و ديگر مراكز كار كه با تصميم سرمايه داران و حمايت دولت به دلايل مختلفي تعطيل ميشوند را گرفت؟ اگر آري چگونه؟ اگر نه كارگران اخراجي و بيكار و كارگراني كه در معرض اخراج هستند چه كار بايد بكنند؟ كارگران شاغل ديگر مراكز كه ممكن است فعلا در معرض اخراج نباشند چي؟ و....
اينها سوالات واقعي هزاران خانواده كارگري در كردستان و دهها هزار كارگر در ديگر مناطق ايران است. با يك طرح ساده انگارانه و بدور از واقعيات و توان مبارزات جاري، نميتوان به سراغ اين معضل اجتماعي رفت. در عين حال با شعار دادن و طرح آرزوها و آرمانها هم نميتوان جواب همين امروز كارگران گرسنه را داد. اينجا است كه راه حل كارگري و نقش كمونيستها براي جواب به اين معضل اجتماعي جايگاه ويژه اي پيدا ميكند.
ابتدا لازم است تصويري از روند طي شده از چند سال گذشته تا كنون داشته باشيم. طبق اطلاعاتي كه در اين چند ساله به دست كميته كردستان حزب رسيده و منتشر كرده ايم به مرور تعداد كارگران شاغل كارخانه کاهش يافته است. يعني اكثريت بالايي از كارگران كارخانه ها را اخراج كرده اند. براي مثال قبلا كارخانه نساجي كردستان حدود ۷۰۰ كارگر و كارخانه شاهو حدود ۴۰۰ كارگر داشت. نساجي كردستان تعداد كارگرانش به ۱۷۵ و شاهو حدودا به ۳۵ نفر كاهش پيدا كرد. طبق آخرين خبر كارگران كارخانه نساجي اكنون و بعد از كشمكش با كارفرما و دولت تعداد ديگري اخراج شدند. چنانچه اكنون فقط ۵۳ نفر منتظر باز شدن كارخانه هستند كه به سر كار برگردند. در ديگر مراكز كارگري و بويژه همه كارخانه هاي نساجي از جمله پرريس، فرش غرب بافت و... هم به همين ترتيب تعداد كارگران هر سال كمتر شده است. اين پروسه با هر كمبود و يا دستاوردي كه كارگران داشته اند، به ما نشان ميدهد كه سرمايه داران توانسته اند تعداد كارگران در اين كارخانه ها را چند ده برابر كم كنند. يعني آنها را اخراج، بيكار، بازخريد و بازنشسته كنند. حال با هر اسمي كه روي اين بيكار سازي گذاشته باشند آنها را از كارخانه اخراج و خيل بيكاران را بدون تامين معيشت وسيعتر كرده اند.
اكنون همين تعداد باقي مانده هم را كه در اين مركز بسر ميبرند با خطر اخراج و بيكار سازي روبرو هستند. كارفرماي كارخانه نساجي كردستان اين كارخانه را تعطيل و كارگران را بيكار كرده است. اين يعني بعد از چند سال مبارزه و كشمكش همه ۷۰۰ كارگر اين كارخانه به صف بيكاران رانده شده اند. كارفرما اعلام كرده است كه كارخانه را مي بندد. اداره كار و دولت هم با تمام قدرت از كارفرما و سرمايه داران حمايت كرده و كارگران مجبور شده اند كه در چند ماه اخير براي حفظ شغل خود اعتراضات و تجمعات متعدي را سازمان بدهند. كه هنوز نه تنها به نتيجه نرسيده است بلكه اكثريت آنها رسما به خيل بيكاران پيوسته اند.
كارخانه پرريس و كارخانه فرش غرب بافت و .... هم به همين سرنوشت دچار شده اند. در پايان اين پروسه ما شاهد بيكار سازي صدها نفر از كارگران همين مراكز كار هستيم. اين كارگران كه سالها عمر خود و دوران جواني خود را در اين مراكز به توليد مشغول بوده و براي سرمايه داران سود توليد كرده اند، اكنون با اخراج و بيكاري و عدم تامين معيشت روبرو شده اند. هيچ قانوني از آنها حمايت نميكند. كل قوانين و نيروي دولتي در حمايت از كارفرما و سرمايه داران، كارگران را در مقاطع مختلف وادار به تحمل مشقتهاي بيشماري كرده اند.
از جمله اين مشكلات اخراج و بيكار سازي وسيع و عدم تامين معيشت است. در كنار اين مشكل اصلي يعني اخراج و بيكاري، كارگران با معضلات ديگري هم مواجه شده اند. اكثريت كارگران اخراجي و حتي همان كساني كه هنوز توانسته اند تا كنون مقاومت كنند به كارهاي قرار داد موقت و قراردادهاي سفيد امضا ناچار شده اند. چنانچه اكنون گفته ميشود نه تنها در سنندج بلكه در كل ايران فقط اقليت كوچكي به نسبت كل جمعيت كاركن قرار داد رسمي و دائمي دارند. قرار داد موقت اكنون روال اصلي قرارداد كاري و قرار داد رسمي استثنا شده است.
همين يك قلم قرار داد تحميلي به كارگران، يعني تحميل قرار داد موقت و بدتر از آن قرار داد سفيد امضا، به معناي بيحقوقي مطلق كارگران در ايران است. در كردستان وضع از اين هم بدتر است. زيرا بسياري از كارگران بدون قرار داد و بدون بيمه و همين مزاياي حد اقلي كه وجود دارد كار ميكنند. اما با اين وجود جنبش كارگري در كردستان از نقاط قوتي برخوردار است كه در ديگر مراكز صنعتي ايران كمتر مشاهده ميشود. اينكه توده كارگران در كردستان خود را چپ و ضد سرمايه داري ميدانند. مذهب جايگاه قوي در جامعه ندارد. اينكه كارگران عموما با مبارزه سياسي آشنا هستند و سنتهاي مبارزه سياسي قوي وجود دارد. اينكه سنت رفرميستي در كردستان نتوانسته است جايگاه جديي پيدا كند و راديكاليسم و مبارزه جويي يك وجه اصلي و قوي مبارزه كارگران در كردستان است. تحزب يافتگي بخش اينتگره جامعه كردستان است و كارگران در اين فضا با ايده هاي چپ و كمونيستي سمپاتي بيشتري دارند. و.... اما در كنار اين خصوصيات بايد گفت كه جنبش ناسيوناليستي در كردستان به عنوان يك مانع بر سر راه پيشروي كارگران موثر بوده و يك وجه مبارزه كارگري تقابل با جنبش و سياستهاي ناسيوناليستي بوده است.
در دل چنين شرايطي كارگران كردستان با زندگي غير قابل تحملي روبرو شده اند و راهي بجز تغيير اين شرايط بروي آنها باز نيست. هر چند اين شرايط در همه ايران حاكم است اما در كردستان يك جنبش قوي اجتماعي وجود دارد كه خود را سوسياليست ميداند. و به همين دليل چشم انداز پيشروي سريعتر و موثرتر ممكن شده است. جنبش كارگري ستون فقرات اين تحرك اجتماعي است. سوسياليسم در كردستان محدود به تعدادي روشنفكر و دانشجو و فعال سياسي نيست. يك جنبش اجتماعي است. اين ويژگي وظايف خاصي را در دستور كمونيستها قرار ميدهد. كم نيستند كساني كه ويژگيهاي جامعه كردستان را با وجود ستم ملي و سابقه مبارزه مسلحانه و "حكومت كرد" در عراق و همسايگي با حاكمان ناسيوناليست كرد در كردستان عراق و وجود تلويزيونهاي ماهواره اي به زبان كردي و... اين ويژه گي را توضيح ميدهند.
من ضمن ديدن اين فاكتورها و نقد تاثير و مضرات آنها، فكر ميكنم در پايه اي ترين سطح تفاوت جامعه كردستان با ديگر مناطق ايران اين است كه، در كردستان يك جنبش قوي سوسياليستي در ابعادي اجتماعي وجود دارد. اين جنبش رهبران و چهره هاي خود را دارد. اين جنبش حزب خود را دارد. راه حل و سياستهاي خود را دارد. جنبش سوسياليستي نه تنها به عنوان آرمانهايي انساني و جذاب، كه به عنوان يك راه حل سياسي محبوبيت عمومي دارد. در جنبش كارگري و در اين مقطع زماني ما با برسميت شناختن اين ويژه گيها ميتوانيم جوابي درست و عملي به موانع پيش رو بدهيم. حزب كمونيست كارگري ايران و جنبش ما در يك بعد اجتماعي در شكل دادن به اين اوضاع نقش تعيين كننده اي ايفا كرده است. بنابر اين نقش مهم و تعيين كننده جنبش كارگري در كردستان تنها از حقانيت جنبش كارگري ناشي نميشود، بلكه اين جنبش خود را با رگه خاصي از سوسياليسم تداعي كرده است. تحولاتي را از سر گذرانده است. در ميدان مبارزه جاري سياست و تاكتيك احزاب مختلف چپ را ديده و تقابل جريانات ناسيوناليستي با منافع خود را تجربه كرده است. در نتيجه با سياست و افق خاصي پا به ميدان تحولات سياسي و اجتماعي گذاشته است. اين خصوصيات سياسي و اين عوامل ذهني در كنار عامل عيني تقابل منافع طبقاتي روزمره كارگران با سرمايه داران، نقش تعيين كننده اي به تحرك سياسي جنبش كارگري در كردستان بخشيده است.
نگاهي به عوامل مورد بحث ميتواند كمك كند كه اين مفاهيم بالا بيشتر درك شود. خيل وسيع كارگران مهاجر و كار در مراكز كوچك و بي تامين كه اكثريت كارگران كردستان را تشكيل ميدهد و كارگران شاغل كه در كارخانه هاي نسبتا بزرگتر با موج بيكارسازي روبرو شده اند جنبش كارگري را با تنگناهاي متعددي روبرو كرده است. تعدادي از كارگران ناچار شده اند كه همان استاندارد زندگي فقيرانه را هم فقيرانه تر تحمل كنند. تعدادي از بچه هاي اين خانواده هاي كارگري ناچار به ترك تحصيل شده اند. تعدادي از خانواده هاي كارگري به دليل فقر و عدم امنيت معيشتي متلاشي شده اند. بسياري از كارگران اخراجي خانه هاي كرايه اي خود را به دليل بيكاري رها كرده و ناچار به اسكان در مكانهاي ارزانتر و با استاندارد پايين تري شده اند. تعدادي از آنها به شغلهاي كاذب دستفروشي، حمل كالا از مرز كه با خطرات بسياري مواجه است و شغلهاي موقت تن داده اند. بهداشت و بيمه در سطح بسيار نازلي است. تعداد بسيار كمي از كارگران در كردستان از همان مبلغ ناچيز بيمه بيكاري، بيمه بازنشستگي، بيمه درماني و.... بهره مند هستند. همه آنها ناچار شده اند كه كيفيت غذايي پاينتري را تحمل كنند و هزار و يك درد و مشكل ديگر كه بيان همه آنها يعني همه جوانب زندگي چند برابر زير خط فقر كارگران و ديگر اقشار زحمتكش جامعه.
اين شمه اي از زندگي كارگران كردستان است. كارگران مراكز نامبرده كه هم اكنون در حال جنگيدن براي بازگشت به كار و حفظ شغل خود هستند و در دل چنين شرايطي به اعتراض و مبارزه خود ادامه ميدهند، براي برون رفت از اين اوضاع بايد اقدامات جديتري را در دستور بگذارند.
اما زندگي و حيات جنبش كارگري در كردستان با وجود سختي و مشقات تحميل شده معيشتي، وارد فازي از مبارزه شده است كه ميتواند اميد بخش و چاره ساز باشد. همزمان با تلاش دولت و سرمايه داران براي اخراج و بيكار سازي وسيع و حمله به معيشت خانواده هاي كارگري، كارگران از چند سال گذشته تا كنون بيشترين و وسيعترين تجمعات اعتراضات تاريخ جنبش كارگري كردستان را سازمان داده اند. در هيچ دوره اي ما شاهد اين تعداد رهبران شناخته شده و روشن بين در جنبش كارگري در كردستان نبوده ايم. در هيچ دوره اي تا اين حد كارگران خود آگاه و با نقد سرمايه داري آشنا نبوده اند. و در عين حال در هيچ دوره اي تا اين حد جنب و جوش براي متشكل شدن در جريان نبوده است. اين فاكتورها اگر در يك مسير درست و متحدانه پيش بروند جنبش كارگري نه تنها در كردستان بلكه در كل ايران ميتواند وارد فاز تعيين كننده اي براي به عقب راندن سرمايه داران و دولت شان بشود.
براي وارد شدن به بحث راه حل بايد ابتدا در مورد سرنوشت كارخانه هاي بحران زده نكاتي را ياد آوري كنم:
كارخانه هاي نساجي كردستان همانند كل نساجيهاي ايران با يك بحران لاعلاج روبرو هستند. اما ابعاد بحران تنها به اين رشته محدود نيست. براي نمونه نيشكر هفت تپه، لاستيك البرز، ايران خودرو، پتروشيميها و حتي كل صنايع نفت و گاز در ايران با معضلات لاينحلي مواجه هستند. اما در اين نوشته من تلاش ميكنم بر نساجيهاي كردستان تمركز كنم.
نساجيهاي كردستان:
كارخانه هاي نساجي در كردستان نه به دليل عدم سود دهي بلكه به دليل سود كمتر به نسبت ديگر رشته هاي توليد، از جانب كارفرما و دولت يكي بعد از ديگري تعطيل ميشوند و يا رشته توليدي آنها تغيير ميكند. رقابت سرمايه داران براي كسب سود بيشتر و عدم توانايي رقابت آنها در بازار جهاني با كارخانه هاي هاي مشابه كه با توليد انبوه و كيفيت بالاتري به قيمت ارزانتر وارد بازار شده اند، آنها را متقاعد كرده است كه اين رشته از صنايع را تعطيل كنند. سرمايه داران متعاقبا يا سرمايه خود را به جاي ديگري منتقل ميكنند و يا رشته توليدي را تغيير و كارگران را با قرار دادهاي موقت و سفيد امضا و با دستمزد كمتري استخدام ميكنند. كه به نسبت كارگران رسمي و دائمي از مزاياي بسيار كمتري برخوردار ميشوند. سرمايه داران بسياري نيروي كار مورد نياز خود را نه از ميان كارگران قديمي كه سالهاي جواني خود را در اين كارخانه ها صرف توليد سود براي آنها كرده اند، بلكه از ميان كارگران بيكار و جوان استخدام ميكنند كه حاضر به قبول دستمزد پاينتر و مزاياي كمتر و توقعات كمتري هستند. سوالي كه اكنون مطرح است اين است كه كارگران با اين سياستهاي ضد كارگري سرمايه داران و دولت حاميشان چه برخوردي بكنند. آيا ادامه همين نوع اعتراضات جوابگو است؟ راه حل دراز مدت و به يك معني استراتژي جنبش كارگري چيست؟ و...
سوالات اصلي و گرهي همينجا مطرح ميشود چگونه با اين روند بايد مقابله كرد؟ مسير درست كدام است؟ ممكن است جواب هميشگي اين باشد كه بايد متحدانه ايستاد. اما متحدانه در چه ابعادي و چگونه؟ كدام سد و مانع را بايد شكست كه پيشروي جنبش كارگري ميسر بشود؟ آيا تشكلها و فعالين كارگري در كردستان قدرت و پتانسيل شان همين حد است كه تا كنون شاهد آن بوده ايم؟ و... اينها و دهها سوال و ناروشني ديگر بايد جواب بگيرند تا جنبش كارگري قادر به حركتي قدرتمند و راهگشا بشود. در بخشهاي بعدي من به سهم خود تلاش ميكنم به اين سوالات بپردازم. اميدوارم كه فعالين كارگري در اين بحث شركت فعالتري بكنند. فعالين سوسياليست بايد آگاهانه و بطور جدي به اين فكر كنند، كه چگونه ميتوان از اين تنگنا خارج شد. چگونه ميتوان هم زندگي همين امروز كارگران را بهبود بخشيد و هم افق رهايي از قيد و بند سيستم سرمايه داري را در دل همين مبارزات جاري تقويت كرد و براي رسيدن به جامعه اي آزاد، بدون كار مزدي و در يك كلام جامعه اي انساني پيش رفت. در قسمت بعدي تلاش ميكنم به اينها بپردازم.
ادامه دارد

Tuesday, September 30, 2008

سازش و راست روي تا كجا؟ در حاشيه اطلاعيه "كانون صنفي معلمان"

شهلا دانشفر
"وعده بس است خواستهايمان را بدهيد" اين حرف همه معلمان است. معلمان سالهاست که براي خواستهايشان مبارزه ميکنند. اما تا کنون جز وعده و جز سرکوب و تهديد و فشار پاسخي نگرفته اند. معلما ن خواهان افزايش فوري حقوقهايشان هستند. معلمان بارها فرياد زده اند که نميخواهند زير خط فقر زندگي کنند. خواهان يک زندگي شايسته انسان هستند. ميگويند که خواهان تسهيلات لازم براي تامين مسکن و بهداشت و درمان رايگان هستند. ميگويند تبعيض بس است. معلمان خواهان حق تشکل و حق اعتصاب و حق تجمع و پايان يافتن خفقان و تفتيش عقايد در محيط کارشان هستند. معلمان اين خواستها را به اشکال مختلف اعلام کرده و الگوهاي خوبي از اعتصابات با شکوه سراسري و تجمعات هزاران نفره داشته و تا هم اکنون توانسته توجه جامعه را به خواسته هاي خود جلب کنند و به يک مرکز ثقلي تبديل شوند. مبارزات معلمان ادامه دارد و خواستهايشان پابرجاست. معلمان همواره از هر فرصتي براي تجمع کردن استفاده کرده و هرگاه فراخواني به تجمعي بوده است وسيعا شرکت کرده و شعارها و خواستهاي خود را فرياد زده اند. معيشت منزلت حق مسلم ماست. ٢٨ سال گذشت پول نفت ما کجا رفت. از جمله شعارهاي معلمان در تجمعات اعتراضي شان بوده است که در واقع جوهر چکيده اعتراضات کل جامعه است.
اگر كسي اين خواستها و اين چند مورد اعتراض چند سال اخير معلمان را با آنچه "كانون صنفي معلمان" دنبال ميكند مقايسه كند متوجه ميشود كه اين كانون بهيچ وجه نماينده معلمان نيست و همچون ترمزي بر سر راه حركت معلمان عمل ميكند. امسال با بازگشايي مدارس كاري كه اينها كرده اند اينست كه همزمان با تلاش معلمان براي برپايي روز جهاني معلم كفش و كلاه كرده اند و رفته اند با دو نماينده مجلس اسلامي قرار ملاقات گرفته اند و افتخار ميكنند كه با اينها به توافق رسيده اند كه هر دو طرف تند رويهايي كرده اند. يعني هم معلمان كه خواستهايشان مثل افزايش حقوقهاي زير خط فقر و مسكن و تبعيش و امثال اينها را مطرح كرده اند و هم دولت كه معلمان را دستگير و سركوب و بازداشت و اخراج كرده است، تند روي كرده اند!! واقعا چه سازش شرم آوري!
ماجرا اينگونه است كه امسال نيز با بازگشايي مدارس معلمان به استقبال سازماندهي اعتراض براي خواستهايشان رفتند. در اين ميان "کانون صنفي معلمان" بعنوان سخنگوي معلمان جلو افتاده و در جستجوي ملاقات و رايزني با مقامات دولت و مجلس و غيره و با پيش کشيدن دوباره طرح نظام هماهنگ حقوقها٬ و غيره ٬ طبق معمول تلاش كرد خواستهاي معلمان را طبق معمول به مجاري قانوني و پاسکاري بين مجلس و وزارت آموزش و پرورش بكشاند. متاسفانه واقعيت اينگونه است كه معلمان هر بار با اعتراضي گسترده بيرون آمده اند٬ اعتراضاتي برپا داشته و فشارهايي آورده اند٬ اما در فقدان يک تشکل واقعي و راديکال براي خود٬ کانون صنفي معلمان زمام کار را بدست گرفته و با اعلام اينکه برويد منزل تا ببينيم نتيجه مذاکرات و بررسي طرح در مجلس به کجا خواهد کشيد٬ عملا همچون ترمزي در مقابل ادامه اعتراضات معلمان قرار گرفته است. بدين ترتيب محدود نگاهداشتن مبارزات معلمان به چهارچوبه هاي قانوني عملا اعتراضات آنان را به حالت فرسودگي کشانده است.
از جمله کانون صنفي معلمان براي تحت کنترل نگاه داشتن اعتراضات معلمان٬ در ١٢ ارديبهشت امسال تحت عنوان روز معلم ٬ معلمان را به جمع شدن در مرقد مطهري و خانعلي فراخواند و يا در بحث بر سر انتخابات بدنبال پيدا کردن راهي براي کشاندن معلمان به ائتلاف با مشارکت و اصلاحگرايان درون حکومت و رفتن پشت انتخابات مجلس اسلامي بر آمد. بحدي كه بهشتي از سران اين کانون گامي هم به پيش گذاشت و بحث بر سر کانديد بودن او به جنجالي در درون کانون و دور شدن معلمان از اين تشکل کشيده شد. . اما عليرغم همه اينها٬ فشار بالاي کار٬ سطح پايين حقوقها و گراني هر روزه قيمت ها و راديکال موجود در ميان معلمان همواره فضاي اعتراضي را در ميان آنان بالا نگاه داشته است و همواره مترصد پيدا کردن فرصتي براي بيان اعتراض و مبارزه شان بوده اند. در ادامه ايفاي اين نقش است که باز امروز ما شاهد اطلاعيه اخير دبيرخانه تشکل هاي صنفي معلمان وکانون صنفي معلمان از وقايع مربوط به جريان دستگيري سران اين کانون در ٢٧ شهريور هستيم. در اين اطلاعيه ضمن گزارش از چگونگي ماجرا و قرار تجمع ٦٠ نفر از سران اين کانون به منظور تدارک مراسم ٥ اکتبر (١٤ مهر) روز جهاني معلم٬ گفته ميشود كه "در جلسه اي در منزل يکي از آنان در محدوده فلکه چهارم تهرانپارس و ايستگاه متروي در دشت (علم و صنعت) ٬ و قرار حضور کاظم جلالي نماينده مجلس اسلامي و مخبر کميسيون امنيت ملي در اين جلس.." روشن ميشود که قرار بعدي آنها بحث و گفتگو با حاج بابايي از اعضاي هيئت رئيسه مجلس و دبير کميته مشترک دولت و مجلس در ٢٧ شهريور بوده است که نيروي انتظامي در محل حاضر شده و حدود ٤٠ نفر از آنان را بازداشت ميکند.
سپس در ادامه اطلاعيه بعد از گزارش اوليه شرح ماجرا٬ از برخوردهاي بعضا خوب و بعضا بد با معلمان و از اينکه نيروهاي پليس امنيت و سربازان و درجه داران نيروي انتظامي ضمن اينکه "موظف به اجراي دستورات بودند" اما تسليم متانت معلمان ميشدند٬ سخن ميگويد و آخر کل لب مطلب را بيان ميکند. آنهم ماجراي ديدار با حاجي بابايي عضو هيئت رئيسه مجلس هفتم و رئيس فراکسيون فرهنگيان در روز بيست و هفتم يعني فرداي دستگيري تعدادي از معملان است. در اينجا نيز به گفته اطلاعيه کانون دو طرف صحبت هاي مبسوطي ميکنند. و به گفته اين حضرات هر دو طرف بر تعامل بيشتر و اجتناب از برخوردهاي تند و نسنجيده تاکيد ميکنند و راضي از سازشي که صورت گرفته است٬ حاج بابايي ١٥ آذر را وعده ميدهد و حضرات سران اين کانون به گفته خودشان بعد از ٤ ساعت مذاکره با يک مشت وعده و وعيد و قول و قرار بر اينکه دست از پا خطا نخواهند کرد٬ جلسه به "نتيجه" ميرسد. يعني تجمع بي تجمع صبر كنيد تا ١٥ آذر.
در يک کلام کانون صنفي معلمان در پيشگاه نماينده مجلس اسلامي از جانب معلمان امضا داده يا پذيرفته است كه طرح خواستهاي برحق معلمان "تندروي" اي در حد اخراج و دستگيري و ضرب و شتم معلمان توسط نيروهاي سركوبگر بوده است. واقعا شرم آور است. کانون صنفي معلمان با تاکيد بر اينکه دو طرف از برخوردهاي تند اجتناب خواهند کرد٬ در واقع دولت را خاطر جمع کردند که امسال اعتصاب و اعتراضي در کار نخواهد بود. روز جهاني معلمي در کار نخواهد بود. و به خيال خود ميخواهند بار ديگر معلمان را با وعده سه ماه ديگر به منزل بفرستند.
معلمان اين وعده ها را نمي پذيرند. معلمان گوششان به اين سازش ها بدهکار نيست. گزارش دبير خانه کانون صنفي معلمان برگه اي ديگر در بي اعتبار اين کانون و سران سازشکار آنست. معلمان راديکال بايد جلو بيفتند. همه جا کانون را بدست بگيرند. اعلام کنند که هيچکدام از اين حضرات که به نمايندگي از معلمان سخن ميگويند٬ سخنگوي واقعي آنان نيستند. و اعلام کنند که ٥ اکتبر روز جهاني معلم روز اعتراض آنها خواهد بود و از هم اکنون قطعنامه و بيانيه خود را به مناسبت اين روز اعلام کنند. اعلام کنند که حکم اعدام فرزاد کمانگر معلم کامياران بايد لغو و فوري اززندان آزاد شود. اعلام کنند که تمامي پرونده هاي تشکيل شدن براي معلمان معترض بايد٬ باطل شود و احکام تبعيد و اخراج و زندان براي آنان لغو گردد. اعلام کنند. که حق تشکل و تجمع و اعتصاب را حق مسلم خود ميدانند و معلمان راديکال و معترض براي بدست گرفت کانون هاي خود جلو بيفتند و نگذارند که اينگونه عليرغم اراده و خواست معلمان زد و بند شود. بگويند که ما خواهان افزايش مستقيم و قابل توجه دستمزدهايمان هستيم. ديگر منتظر نظام هماهنگ نيستيم. حقوق ما بايد حداقل دو ميليون باشد. و بدين ترتيب پرچمدار مبارزه براي افزايش دستمزدها شوند. همچنين بر روي ديگر خواستهاي خود ايجاد تسهيلات لازم براي تامين مسکن٬ بهداشت و درمان رايگان و ديگر خواستهايشان شوند.

Thursday, September 18, 2008

كارگران و تشكل

متن گفتگويي با كاظم نيكخواه در برنامه تلويزيوني "كارگران و يك دنياي بهتر"
شهلا دانشفر: كاظم نيكخواه بحث مهمي است: مساله تشكل. اين مساله يعني مساله و موضوع سازمانيابي بحثي است که الان وسيعا به مشغله کارگران تبديل شده. کارگر وقتي دستمزدش را ميخواهد بگيرد، وقتي مسئله شغلي و ايمني برايش مطرح ميشود و كلا هر اعتراضي که هست فوري يکي از خواسته‌هايي که مطرح ميشود اين است که كارگران ميخواهند نماينده‌شان را انتخاب کنند شوراهاي اسلامي را نميخواهند و ميخواهند تشکلشان را داشته باشند. اينها به هم متصل شده يعني تمام خواستهاي كارگران به مساله تشكل وصل است. براي مثال در اعتراض کارگران شرکت واحد اين را ديديم. بعد از آن در مبارزات كارگران نيشکر هفت تپه و الان در کيان تاير و نساجي شاهو. يک جنب و جوشي در اين زمينه هست و در عين حال اقدامات و تلاشهاي عملي که در اين جهت صورت گرفته. به هر حال اين يک طرف تصوير است و يک بحث ديگر هم اين است که به طور واقعي طبقه کارگر در ايران از حق تشکل محروم است و اين يک معضل طبقه كارگر است و ما همواره گفته ايم که يک مسئلۀ کليدي مسئلۀ تشکل است. يک تشکل وسيع توده‌اي کارگري. اين در واقع راه برون رفت کارگر از اين وضعيت كنوني است که هر روز و هر روز كارگران دارند عليه آن اعتراض ميكنند. تاكيد كرده ايم كه اين حياتي است که کارگر در اين جهت گام اساسي بردارد. شما اين تصوير را چگونه توضيح ميدهيد و کلا مشکلات سازمانيابي کارگران را چگونه ميبينيد؟
کاظم نيکخواه: همانطور که شما گفتيد مسئلۀ تشکل و بحث بر سر آن جنب و جوش براي آن در کارگران وسيع است و اين را در هر جايي که حرکت و مبارزه‌اي صورت ميگيرد شاهديم. بطور كلي بايد بگويم كه تشكل، خصوصيات آن و اشكال و سطوح آن، به مبارزه منوط و مشروط است. هميشه از قديم ميگفتيم تشکل به اصطلاح شکل است و مبارزه و خواستها و اهداف، محتواي آنست. بعبارت ديگر رابطه تشکل با خود مبارزه تعيين ميشود و يا تشکل، شکل مبارزه و اهدافش محتواي آن است. اينکه کارگر در عرصه تشکل چقدر جلو رفته باشد چقدر به طور واقعي قدم برداشته باشد و چقدر به طور واقعي کارگران با هم يک ارتباطي برقرار کرده باشند اساسا بستگي دارد به اينکه اولا چقدر کارگران درگير مبارزه هستند و ثانيا در مورد چه مسائلي درگير مبارزه هستند و چه اهدافي را مقابل خودشان را ميگذراند و ميخواهند به آن برسند. وقتي از اين زاويه به کارگران ايران نگاه ميکنيم ميبينيم که کارگران ايران در دو سطح متفاوت دارند مبارزه ميکنند: يکي اينکه يک تهاجم وسيع و بيرحمانۀ اقتصادي از جانب سرمايه داران به کارگران دارد صورت ميگيرد. دستمزد کارگران را نمي‌دهند، خون کارگر را در شيشه کرده اند، کارگر را مجبور ميکنند به نان شبش هم محتاج باشد، و با چنگ و دندان تلاش و مبارزه كند كه بتواند حتي فقط نان شبش را (نان به معناي واقعي و ساده كلمه) تهيه کنند. ميخواهم بگويم که تهاجمي بسيار بيرحمانه و وحشيانه به كارگران در جريان است که از جانب کل طبقه سرمايه‌دار به کارگران دارد صورت ميگيرد. و کارگر مجبور است از خودش دفاع کند. کارگر مجبور است زندگي کند. کارگر مجبور است براي زنده ماندن و براي بقا براي حفظ سطحي حداقل از زندگيش اين تهاجم را هرروزه عقب بزند. مبارزه براي گرفتن دستمزدهاي معوقه، مبارزه براي مقابله با اخراج، مبارزه براي بازگشت به سر کار، مبارزه براي مقابله با بازداشتها، و امثال اينها کارگران را به درجات زيادي به يک مبارزه دفاعي ميراند. در كنار اينها اين هم واقعيتي است كه خيل عظيمي از كارگران –بالاي ده ميليون و بيشتر- بيکار هستند. و اين رقابتي را براي اشتغال بين کارگران ايجاد ميکند و در نتيجه کارگر مجبور است به شغلش بچسبد. نگران کارش باشد. در نتيجه ميتوانند بيشتر به کارگر حمله کنند و فشار بيشتري شرايط بدتري را تحميل کنند و دستمزد کمتري بدهند و همه اينها. اين يک سطح از مبارزه است. يعني مبارزه به اصطلاح با چنگ و دندان براي زندگي روزمره. از آن طرف اين جامعه‌اي است سياسي که مسئله‌اش، مساله همه مردم مسئلۀ سرنگوني جمهوري اسلامي است. کارگر هر روز دارد لمس ميکند که براي حتي همان نان شبش و براي دستمزدش براي اينکه بتواند بچه‌هايش را به مدرسه بفرستد براي اينکه بتواند ابتدايي‌ترين استاندارد زندگي را براي خودش حفظ کند براي اينکه مسکن داشته باشد در خيابان نخوابد براي اينها بايد جمهوري اسلامي را سرنگون کند. بايد در نتيجه در سياست درگير شود. حتي موقعي که ميخواهد دستمزدش را از کارفرماي بخش خصوصي بگيرد بايد با پاسدار و استاندار و فرماندار و حراست و شوراي اسلامي و همه اين جک و جانورهاي جمهوري اسلامي مقابله کند. در نتيجه مبارزه کارگر بلافاصله سياسي است. يک فعال و رهبر کارگري و کارگران به طور کلي و توده کارگران به طور ميليوني مجبورند مدام به اين فکر کنند که چگونه با حكومت مقابله كنند، چگونه با تهديد و سركوب مقابله كنند، چگونه از شر جمهوري اسلامي و كل اين نظام خلاص شوند.
اين وضعيت و اين خصوصيات مبارزه تاثير ميگذارد كه جنب و جوش براي تشكل هم در ميان كارگران خصوصيات ويژه اي داشته باشد. باعث ميشود ما عملا شاهد دو نوع تشكل باشيم. يکي تشکيل مجامع عمومي است كه هر جا کارگران مبارزه ميکنند بلافاصه ميروند مجمع عموميشان را تشکيل ميدهند. که نمونه‌هايي را شما گفتيد، کارگران هفت‌تپه کارگران کيان تاير، کارگران نساجي کردستان و کارگران بخشهاي مختلف. اين يك پيشروي مهم در جنبش كارگري از زاويه تشكل است. رفته رفته دارد سنت تشكيل مجامع عمومي و اتكا به مجمع عمومي جا مي افتد و جاي خودرا باز ميكند. ميشود نمونه‌هاي زيادي را گفت که هر روز اعتصاب و مبارزاتي صورت ميگيرد بلافاصله كارگران مجمع عمومي شان را تشكيل ميدهند و مجمع عمومي به سنتي در ميان كارگران اعتصابي دارد تبديل ميشود. البته اين را هم تاكيد كنم كه اين حركت خودبخودي نيست. اين رفتن كارگران به طرف تشكيل مجامع عمومي يک حرکت خودجوش و اتفاقي نيست. در واقع مستقيم به جنبش كمونيسم كارگري و حزب کمونيست کارگري مربوط است. اين حزب و اين خط است كه مدام بر جايگاه و اهميت مجمع عمومي تاكيد گذاشته است. الان طوري است كه كارگران حتي آنجا كه تشكلهايي از نوع ديگر مثل سنديكا هم ميخواهند تشكيل دهند به مجمع عمومي و اتكاء تشكل خود به مجمع عمومي توجه دارند. يك نمونه بارز در اين مورد كارگران نيشكر هفت تپه هستند كه علنا اعلام كردند كه هر پنجشنبه مجمع عمومي شان را تشكيل ميدهند و بعد هم سنديكايشان را اعلام كردند و گفتند كه آن هم متكي بر مجمع عمومي كارگران خواهد بود. (متاسفانه اين تحرك و پيشروي اعلام شده كارگران هفت تپه هنوز از نظر عملي زياد پيش نرفته و دليل اصليش هم فكر ميكنم فشار حكومت و مساله هرروزه مبارزه براي دستمزدهاي پرداخت نشده است). بهرحال بنظر من جنبش مجمع عمومي گرچه هنوز سراسري نشده، اما دارد يك افق روشن و حياتي اي را روبروي تشكل يابي كارگران باز ميكند. بايد اميدوار بود و تلاش كرد كه اين جهت گيري هرچه وسيعتر و توده اي تر و سراسري تر شود.
جنبه ديگر تشكل يابي يا تلاش براي متشكل شدن در ميان كارگران جنبه سياسي تري دارد. كارگران فقط درگير مبارزه روزمره شان نيستند. بعبارت دقيقتر كارگر هرروز بيشتر اين را متوجه ميشود و لمس ميكند كه بايد با كل رژيم و اين حكومت در بيفتد. حتي براي نان شبش بايد با اين حكومت مبارزه كند. نه فقط براي آينده اش بلكه براي همين امروز خود و خانواده اش بايد عليه اين حكومت و كل اين نظام بجنگد. و اين يك فضا و جهتگيري اي را دارد در ميان كارگران بسمت تحزب ايجاد ميكند. ما شاهد اين هستيم که کارگران دارند ميپيوندند به اين حزب به حزب كمونيست كارگري. يعني تشكلي كه كارگر دارد براي اينكه از شر جمهوري اسلامي و كل اين اوضاع خلاص شود. الان خود پيامهايي که به اين حزب داده ميشود و کارگراني که زنگ ميزنند و محافلي که ايجاد ميشود حول کانال جديد همه اينها نشان ميدهد که کارگران فقط درگير مبارزه روزمرشان براي نان شب نيستند. بلكه مبارزه براي سرنگوني جمهوري اسلامي، مبارزه براي خلاصي از سرمايه‌داري و ستم و فلاكت و فقر نيز يك مشغله بخش وسيع كارگران است. در نتيجه حزب، به عنوان حزبي که کل جامعه را ميخواهد عوض کند و کارگر ميبايد در آن متشکل شود مشغله شمار زيادي از کارگران است.
بنابرين دو گرايش در جهت تشكل را در ميان كارگران شاهديم. يكي توجه كارگران به حزب و تحزب است كه ميشود اميدوار بود كه هرچه بيشتر گسترش پيدا كند. و در عين حال تلاش براي تشكيل اتحاديه، سنديكا و متکي شدن به مجمع عمومي و امثال اينها. ما از يك طرف اين جنبه مثبت را شاهد هستيم و از طرف ديگر اين هم واقعيتي است كه اين فشار اقتصادي برکارگران، درگيري براي نان شب، زندگي روزمره، براي داشتن مسکن و سرپناه، مساله بيکاري و نپرداختن دستمزدها و فقر و امثال اينها، براي حركت كارگران بسمت تشكل محدوديت ايجاد ميکند. جدا از سرکوب خود اينها مشغله براي کارگر ايجاد ميکند که نتواند آنطوري كه بايد و آنطوري که انتظار ميرود ميليوني به صف حزب بپيوندند، ميليوني بسمت ايجاد تشكلهاي خودش برود، فرض کنيد مجامع عموميش را رويش كار كند و منظما در تمام كارخانه ها و محيطهاي كار تشكيل بدهد، شوراهايش را تشکيل دهد. اين تصويري است که ميخواهم بگويم موازي دارد پيش ميرود. در اين دو سه ساله گذشته وقتي نگاه کنيم متوجه ميشويم كه يکي از چيزهايي که جلو آمده مسئلۀ مجمع عمومي تشکيل دادن در هر مبارزه‌اي است. اين جلو آمدن است. چون ما در اين ابعاد شاهد تشكيل مجمع عمومي نبوديم. الان کارگران کيان تاير همانطور كه شما اشاره كرديد ٢٧ نماينده را در مجمع عمومي شان انتخاب کرده اند که بايد بروند اهداف و تصميمات مجمع عمومي را عملي کنند و پيش ببرند و بيايند به مجمع عمومي گزارش دهند. اينها پيشرفت است براي جنبش کارگري از نظر تشکل.
شهلا دانشفر: شما تصوير درستي داديد از اوضاع. و به هر حال ما هميشه توضيح داده ايم براي برون‌رفت از اين شرايط مسئله تشکل حياتي است. تشكل در دو سطح: يکي تشکل توده‌اي ظرف اعتراض روزمره كارگران و يکي هم تشکل سياسي کارگر که حزب، ظرف آن است. حتي براي پيشرفت و موفقيت در اولي هم حزب لازم و مهم است. بهرحال همانطور كه شما گفتيد اين دارد پاسخ ميگيرد ولي علي‌رغم اينکه شما ميگوييد تو دل يک مبارزه کارگر متشکل ميشود و به جلو مي‌آيد. و علي‌رغم اينكه مبارزه الان هر روزه و هر روزه جريان دارد، عليرغم اينکه کارگر بالاخره در زندگي هرروزه‌اش ميبيند راهي ندارد و تنها راهش خلاص شدن از اين رژيم است ولي باز هنوز اين معزل تماما مقابل ماست مسئلۀ تشکل. آيا توازن قوا اجازه نميدهد؟ شما به يکسري مشکلات اشاره کرديد. آيا لازم به آگاهي بيشتري هست؟ چه بايد کرد و اينرا شتاب داد؟ مکانيزم سازماندهي چيست؟
کاظم نيکخواه: چند تا سوال در اين سوال شما بود كه من سعي ميكنم جواب دهم. ميگوييد الان در چه سطحي هستيم و انتظار بيشتري ميرود و مانع چيست؟ اين درست است. كارگران هنوز از نظر تشكل راه دازي دارند كه بايد بپيمايند. پيشرويهاي تاكنون نسبت به آن چه بايد انجام شود محدود است. اگر بخواهم بگويم مانع چيست؟ مانع دو چيز است که هر دوي آنها به هم گره خورده: اولا يك مانع آشكار و غير قبال انكار جمهوري اسلامي به عنوان يک حکومت سرکوب‌گر است. و ثانيا يك مانع جدي خودِ مساله تهاجم اقتصادي به كارگران است. حمله به کارگران، محروم کردن کارگران از ابتدايي‌ترين امکانات زندگي، دستمزدهاي زير خط فقر، نپرداختن دستمزدها. بيكاري ميليونها نفري كه رقابت براي اشتغال را بين کارگران دامن ميزند. در نتيجه همه اينها کارگران مجبورند تماما به گذران روزمره‌شان مشغول شوند. و اين تاثير زيادي ميگذارد كه حركت براي تشكل سراسري و سياسي تا حدي کند باشد. يا با افت و خيز زندگي و مبارزه رومره بالا و پايين برود. يك چيزهايي مطرح ميشود كه خيلي جلو است اما تثبيت نميشود. مثل همان مورد كارگران هفت تپه كه اشاره كردم مجمع عمومي شان را اعلام كردند، سنديكايشان را اعلام كردند و حتي رسما به رژيم تحميل كردند. اما هيچكدامش را هنوز نتوانسته اند در عمل پياده كنند. اين ديگر همه اش به سركوب مربوط نيست. فقر و دوندگي براي نان شب تاثير منفي اي در اين زمينه ميگذارد. ببينيد من به رابطه مبارزه و تشكل اشاره كردم. الان ما تشكل سراسري توده اي نداريم. آن طرفش هم اينست كه مبارزه توده اي سراسري هم نداريم. مثلا ما تاکيد داشتيم و مدام تبليغ کرديم که در کنار دفاع از مبارزه براي دستمزدهاي معوقه كارگران ناچارند و مجبورند و بايد مبارزه کنند براي افزايش دستمزدها. ولي ما هنوز شاهد يک مبارزه سراسري با شعار "دستمزدها بايد ٤٠٠ درصد يا ٥٠٠ درصد افزايش پيدا کند" كه تازه برسد به حتي خط فقر نيستيم.
شهلا دانشفر: شما مي‌گوييد مانع فشار اقتصادي است. اين را داريد ميگوييد به عنوان مانع. خب منتها در عين حال شاهد اين هستيم که کارگر هر روز دارد براي پس زدن همان فشار اقتصادي مبارزه و اعتراض ميکند. و در دل همين مبارزه کارگر دارد متشکل مي‌شود.
کاظم نيکخواه: بله تاكيدم اين بود كه در كنار فضاي اختناق و سركوب، خود فشار اقتصادي هم يك مانع مهم است. ببينيد اين روشن است كه کارگران به درجاتي متشکل هستند، متحد هستند و همين مبارزات و اعتصابات امروز كارگري دارد نشان ميدهد كه رهبران با تجربه‌اي در سطح رهبري جنبش کارگري وجود دارند. و درجۀ تشکل کارگران از آن چيزي که ميشود ديد بيشتر است. يعني نشان ميدهد که کارگران از آنچه در سطح مشاهده ميشود و احساس ميشود بسيار متشكل ترند. ولي بحث من سر اين است که در عين حال خود اين اجبار درگير شدن به مبارزه براي نان شب و خواستهاي روزمره، در عين حال باعث ميشود كه كارگر بخوبي نتواند دستاوردهايش در همين مبارزات را تثبيت كند، جلو تر ببرد، گسترش دهد و سراسري كند. شما ميگوييد اين مبارزه چرا كارگران را متشکل نميکند من ميگويم في الحال يک درجه متشکل کرده ولي قدمهاي بعدي چيست؟ قدمهاي بعدي کارگران براي تشكل براي مثال اينست كه همين جنبش مجمع عمومي سراسري شود. مجامع عمومي در همه كارخانه ها منظما تشكيل شوند و فقط به موقع و زمان اعتصاب محدود نباشند...
شهلا دانشفر: ..خوب چرا اين کار نمي‌شود؟ آيا اين دليلش عدم آگاهي است؟ آيا مانع ذهني است؟ آيا گرايشات ديگري اينجا نقش دارد؟
کاظم نيکخواه: تا آنجا كه به اين مساله مربوط ميشود آگاهي مسئلۀ اساسي نيست. طبقه کارگر ايران بدرجات زيادي آگاه است. رهبران کارگري تا حد زيادي آگاه هستند. و اين نقطۀ قوت جنبش کارگري در ايران است. بفرض همين مبارزۀ کارگران هفت‌تپه را که نگاه ميکنيد نشان ميدهد که کارگران درست است که ٥ ماه دستمزدشان را نداده‌اند، زير خط فقرند، زير فشار هستند و دادشان درآمده، ولي کاملا آگاه هستند و بسيار حساب شده مقابله ميکنند با تاکتيکتها و توطئه‌هاي کارفرما فرماندار و حراست و غيره. ميگويند شوراي اسلامي نميخواهيم، بلافاصله سنديکايشان را تشکيل ميدهند، بلافاصله اعلام ميکنند که سنديکايمان متکي به مجمع عمومي است. چون ميدانند که اگر سنديکا متکي به مجمع عمومي نباشد يک چيز پوشالي و توخالي از کار درمي‌آيد و به ضررشان تمام ميشود. اگر بخواهيم مقايسه کنيم با ساير كشورها به طور متوسط سطح آگاهي کارگران در ايران از نظر سياسي از خيلي از کشورها در دنيا بالاتر است. يکي از دلايلش هم وجود همين حزب کمونيست کارگري وجود همين تلويزيون است، وجود تجربۀ پشت سرگذاشتن انقلاب ٥٧ است و امثال اينها. ميخواهم بگويم که مشكل اساسي در اين مورد آگاهي به اين مفهوم نيست. طبعا اگر در مورد آگاهي كارگران هم صحبت كنيم طبعا به كمبودهايي ميرسيم كه بحث خودش را دارد. ولي به طور عمومي کارگران در اين زمينه خيلي جلو آمده‌اند.
شهلا دانشفر: آيا شما اين فاکتور را نمي‌بينيد که آنقدر فشار مبارزه بر سر همين مسئلۀ تهاجمات هر روزه که کارگر را درگير اعتراض روزمره ميکند که دوقدم جلوتر را مقابل خودش نميگذارد و آنوقت اينجا مسئلۀ تشکل مطرح ميشود.
کاظم نيکخواه: دقيقا بحث من هم همين بود. ببينيد تشکل از مبارزه برمي‌خيزد ولي اينطور نيست که خود تشکل تاثيري روي مبارزه نداشته باشد. اگر کارگر کيان تاير مجمع عموميش را تشکيل ميدهد و کارگر هفت‌تپه ميگويد که من هر هفته بايد مجمع عموميم را تشکيل بدهم حتي نفس گفتنش نشان ميدهد که کارگران از يک حرکت خودبه خودي جلوتر هستند و اين طور نيست كه منتظر شوند ببيند ملزومات مبارزه کي آنها را به چه نوع تشكلي ميراند. ميداند كه چه نوع تشكلي ميخواهد. ميداند که حزب ميخواهد. ميداند که مجمع عمومي مهم است. همه اينها را ميشناسد و در نتيجه مانع اساسا و عموما ندانم كاري يا عدم آگاهي در اين زمينه ها نيست. مانع سرکوب است كه كارگران مدام دارند ميجنگند و آنرا عقب ميزنند. اما يك مانع مهم هم خود همين فشارهاي كمر شكن اقتصادي است. و دقيقا بحث من اين است. كارگر تشخيص داده که تشکل براي پيشبرد مبارزه‌اش لازم و حياتي است. در نتيجه در همان قدم اول حتي بر طبق همان اخباري كه خودتان اول برنامه گفتيد جزء يکي از خواست‌هاي كارگران مساله حق تشکل است. اينطور نيست که كارگر فقط خواست دستمزد را مطرح ميکند. مسئلۀ تشکل را هم مطرح ميکند مسئلۀ انحلال شوراي اسلامي را هم مطرح ميکند. چون ميداند براي پيشبرد مبارزه‌اش به تشكل خودش نياز دارد و در عين حال چون مبارزه دارد ميکند مي‌تواند اين تشکلش را هم داشته باشد. يک سوالتان اين بود که چه کار بايد کرد و چطور ميشود اين موانع را کنار زد. به نظر من بحث بر سر اين است که ما چقدر بتوانيم کارگران را قانع کنيم رهبران کارگري را و يا رهبران کارگري را بتوانند تودۀ کارگر را قانع کنند كه اولا براي كنار زدن و برداشتن فشار روزمره از زندگيشان، براي تهيه نان شبشان، براي عقب زدن تهاجم سرمايه ‌داران به دستمزدشان، به زندگيشان بايد با تمام قوا تلاش كنند كه متشكل شوند و تشكلهايشان را راه بيندازند. براي موفقيت مبارزات روزمره شان به به پاگذاشتن به عرصه سياسي نياز حياتي دارند. و سراسري بايد عمل کنند. دوم بخشي از کارگران كه به دلايل مختلفي با اين مشكلات روزمره مثل نپرداختن دستمزد و كار موقت و بيكاري و اخراج كمتر مواجه هستند را بايد بتوانيم قانع كنيم كه از مبارزات و خواستهاي ساير بخشهاي كارگران حمايت كنند. و اين مشكلات قطعا فردا در همين ابعاد به زندگي آنها هم فشار خواهد آورد. آيا امروز کارگران بخشهاي ديگري که با مشکل دستمزد معوقه مواجه نيستند ميروند از مبارزه کارگران هفت‌تپه و کيان تاير و نساجي کردستان که دارد تعطيل ميشود، حمايت کنند؟ اين سطح از مبارزه را ما شاهدش نيستيم بحث بر سر اينجا بر سر بحث کردن و تشويق کردن و فضا ايجاد کردن است.
شهلا دانشفر: در نتيجه شما داريد نتيجه گيري مي‌کنيد که مانع ذهني است داريد نتيجه‌گيري ميکنيد که ما به يک نوعي قرار دادن يک استراتژي روشن مقابل رهبر کارگري و فعال کارگري است که بتواند از اين دست‌انداز بيارد به جلو.
کاظم نيکخواه: ميدانم اين ذهني است اما بحث من در مورد آگاه بودن كارگران از زاويه طبقاتي تر و سياسي تري است. وقتي ميگويم كارگران آگاه هستند بحثم اينست كه كارگران خيلي چيزها را ميدانند كه اشاره كردم. اما وقتي ميگويم بايد كارگران را قانع كنيم يا توجهشان را به اهميت تشكل و سراسري عمل كردن و تحزب براي مبارزه همين امروز جلب كنيم، اينجا جنبه عملي تري مورد نطرم است. بنظرم فشار اقتصادي درخيلي موارد كارگر را روزمره نگر ميكند. ما بايد بتوانيم اين روزمره نگري را كنار بزنيم. بگذاريد مثالي بزنم. در همين تلويزيون ديده ايم و شنيده ايم كه كارگر مي آيد و پيام ميگذارد و ميگويد من ميدانم كه بايد سرمايه داري را نابود كرد بايد به حزب پيوست، بايد مجمع عمومي و تشكل داشت، اما تهيه نان شب نميگذارد ما به اين مسائل برسيم. اين كارگر از نظر من آگاه است. اما بايد قانعش كرد كه اگر به همان چند قلم اول با هر مشقتي هم كه هست نپردازد، به نان شب هم نميرسد. بحث من بر سر قانع كردن اين است.
بعبارت ديگر بحث بر سر جلب توده وسيعي از كارگران به استراتژي اي است كه الان در جنبش كارگري وجود دارد و توسط بخشهايي از كارگران اتخاذ شده است. درك اهميت مسئلۀ تشکل چيزي است كه وجود دارد. اهميت پيوستن به حزب يك حركتي است كه وجود دارد. ولي آيا الان به طور ميليوني کارگران شروع كرده اند كه به اين سمت بروند؟ بايد رفت و تلاش کرد و گفت که کارگران بايد بپيوندند به اين حزب در سطح ميليوني. آيا توده وسيعي از کارگران به مجمع عمومي پيوسته اند؟ خب نه! بايد تلاش كرد که بپيوندند. آيا مبارزه در اين سطح و به اين اشکالي که ما ميگوئيم پيش ميرود؟ هنوز نه. بايد رفت و قانعشان کرد که اين کار را بکنند. به اين مفهوم ذهني هست ولي چيزي که توده کارگران را وادار ميكند كه دير تر بيايند، يا حرکت کند تر باشد اساسش فشار اقتصادي و درگير شدن به مساله تهيه نان شب در فضاي اختناق و سركوب و ديكتاتوري است.
يك جنبه را هم خوب است تاكيد كنم و آن تشكلهايي است كه فعالين كارگري راه مي اندازند و آن هم اهميت خودش را دارد. الان بخشي از فعالين کارگري مثلا "اتحاديۀ آزاد کارگران ايران" را تشکيل ميدهند يا "کميتۀ پيگيري" تشکيل ميدهند. اينها را نبايد دست‌کم گرفت. اينها هنوز ظرف تشكل فعالين كارگري هستند. ولي بسيار اهميت دارد و مهم است که اين توع تشكلها شکل ميگيرد. مهم است که فعالين به اين درجه آگاهي در جنبش كارگري وجود دارند كه اهميت تشکل را ميدانند و مشغله‌شان اين است که بخشهاي وسيعي از کارگران را بکشانند به اين تجمعات و تشكلها. اين حركت تعلق به جنبش کارگري دارد. دارد فضايي را در جنبش كارگري منعكس ميكند. حتي اگر امروز بخش محدودي از فعالين کارگري را در‌بَر بگيرد نشان دهندۀ پيشروي کل جنبش کارگري است. و بحث من در اينجاست که جنبش کارگري در اين سطح آگاه است و در اين سطح از ابزارها و ملزومات برخوردار است ولي در عين حال هنوز کار بايد بکند هنوز همان فعالين کارگري بايد تودۀ کارگران را بتوانند به طور ميليوني بسيج کنند، به طوري که اين موانع را کنار بزنند و تشکلهايشان را وسيع‌تر راه بياندازند جنبش سراسري راه بياندازند و غيره و غيره.
شهلا دانشفر: من با اين صحبت شما موافقم که طبقه کارگر به طور واقعي سنگرهايي را به دست آورده. مثلا اينکه کارگر منتظر مجوز دولتي براي تشكلش نمي‌شود. چرا که ميداند بايد تشکل را اعلام کرد مثلا کارگران نيشکر هفت‌تپه مراجعه کردند گفتند امضا بياوريد رفتند امضا آوردند و بعد از آن خودشان تشكلشان را اعلام کردند. کارگران کيان تاير فورا به محض اينکه تصميم گرفتند و فهميدند که بايد نمايندگانشان را براي مذاكره بفرستند، و مديريت و حراستي ها ميخواستند شوراهاي اسلامي را بعنوان نماينده كارگران جا بزنند، كارگران فورا گفتند ما اصلا شوراي اسلامي نميخواهيم و مجمع عمومي شان را تشكيل دادند و ٢٧ نماينده انتخاب کردند. اينها يک سنگرهايي است. شما مقايسه کنيد الان را با سال ٨٤. و حركت کارگران شرکت واحد به طور مثال. پيشرويهاي زيادي در اين دوره شده. الان در موقعيتي هستيم كه به هر حال کارگر درگير يک جنگ هر روزه است و مسئلۀ فشار اقتصادي، مسئلۀ مبارزۀ دائمي هر روزه‌اش. که خودِ اين مبارزۀ هر روزه‌اش مکانيزيمي است که کارگر در آن متحد‌تر و متشکل‌تر مي‌آيد به جلو. همانطور كه در هفت‌تپه ميبينيم در کيان تاير ميبينيم. الان فوري‌ترين و عملي‌ترين گام‌ها که شما بخواهيد که روي آنها تاكيد كنيد چيست؟ تاکيدات شما چيست؟
کاظم نيکخواه: بحث بر سر تشکل است. از نظر كليت جنبش كارگري ميشود طبعا روي نکاتي تاکيد کرد. ولي تا آنجا که مشخصا به مسئلۀ تشکل برميگردد اولا تقويت تشکلهاي موجود مهم است. اينکه بخشهاي وسيع‌تري از کارگران به تشکلهايي که فعالين کارگري ايجاد کرده‌اند بپيوندند، و اين بسيار مهم است. در وهله اول رهبران و فعالين كارگري هستند که بايد به اين تشكل ها بپيوندند و سعي کنند بخشهاي وسيعي از کارگران را به اين تشکلها بکشانند. ثانيا مساله مجمع عمومي مهم است. در کارخانه‌هاي مختلف و در بخشهاي مختلف، مجمع عمومي‌هايي تشکيل شده. اين بايد به صورت يک جنبش سراسري مجمع عمومي دربيايد. ما داريم به جايي ميرسيم که كارگران خودرا عموما با كل حكومت روبرو مي بينند. كارگر مجبور است با جمهوري اسلامي درگير شود تا بتواند نان شبش را تهيه کند. اين را كارگر دارد در زندگي روزمره‌اش ميبيند. در نتيجه داشتن مجمع عمومي و بسيج کردن کارگران، دخالت توده کارگران کلا در شرايط کارشان، سرنوشتنشان، جامعه ‌شان، سرنوشت حتي شهرشان اين براي كل آينده و سرنوشت امروز طبقه كارگر و كل جامعه مهم است. اين نطفۀ شوراهاي کارگري است. و به نظر من واقعيت دارد نشان ميدهد که مي‌شود جنبش مجمع عمومي را سراسري كرد. يکي از جنبه هايي که بخش زيادي از کارگران متوجه شده‌اند اين است که مجمع عمومي در واقع پايۀ هر نوع تشکلِ واقعي کارگري است. بسادگي اينطور است كه اگر تشکل بخواهد کارگري باشد بايد متکي باشد به مجمع عمومي. در غير اين صورت ميشود يک چيز توخالي، بوروکراتيك و پوچ که عملا دولت و كارفرمايان ميتوانند با آن سازش کنند و يا حتي عليه کارگر از آن استفاده کنند و حداقل اينکه بي‌خاصيت باشد.
توجه به اين مسئله و اينکه سعي کنيم از هر فرصتي براي برگزاري مجمع عمومي استفاده کنيم و جنبش مجمع عمومي در بخشهاي وسيعي از محيطهاي کارگري راه بيافتد اين امري است که فعالين کارگري و بخشهاي مختلف کارگران که آگاه هستند بعهده شان است و بايد آن توجه کنند. و در كنار اينها و در راس همه اينها پيوستن به حزب. کارگران وسيعا به حزبشان نياز حياتي دارند و بايد بدانند که اين حزب را في الحال دارند. يک عده الان مشلغه‌ شان اين است که کلمه حزب را به کار ميبرند ولي حزب شده يک موجود آسماني که هيچ وقت نمي‌شود به آن دسترسي پيدا کرد. يک حزبي، يك تشكل محكم و قوي با استراتژي روشن و كمونيستي وجود دارد که طبقه کارگر را ٣٠ سال است نمايندگي کرده. در سياست، در مسائل مختلف در افت و خيزهاي مختلف اجتماعي. جاهايي که ممکن است تودۀ کارگران حضور فعالي نداشته اند. مثل مسئلۀ پروژه اصلاح حكومت اسلامي و دوم خرداد، مسئلۀ اعدامها، بر سر سنگسار، بر سر قوانين اسلامي و سر همه اينها. اگر آگاه‌ترين کارگر به مسائل سياسي و اجتماعي دور و بر خود فکر کند و بگويد من امروز يا ٣٠ سال پيش اگر ميخواستم در مورد برخورد به اين مسائل تصميمي بگيرم كه با مصالح طبقاتي ام همخواني داشته باشد چه کار مي‌کردم ميرسد به موضعي که اين حزب گرفته. ميخواهم بگويم که يک حزبي وجود دارد که کارگر را تا به اينجا با استحكام و سازش ناپذيري نمايندگي کرده است. و اين مهم است که کارگران فوج فوج به اين حزب بپيوندند. ما براي آينده‌مان، و براي امروزمان نياز به اين حزب داريم نياز به تقويت اين حزب داريم و حتي براي گسترش تشکلات اتحاديه، مجمع عمومي‌، شورها و هر چيز ديگر نياز به حزبي داريم که کل صحنه را ميبيند و پاسخ دارد و سعي ميکند که کل طبقه را سازمان دهد. در نتيجه اين هم يکي از گره‌گاههاي مهمي است که در براي پيشروي در تمام عرصه‌ها حياتي و تعيين کننده است و مهم است که فعالين کارگري همه کارگران را متوجه اين حياتي بودن اين مسئله بکند.
شهلا دانشفر: شايد اين مسئله گرهي‌تري است و جايگاهِ خطيرتري دارد. چون حتي اگر کارگر با توجه به همين صحبت اوليه‌اي که شما گفتيد، وقتي کارگر حتي براي دستمزدش مبارزه ميکند با دولت و حراست و سرکوب و همه اينها روبرو ميشود، با کل سيستم روبرو ميشود. بنابراين يک مبارزۀ سياسي لازم است و اين مبارزۀ سياسي يک حزب و سازمان ميخواهد. بنابراين اگر کارگر بخواهد در همين مبارزۀ امروزش هم موفق شود اگر حزبش را داشته باشد و در حزبش متشکل شود حزب قدرتمندي باشد و همۀ کارگران به قول شما فوج فوج به آن بپيوندند اين خيلي سريع‌تر مي‌تواند آن جامعه را متحول کند.
کاظم نيکخواه: حتي براي تجزيه و تحليل و انتقال تجربيات كارگران به بخشهاي مختلف يك حزب لازم است. ما شاهد اين بوديم و کسي که مبارزات کارگري را دنبال كرده باشد متوجه مي‌شود که در يک جايي اين تجربيات مبارزۀ کارگران شرکت واحد، پتروشيمي، نساجي ها، كيان تاير و هفت تپه و بخشهاي ديگر جمع ميشود، حلاجي ميشود و باز منتقل مي‌شود به خود کارگران كه از اين تجربيات استفاده كنند. و اين مبارزه روزمره كارگران را دارد جلو ميكشد. يک حزب لازم است که بتواند با ديد و افق روشني اين کارها را بکند. يک حزبي با يک پلاتفرم روشن يک جهت‌گيري سراسري که در عين حال همه جاها را مي ببند و پيشرويهاي کارگران را سعي ميکند به بخشهاي مختلف کارگري انتقال دهد. اگر از هر نظر نگاه کنيم اين حياتي و مهم است.
شهلا دانشفر: بنابراين در اوضاع به ويژه متحول سياسي امروز اولين پاسخ به مسئلۀ تشکل من تا آنجايي که از صحبت شما برداشت کردم حزب مي‌باشد. و فراخوان شما به اين حزب پيوستن است. و دومين مسئله، مسئلۀ مجمع عمومي است. در اين مسئله ما تجربه کيان تاير را داريم. ديديم جمع شدند و نماينده‌شان را انتخاب کردند بنابراين شدني است و همين را ميشود تشکيل مجمع عمومي را گام بعدي و تبديل به يک مجمع عمومي سازمان يافته و مرتب کرد و اين يعني در واقع گام دوم قضيه که تبديل به شوراها و تشکلهاي سراسري و اين عملي است و من از صحبت شما اين جور استنباط کردم.
کاظم نيکخواه: اينها الان در اوضاع کنوني هم عملي است و هم بسيار بسيار تعيين کننده و حياتي است. و مهم اين است که اين خطير بودن و حياتي بودن به بخش هر چه وسيع‌تري از کارگران منتقل شود و جايگاه آن درک شود. و در نتيجه اينهاست كه ما ميتوانيم به جايي برسيم که پيشرويهاي بسيار بسيار سريعي در زمينه تشكل كه كليد پيشروي كارگران است داشته باشيم.

Thursday, August 21, 2008

"يارانه هوشمند" و اقتصاد محتضر

پيرامون "جراحي اقتصادي" جمهوري اسلامي
بخش اول
کاظم نيکخواه
طرحي كه احمدي نژاد آنرا تحت عنوان "جراحي اقتصادي" معرفي كرده، تلاشي از جانب حكومت اسلامي براي مقابله با وضعيتي است كه فقط ميتوان آنرا "ورشكستگي مطلق اقتصادي" و بي اعتباري گسترده سياسي نام نهاد. اين طرح از نظر اقتصادي در چارچوبي قرار ميگيرد كه به آن رها كردن قيمتها و كل زندگي اقتصادي به دست بازار آزاد ناميده ميشود. اما فورا بايد يادآور شد كه سياست "جراحي اقتصادي" جمهوري اسلامي را نبايد با يك طرح همه جانبه اقتصادي و سياسي در چارچوب بازار آزاد اشتباه گرفت. حتي نهادهاي تصميم گيرنده دولتي نظير مجلس اسلامي و برخي مقامات ميگويند هنوز همه چيز در ابهام است و جزئيات اين طرح بايد روشن شود تا بشود در مورد آن تصميم گرفت. دولت احمدي نژاد اما بدون دادن تصويري روشن و كارشناسانه از آنچه قرار است انجام شود به دلايلي كه اشاره خواهد شد با دستپاچكي استارت شروع اين سياست را زده است و وعده اي هم براي روشن تر كردن ابعاد اين طرح نداده است. مساله اساسي اينست كه خود "طراحان" هم چيزي بيش از آنچه عيان كرده اند ندارند كه اعلام كنند.
سوال اينست كه قرار است چه اتفاقي بيفتد و چه هدفي از اين طرح دنبال ميشود؟. آيا اين طرح كليت جمهوري اسلامي و تمام جناحهاي آنست يا طرحي از جانب يك جناح آن يعني جناح احمدي نژاد است؟ تا چه حد جمهوري اسلامي در اين سياست امكان موفقيت دارد؟ اثرات و عوارض اين طرح بر زندگي كارگران و مردم چيست؟ و بالاخره با اين طرح چه بايد كرد؟
طرحي كه محكوم به شكست استهمانگونه كه اشاره شد اين طرحي در پاسخ به ورشكستگي مطلق اقتصادي و بي اعتباري سياسي جمهوري اسلامي است. اين مشغله و معضل اصلي تمام دست اندركاران حكومت است كه چگونه حكومت را از ورشكستگي مالي و فروپاشي اقتصادي و بن بست كامل بيرون بكشند و در سايه آن بحرانهاي عميق سياسي حكومت را حل نمايند و فضاي اعتراضي و راديكال موجود در جامعه را عقب برانند. تمام جناحهاي جمهوري اسلامي در اينكه بايد اقتصاد و قيمتها و زندگي مردم را به دست بازار آزاد رها كرد متفق القولند و طي ده بيست سال اخير و بويژه پس از پايان جنگ با عراق به درجات زيادي به اين سمت گام برداشته اند. اما وقتي به نحوه ارائه اين طرح و عجولانه بودن آن و افشاگريهاي قبل از آن و مخالفتهايي كه از جانب سران جناحهاي ديگر حكومتي و مشخصا رفسنجاني و برخي آيت الله هاي ديگر رژيم صورت ميگيرد توجه كنيم متوجه ميشويم كه اين طرحي ارائه شده توسط يك جناح حكومت است و اهداف معين سياسي و جناحي نيز در آن بسيار آشكار است. احمدي نژاد و شركا فكر ميكنند كه با اين طرح مدال قهرمان نجات جمهوري اسلامي را از آن خود خواهند كرد و در ماشين حكومتي دست بالا پيدا خواهند نمود. در عين حال در خلال اجراي اين طرح رقباي حكومتي خود را نيز با اجراي برنامه هاي افشاگرانه از دزديها و چپاولها تضعيف خواهند نمود. اين بطور خلاصه زمينه اين طرح و دليل شتاب آشكار احمدي نژاد در ارائه و به اجرا گذاشتن اين طرح است. اما اين طرحي نيست كه از مغز كارشناسان حكومت اسلامي يا دولت احمدي نژاد بيرون آمده باشد. اين طرح يك كپي ناقص و دست و پابريده و اسلامي شده از طرحهايي است كه بانك جهاني و صندوق بين المللي پول به كشورهاي "جهان سوم" تحميل ميكنند و نتايج آن هميشه و بدون استثنا براي كارگران و توده مردم فاجعه انگيز بوده است. ميتوان به نمونه هايي مثل نمونه آرژانتين و اندونزي و برخي ديگر كشورهاي آمريكاي لاتين و آسيائي در پنج سال گذشته تا كنون مراجعه كرد تا روشن شود كه عوارض چنين سياستهايي حتي در كشورهايي با نظام اقتصادي با ثبات تر و بحرانهاي سياسي بسيار محدودتر چه هول انگيز بوده است. در مواردي يك شبه ميليونها نفر را به مفهوم دقيق كلمه خانه خراب كرده است. شورشهاي سراسري اي را به دنبال داشته و عملا دولتها را به زير كشيده است. جمهوري اسلامي درشرايطي دارد شتاب زده قدم آخر را در اجراي چنين سياستهايي در پيش ميگيرد كه بهيچ وجه پيش شرطهاي اجراي چنين طرحهايي را ندارد. اولا جراحي اقتصادي اگر بخواهد به موفقيتي برسد كه تجربه در همه جا نشان داده است كه معنايش خانه خراب كردن بيش از پيش اكثريت عظيم مردم است، يك لازمه و شرط اساسي و اوليه اش وجود يك دولت مقتدر و متحد است كه بتواند تانكهايش را به خيابانها بفرستد و مردم را سركوب و ساكت كند. جمهوري اسلامي با روي كار كشيدن باند احمدي نژاد و شركا كه همگي پرونده شخصي سنگيني در جنايت و كشتار و سركوبگري دارند، در واقع همين هدف را دنبال ميكرد. اما خيلي زود معلوم شد كه جامعه ايران معترض تر از آنست كه بتوانند آنرا با روي كار آوردن باند چاقوكشان و جلادان ساكت كنند. دولت احمدي نژاد زماني دارد به مرحله "جراحي اقتصادي" وارد ميشود كه "جراحي سياسيش" از همان ابتدا مهر شكست را بر پيشاني خود ثبت كرده است و ملتهب ترين فضاي اجتماعي را در ايران شاهد هستيم. از نظر اجتماعي جنگي در جامعه جريان دارد كه از يك طرف حكومت و دستگاه سركوبش قرار دارند و از سوي ديگر مردمي كه هر روز صداي اعتراض و اعتصاب و حق خواهي شان بيشتر بگوش ميرسد. طي دو سه سال اخير عليرغم سياست سركوب حكومت بيشترين اعتصابات كارگري را شاهد بوده ايم. گسترده ترين اعتراضات و شورشهاي مردمي به جريان افتاده اند. و فرياد سرنگوني جمهوري اسلامي از همه جا بگوش ميرسد. جمهوري اسلامي در به سكوت كشيدن و خفه كردن صداي اعتراض ميليوني مردم آشكارا شكست خورده است.
ثانيا اين حكومت بهيچ وجه از انسجام دروني نيز كه شرط ضروري ديگري براي تحميل اين طرح به جامعه است برخوردار نيست. اختلافات و نزاعهاي درونيش اوجي دوباره يافته است و عليرغم خفه كردن صداي جناح دوم خردادي، اختلافات و جناح بنديهاي بسيار عميق تر و گسترده تري بر متن شكست سياست دولت احمدي نژاد شكل گرفته است كه از راس تا پايين ترين ايادي حكومت را در برميگيرد. در ماههاي اخير اختلافات درون حكومتي بيش از پيش زبانه كشيده است و حتي حول همين طرح زور آزمايي هاي باندهاي حكومت شروع شده است. اين كشاكش و نزاعي است كه ابعاد و اشكال آن ميتواند بسيار گسترده تر و خونين تر از قبل باشد.
ثالثا شرط ديگر چنين جراحي اقتصادي اي وجود دولتها و قدرتها و سرمايه داراني است كه پشت در صف كشيده باشند و آماده ورود به صحنه و سرمايه گذاري و استثمار كارگران باشند. از اين نظر نيز جمهوري اسلامي در بدترين شرايط قرار دارد و انزواي بين المللي آن از هميشه بيشتر است. درهيچ زمان صف دولتهاي مخالف جمهوري اسلامي مثل امروز هم صدا نبوده است. سرمايه گذاريهاي بين المللي حتي از دوره قبل از روي كار آمدن اين دولت بسيار محدود تر شده است و بسياري از شركتهاي بين المللي در زير تحريمها و فضاي موجود ناچار به ترك صحنه شده اند.
با توجه به اين عوامل و عوامل متعدد ديگري نظير كل بلبشو و فلج موجود اقتصادي كه ميتوان در مورد آن بسيار بيشتر سخن گفت و جوانب آنرا تشريح كرد، طرح اقتصادي حكومت از همين ابتدا محكوم به شكست است. به اين مفهوم كه جمهوري اسلامي به هيچكدام از اهداف خود در اين طرح نخواهد رسيد. نه ميتواند تكاني به اقتصاد در حال احتضارش بدهد، نه ميتواند خودرا از انزواي سياسي بين المللي بيرون بكشد، و نه ميتواند به هدف اصلي خود كه عقب راندن فضاي اعتراض و حق طلبي در جامعه است دست يابد. در تمام اين زمينه ها وضعيت وخيم تري در انتظار حكومت است. اما (و اين بسيار مهم است) بايد توجه كرد كه شكست محتوم اين طرح به اين مفهوم نيست كه كارگران و مردم از عوارض مخرب و ميتوان گفت فاجعه انگيز اين طرح در امان خواهند بود. بگذاريد به اين نكته كه مهمترين جنبه اين طرح از نظر كارگران و مردم است توجه بيشتري بكنيم.
رياضت اقتصادي با وعده رفاه بيشتر !
همانگونه كه اشاره شد اين يك كپي ناقص از طرحهاي رياضت اقتصادي است كه توسط بانك جهاني و صندوق بين اللمللي پول و دولتهاي غربي به كشورهاي مختلف ديكته يا توصيه ميشود. تا كنون سابقه نداشته است كه دولتي بخواهد سياست رياضت اقتصادي و زدن سوبسيد ها و رها كردن كامل قيمتها بدست بازار آزاد و خانه خراب كردن مردم را در دستور بگذارد، و شروع كند به مردم وعده بهبود و رفاه بيشتر بدهد! دولت احمدي نژاد دارد دقيقا اين كار را ميكند. دولتي كه اين خط را در پيش ميگيرد در واقع خود دارد به درماندگي و شكست قطعي خود اعتراف ميكند. دارد اعتراف ميكند كه نميتواند تانك به خيابانها بفرستد. نمتيواند بيش از آنچه تاكنون سركوب كرده است سركوب كند. نشان ميدهد كه اعتراضات اجتماعي دارد آنرا به زانو در مي آورد. و نشان ميدهد كه خود نيز ميداند و ميفهمد كه طرحي را در پش گرفته كه قادر به انجام تا به آخر آن نيست. دولت احمدي نژاد با اين سياست كل وضعيت سردرگم جمهوري اسلامي در برابر اعتراضات مردم و بن بست اقتصادي و سياسي موجود را به نمايش ميگذارد.
. اما نفس شكست محتوم اين طرح از عوارض مخرب و زندگي برباد ده آن براي كارگران و مردم نميكاهد. تنها كافي است همين تلاشي كه براي اجراي آن شروع شده كمي پيش تر رود تا به ناگهان قيمت اجناس و كالاهاي مصرفي مردم كه همين اكنون ابعادي غير قابل تحمل دارد، به نحو جهشي افزايش يابد، اخراج سازيها و بيكاري ميليوني كارگران افزايش يابد و خانه خرابي و فقري فاجعه انگيزتر را به مردم تحميل كند. در واقع "جراحي اقتصادي" يك طرح پوچ نيست. از دوقسمت تشكيل ميشود. قسمت اصلي آن قطع يارانه هاست كه براحتي دولت اسلامي ميتواند آنرا عملي كند. و اين بخش مهمي است كه اين طرح با آن شروع ميشود. قسمت دوم اين طرح، وعده پرداخت نقدي يارانه به بخشهاي كم در آمد است. اين بخش با توجه به كل وضعيت جمهوري اسلامي بدون ترديد بهيچ وجه عملي نخواهد شد. اينجاست كه با اين طرح يا "جراحي اقتصادي" ما نتها با زدن يارانه ها، و تحميل مالياتهاي سنگين به بخشهاي ضربه پذير تر جامعه مواجه خواهيم بود. و بهمراه آن يك دستگاه بوروكراتيك جديد برپا خواهد شد كه يك مشت دزد و چپاولگر يعني بخشهايي از همان " آيت الله ها و آقازاده هاي" دزد را در خود جاي خواهد داد و حفره بزرگي را براي چپاولهاي بيشتر باز خواهد كرد و تمام يارانه هايي را كه از قيمتها حذف شده است و بعنوان پولهاي ميلياردي مستقيما در اختيار دولت قرار داده، بهمراه مالياتهايي كه قرار است افزايش يابد اين بوروكراسي بالا خواهد كشيد و چيزي در انتهاي آن جز فقر بيشتر و خانه خرابي وحشتناك به مردم نخواهد ماسيد.
همان گونه كه گفتيم اولا اقتصاد جمهوري اسلامي تحمل نه فقط جراحي بلكه حتي يك تغيير وضعيت كوچك را ندارد. اين اقتصادي است كه هم اكنون ورشكسته و از هم پاشيده است. توليد زير ظرفيت است. چپاول و سفته بازي و دوزو كلك و كلاشي و دست يابي به ثروتهاي سريع و بادآورده، جزء اصلي كاركرد آنست. اين اقتصاد فاسد تر و پوسيده تر از آنست كه بشود به جراحي و بهبود آن اميدي داشت. نيروهاي اصلي درگير اين اقتصاد را يك قشر سرمايه دار تشكيل ميدهد كه تخصصشان در گردآوري سريع پولهاي بادآورده با استفاده از رانتهاي دولتي و دزديهاي كلان است. حرفه اصلي اينها دلالي، سفته بازي، دزدي، بساز و بفروشي، معامله گري و امثال اينهاست. سودهايي كه اين قشر يك شبه به هم ميزند را با هيچ سرمايه توليدي اي نميتوان بدست آورد. يك مافياي اقتصادي تمام عيار در واقع در ايران دارد حكومت ميكند كه حتي اگر بفرض محال كسي در راس دولت بخواهد براي حفظ و نجات حكومت، اصلاحي در اين اقتصاد ايجاد كند، از همان اول با اين مافيا كه خود بخشي از رده بالاي حكومتند مواجه ميشود و ناچار است به آنها و خواستهايشان تسليم شود. احمدي نژاد بهمين دليل در سخنرانيش در مورد اين طرح ميگويد "بهتر است اقتصاد درمان شود. حتي اگر دولت در پايان كار لطمه ببيند".او ميداند كه تمام طرحي كه ارائه كرده است يك لقمه چرب و نرم براي همين مافياي اقتصادي است كه خودرا براي بلعيدن آن آماده كرده است. او ميخواهد همين لقمه را به اين مافيا كه كل دست اندركاران حكومت و از جمله باند خود اورا در برميگيرد تقديم كند و در عوض اميدوار باشد كه اين به اصطلاح جراحي اي كه فقط قرار است سفره خالي مردم را جراحي كند، عده اي از گردانندگان اقتصاد و نظام اسلامي را به او و دولتش اميدوار تر كند تا پشت او را محكمتر بگيرند و در رقابتهاي درون حكومتي همچنان جانب او را نگه دارند.
در اين ميان همانگونه كه اشاره شد اين مردم و بويژه كارگران هستند كه قرار است بيش از پيش قرباني شوند. بنابه گفته احمدي نژاد يارانه اي كه براي كنترل قيمتها پرداخت ميشود تنها در بخش نفت و گاز به ٩٠ ميليارد دلار ميرسد. اين ٩٠ ميليارد دلار يك قلم از اين مبلغي است كه زده خواهد شد. از ميزان يارانه در بخشهاي ديگر گزارشي منتشر نشده است. اما ميتوان تصور كرد كه بخش درمان و نقل و انتقال عمومي و بخشهاي ديگر نيز مبالغي را دريافت ميكنند. بخشي از اين پولها بهرحال از طريق خريد و فروش تاكنون به جيب مردم بازگردانده ميشده است. با اين سياست اولين كاري كه قرار است انجام شود اين يارانه ها قطع ميشود و پول نقدي صدها ميليارد دلاري به خزانه دولت خواهد رفت.
يك جنبه ديگر اين طرح زدن از يارانه هايي است كه به شركتها و كارخانجات داده ميشود. ميزان اين يارانه ها نيز اعلام نشده است. دليل آن هم روشن است. هنوز گردانندگان دولت نميدانند كه يارانه هاي داده شده به كدام بخشها يا كدام كارخانجات قرار است قطع شود. اين را رقابتهاي دروني حكومت تعيين خواهد كرد. براي نمونه احمدي نژاد در مصاحبه مطبوعاتيش در مورد اين طرح ميگويد "به بخشي صنايع گاز رايگان ميدهيم و ميگوييم رقابت كن" و در جاي ديگري ميگويد "اكنون دادن يك تسهيلات ٥٠ ميليوني با ٥٠ ميلياردي فرقي ندارد" منظور او اينست كه حساب و كتابي در كار نيست كه چه انتظاري از دادن اين يارانه ها از گيرندگان يارانه ها وجود دارد. ظاهرا اينجا قرار است يارانه هايي كه به كارفرمايان داده ميشوند زده شود. اما وقتي تصور كنيم كه بخش اعظم اين يارانه ها را مسئولين و گردانندگان رده بالاي خود حكومت يعني دوروبري هاي خود احمدي نژاد و شركا و رقبايش دريافت ميكنند روش ميگردد كه حكومت حتي اگر اين كار براي بقائش حياتي باشد نميتواند و نميخواهد يك جانبه اين پولها را قطع كند. بلكه بايد مذاكره كند. قانع كند و سازش كند. نهايتا چيزي كه از ته آن در مي آيد اينست كه آن كارخانه ها و واحدهاي خصوصي اي كه سرشان به دولت و حكومت نيست يارانه شان قطع ميشود و در عين حال دستشان بازتر ميشود كه كارگران را هرچه ميتوانند و جناب "بازار" اجازه ميدهند زير فشار و استثمار شديدتر قرار دهند و در عين حال موج جديدي از ورشكستگي ها و بيكار سازيهاي وسيع را شاهد خواهيم بود. در مقابل "آقازاده ها" و آيت الله هاي مولتي ميليادر و سرمايه دار همچنان پولها و كمكهاي دولتي را تحت عناوين مختلف دريافت خواهند كرد.
سومين مساله تسهيلات بانكي است. در اين زمينه هم عين همين اتفاق قبلي خواهد افتاد. بخش اعظم تسهيلات بانكي به سوي همان زالوهاي حكومتي سرازير ميشود و اينها حسابي پس نخواهند داد و از پولهاي دريافتي كوتاه نخواهند آمد. اما كارفرمايان بخشهاي غير دولتي و بي ارتباط با حلقه دولتي كه تاكنون از توبره دولتي نصيب ميبرده اند سرشان بي كلاه خواهد ماند و از تسهيلات بانكي تا حد زيادي محروم ميشوند و فشارشان را بر كارگران افزايش خواهند داد و يا ورشكست خواهند شد. نتيجه اينكه اقتصاد جمهوري اسلامي بهيچوجه با اين طرح تكاني نخواهد خورد اما دزدان و چپاولگران رانت خوار هم اكنون براي تقسيم غنائم خودرا آماده كرده اند. در يك كلام براي كارگران و مردم اين طرح در همان قدم اول گراني بيشتر و بيكاري گسترده تر و فقر و فلاكت بيشتر را به ارمغان خواهد آورد
يارانه نقديوقتي به اين طرح نگاه ميكنيم متوجه ميشويم كه دولت قرار است روي تمام منابع چنگ بيندازد و تحت عنوان عادلانه كردن يارانه ها، چندين ميليارد دلار پولي را كه از قبل جزو يارانه و تسهيلات بانكي و امثال اينها يا از طريق سرشكن كردن روي قيمتها به مردم پرداخت ميشده است، يا به سوي شركتها و واحدهاي مختلف سرازير ميشده، تصاحب كند و به ميل خود ميان خوديها تقسيم كند. در عوض به مردم وعده ميدهند كه براي هركدام از آنها حسابي باز خواهند كرد و هر سه ماه يك بار پولهايي را تحت عنوان "يارانه نقدي" به مردم خواهند داد.
دادن يارانه نقدي به مردم توسط جمهوري اسلامي بيشتر به يك شوخي شبيه است. اين حكومتي است كه در سازمانها و شركتهاي دولتيش حقوق توافق شده زير خط فقر كارگر را چند ماه چند ماه و سال به سال نمي پردازند. به كارگري كه دستمزد پرداخت نشده اش را از كارفرمايان (چه خصوصي و چه دولتي) ميخواهد بگيرد تا بتواند نان شبش را تهيه كند لشكر كشي ميكند و اين كارگران را مورد حمله و دستگيري و اخراج و فشارهاي متعدد قرار ميدهد. كارگر در اين جامعه بايد مقابل نيروهاي اين حكومت سنگربندي كند تا بتواند ابتدايي ترين و بديهي ترين حقوقش را بگيرد. ميتوان به صدها نمونه از مبارزات كارگران در همين امسال براي گرفتن دستمزدهاي پرداخت نشده و مقابله حكومت با آن اشاره كرد تا مثل روز روشن باشد كه پرداخت نقدي يارانه چقدر مضحك و پا درهواست. واقعا همين عدم پرداخت دستمزد توافق شده كارگران را اگر كسي مورد دقت قرار دهد كه در شركتهاي دولتي و خصوصي به صورت يك قانون و نرم در آمده است و نيروها و مقامات و مزدوران حكومتي دارند از ادامه آن حراست ميكنند، بلافاصله متوجه ميشود كه پرداخت نقدي يارانه به كارگران و مردم توسط اين حكومت چقدر مسخره و پوچ است. بي ترديد كارگران وقتي از زيان دست اندركاران اين حكومت ميشنوند كه قرار است به آنها يارانه نقدي پرداخت شود نه فقط به اين دروغ بزرگ باور نخواهند كرد بلكه خشم و نفرت و انزجارشان از اين حكومت صد چندان ميشود. چه كسي است كه نداند علاوه بر دستمزدها حتي گرفتن همان مقدار ناچيز بيمه هاي اجتماعي، بيمه بيكاري و درماني، حقوق بازنشستگي و تمامي اين نوع پرداختي ها چطور بطور مداوم با سد همين دولت مواجه ميشود؟
بعلاوه اين حكومت حتي اگر بفرض محال بخواهد چنين سياستي را پياده كند از ابزارها و سازمان و تشكيلات و نهادهاي لازمه اين طرح بهيچ وجه برخوردار نيست. كنترل كردن مداوم سطح زندگي هفتاد ميليون مردم، بالا و پايين كردن منظم مقدار يارانه ها لازمه اش يك سازمان وسيع سراسري جا افتاده است كه حتي بفرض محال اگر كسي در اين حكومت بخواهد نميتواند فقط آنرا براي يارانه ها برپا كند. لازمه اين كار يك سازمان اجتماعي جديد و پيش شرطهاي اجتماعي و سياسي اي است كه جمهوري اسلامي بعنوان يك حكومت عميقا بلبشو و بچاپ بچاپ و پر از رقابت و فساد و رشوه خواري قدرت انجام آنرا ندارد. دولت احمدي نژاد با اين طرح يك طعمه چندين ميلياردي را به دست جانوران حريص و مفت خور ميدهد كه با آن خود و دوروبريهاي خودرا پروار كنند. اين را حكومت بروشني ميداند.
به اين ترتيب روشن است كه آنچه از اين طرح عايد كارگران و مردم ميشود تشديد و گسترش همان فلاكت و نكبت گسترده اي است كه طي چند دهه گذشته به مردم تحميل كرده اند: بيكارسازيهاي وسيع كارگران، تحميل قراردادهاي موقت و كار پيماني و رشد قارچي دلالان و واسطه هابالا رفتن چند صد درصدي قيمتها، و فقر و خانه خرابي بسيار گسترده و بي سابقه مردم را طي اين سالها شاهد بوده ايم و با شروع اين طرح همه اين فشارها چندين برابر خواهد شد. هرقدمي به اين سمت ميتواند براي مردم و بويژه كارگران كه فقير ترين قشر جامعه هستند عواقب مخرب تر و دردناك تري داشته باشد. طرح موسوم به "جراحي اقتصادي" همين جهت را در قدم اول تشديد خواهد كرد و به مردمي كه تهيه نان به مفهوم دقيق كلمه براي آنها به معضلي تبديل شده است، يك فشار سنگين تر را تحميل خواهد كرد. حتي از هم اكنون عارضه هاي اين طرح را با بالا رفتن قيمتها در هفته هاي اخير شاهد هستيم. بنابرين بايد روشن باشد كه ناقص بودن و دم بريده بودن اين طرح و ناتواني حكومت در اجراي همه جانبه آن، از اين عواقب و عوارض دهشتناك براي مردمي كه هم اكنون اكثريت آنها در زير خط فقر زندگي ميكنند ذره اي نميكاهد. براي كارگران و مردم راهي جز تعرض سراسري براي به كرسي نشاندن خواستهاي رفاهي و اساسي خود باقي نميماند. ...
ادامه دارد

مبارزات کارگران کيان تاير يك تحرك مهم در جنبش كارگري

شهلا دانشفر
دور اخير حركت متحدانه کارگران کيان تاير از ٢٢ تير شروع شد و اکنون بيش از يکماه است که اين کارگران در اعتراض به دستمزدهاي پرداخت نشده خود در اعتصاب و مبارزه بسر ميبرند. تشکيل مجمع عمومي و انتخاب ٢٧ نماينده از سوي کارگران٬ طرح خواست هاي روشن و شفاف از جمله طرح خواست تشکيل هيات ناظر بر فروش کارخانه و پيش گذاشتن شرط کتبي شدن تعهدات دولت و کارفرما از سوي کارگران، بيانگر پيشروي مهمي در جنبش كارگري است. اين حركت بطور واقعي الگويي را مقابل كارگران ايران قرار ميدهد و به سهم خود جنبش کارگري را گامي ديگر به جلو خواهد برد. اينجا با ارج گذاري اين حركت كارگران، تلاش ميكنم بصورت مختصر در مورد اين سه پيشروي مهم نکاتي را مورد تاكيد قرار دهم:
تشكيل مجمع عمومي كارگرانيک پيشروي مهم کارگران کيان تاير تشکيل مجمع عمومي و انتخاب ٢٧ نماينده واقعي خود در اين مجمع عمومي بود. با اين کار کارگران گامي به جلو در جهت تثبيت مجمع عمومي منظم کارگري و ايجاد آتي شوراهاي واقعي کارگري برداشتند. کارگران کيان تاير از قبل مخالفت خود را با شوراهاي اسلامي اعلام داشتند و در ١٣ مرداد بود که مجمع عمومي خود را تشکيل دادند و در مجمع عمومي روز بعدش بود که ٢٧ کارگر را به عنوان نماينده خود برگزيدند و همانجا خواستهاي خود را در چند بند اعلام داشتند. اين يک اقدام مهم و سازمانيافته از سوي اين کارگران بود. کارگران کيان تاير با اين کار بار ديگر کارآيي مجمع عمومي کارگري را به عنوان ظرف اعمال اراده مستقيم خود٬ ظرف اتحاد و همبستگي و تصميم گيري در مورد اعتراضات و مبارزاتشان و ظرف برگزيدن نمايندگان واقعي خود مورد پافشاري قرار دادند و اکنون اين کارگران متحد حول نمايندگان خويش گرد آمده و متحد تر از هميشه مبارزاتشان را به پيش ميبرند. با اين اقدام مهم کارگران کيان تاير گام مهمي در جهت متشکل شدن خود برداشتند. به کارگران کيان تاير تبريک ميگويم. و تشکيل منظم مجمع عمومي در روزهاي معين و تعيين شده و تبديل آن به ظرف دائمي اعمال اراده کارگران قدم مهم ديگري است که بايد از سوي اين کارگران برداشته شود. کارگران کيان تاير با اين جهت گيري اصولي، خودرا در يک قدمي اين اتفاق مهم و برپايي شوراي واقعي خود قرار داده اند. کارگران کيان تاير با اين کار خود به کارگران در همه کارخانجات راه نشان دادند. اين حركت راه عملي دست يابي كارگران به شوراهاي واقعي خويش و دخالتگيري در سرنوشت كارخانه و شرايط كار را پيش رو ميگذارد و بايد تلاش كرد كه در همه كارخانه ها از جانب كارگران دنبال شود.
کارگران نمايندگان واقعي خود را برگزيدنديک اتفاق مهم در اعتراضات اين دور کارگران کيان تاير انتخاب ٢٧ نماينده بعنوان نمايندگان واقعي کارگران است. انتخاب اين تعداد از کارگران بعنوان نماينده کارگران و جلو صف آمدن صف جديدي از رهبران کارگري يک پيشروي ديگر براي کل جنبش کارگري است. اين اتفاق تصوير گوياي ديگري از جنبش نوين کارگري در ايران است که دارد صف رهبران خود را به جامعه ارائه ميدهد. در ادامه اين حرکت بايد اين رهبران را با اسم و رسم و با عکس و مشخصات همه جا معرفي کرد. اين کارگران که امروز سخنگويان کارگران کيان تاير هستند٬ بايد به پشت تريبونها بروند. و با مصاحبه ها و اظهار نظرهايشان صداي اعتراض کارگران اين کارخانه را بگوش جامعه و جهانيان برسانند و با اين کار خود بيشترين همبستگي و اتحاد را در حمايت از مبارزات برحق خود بوجود آورند. از سوي ديگر کارگران کيان تاير بايد با اتکا به مجمع عمومي و صف متحد خود نمايندگان منتخب خود را تحت پوشش داشته باشند و اجازه ندهند که اين کارگران مورد تعرض دولت و کارفرما قرار گيرند و بدين ترتيب مبارزه متحد و سازمانيافته خود را قدرتمند تر به جلو ببرند.
پافشاري كارگران بر نظارت بر فروش کارخانه و کتبي شدن تعهدات دولت و کارفرما کارگران کيان تاير در مجمع عمومي روز ١٤ مرداد ماه خود بود که خواستهاي خويش را در ٤ بند اعلام داشتند و آنرا پرچم مبارزه خود قرار دادند. اين خواستها بيش از هر وقت اراده مستقيم و متحد اين کارگران را به نمايش گذاشت. کارگران کيان تاير اعلام داشتند که اگر به خواستهايشان پاسخ داده نشود بهمراه خانواده هاي خود که به نيرويي چند هزاره تبديل خواهند شد٬ در مقابل مراجع دولتي تجمع خواهند کرد و تا وقتي پاسخ نگيرند به مبارزاتشان ادامه خواهند داد. کارگران کيان تاير با اعلام اينکه بايد فورا ٤ ماه دستمزد پرداخت نشده آنها پرداخت شود اين خواستها را اعلام داشتند: ١- ميزان توليد روزانه کارخانه حداقل بايد بين ٥٠ الي ٦٠ تن باشد ٢- شورايي تحت عنوان "شوراي نظارت بر فروش" با شركت و دخالت نمايندگان کارگران و وزارت صنايع تشکيل شود ٣- کليه دستگاههاي مستهلک و آسيب ديده کارخانه بايد ترميم گردد و لوازم يدکي کافي به انبار کارخانه وارد شود.
لازم به يادآوري است در حال حاضر برخي دستگاههاي توليدي در کارخانه لاستيک البرز خراب هستند و انبار کارخانه فاقد لوازم يدکي مورد نياز مي باشد ٤- توافق ما بين کارگران و کارفرما مکتوب شود و به امضاي مسئولين وزارت کار و ساير نهادهاي زيربط از قبيل فرمانداري اسلامشهر و ... برسد. کارگران لاستيک البرز (كيان تاير) به هيچ عنوان حاضر به پذيرش وعده هاي شفاهي و يا کتبي کارفرما نيستند و خواهان تضمين کتبي وعده هاي وي از سوي وزرات کار، صنايع، فرمانداري اسلامشهر و ساير نهادهاي زيربط مي باشند.
طرح روشن چنين خواستهايي٬ بويژه طرح نظارات بر فروش کارخانه٬ و کتبي شدن تعهدات کارفرما يک قدرنمايي جدي از سوي اين کارگران و اتکاي آنان به نيروي متحد خود بود. و اين تصميمات را بيش از ١٤٠٠ کارگر کيان تاير در مجمع عمومي خود اتخاذ کردند. زنده باد کارگران کيان تاير.اينها و بسياري جنبه هاي ديگر همه دستاوردها و تجربيات مهمي از مبارزات کارگران کيان تاير است که بايد در مورد بيشتر نوشت و به بخش هاي مختلف کارگري انتقال داد.

Monday, August 11, 2008

ايجاد تشکل کارگري امر خود کارگران است

شهلا دانشفر
جنب و جوش و تلاش و مبارزه براي ايجاد تشکلهاي كارگي مستقل از دولت يک وجه مهم جنبش کارگري در چند ساله اخير بوده است. بويژه در يکساله اخير اين نياز بيش از بيش خود را بصورت برداشتن گامهاي عملي براي ايجاد تشكلهاي مختلفي به نمايش گذاشته است و بطور واقعي جنبش کارگري در ايران پيشروي هاي مهمي در اين زمينه داشته است. در اين يکساله ما شاهد ايجاد اتحاديه سراسري آزاد کارگران ايران بوديم. بعد از آن سنديکاي کارگران نيشکر هفت تپه اعلام موجوديت کرد و به دنبال اينها حركت كارگران ايران خودرو بود كه يك خواست مهم خودرا ايجاد تشكل اعلام كردند. نکته قابل مشاهده اينست که مساله تشکل امروز در کنار خواستهاي اعتراضي روزمره کارگران از جمله مبارزه براي گرفتن دستمزدهاي پرداخت نشده٬ عليه اخراج و غيره بعنوان يک ابزار مهم پيشبرد اعتراض دارد مطرح ميشود و کارگران براي آن تلاش ميکنند. اينها همه گامهاي تاريخي مهمي است که جنبش کارگري ايران در اين يکساله به جلو برداشته است. بايد اين پيشروي ها را ديد و از درسهاي آن آموخت و گامهاي بعدي را روشن کرد. در اين نوشته کوتاه تلاش ميکنم در اين زمينه دو نکته مهم را يادآور شوم.
١- تشکل را بايد ايجاد و تحميل کرد
واقعيت اينست که کارگران در ايران از حق داشتن تشکل خود محرومند و يک عرصه دائمي مبارزه با جمهوري اسلامي تلاش براي ايجاد تشکل کارگري بوده است. تلاش هايي چون تشکيل کميته پيگيري ايجاد تشکلهاي آزاد کارگري٬ کميته هماهنگي براي ايجاد تشکل کارگري٬ سنديکاي کارگري شرکت واحد و غيره همه گامهاي مهمي از اين تلاش ها بوده است. در جريان اين تلاشها کارگران طومارها جمع کردند. به اداره کار و مراکز اداري دولتي مراجعه کردند٬ به مقاوله نامه هاي سازمان جهاني کار آي ال او استناد کردند و فعاليت هاي بسياري کردند. اما تجربه و درسي که از همه اين تلاشها براي کارگران بدست آمد و يا بهتر است بگوييم مجددا تاكيد شد، اين حقيقت است که ايجاد تشکل کارگري امر خود کارگران است. تجربه عملي خود کارگران در همين مدت نيز به روشني نشان داده است براي ايجاد تشکل کارگري نبايد منتظر مجوز ماند. هيچ گاه دولت و کارفرما براي اينکه کارگر متشکل شود و اتحاد داشته باشد و بتواند قدرتمند تر براي حق و حقوقش مبارزه کند٬ به راحتي رضايت نميدهد. در تمام دنيا نيز همين حد از آزادي براي ايجاد تشکل کارگري و يا هر نوع تشکل مبارزاتي ديگر٬ دستاورد مبارزات تاريخي کارگران در همه كشورهاست. به طريق اولي در حاکميت ضد کارگري و ضد انساني جمهوري اسلامي ايجاد تشکل کارگري يک عرصه نبرد کارگران با اين رژيم است. بطور واقعي نيز در جريان همه اين تلاشها هر جا که کارگران موفق شده اند خشتي را روي خشتي بگذارند و تشکل خود را ايجاد کنند. آنجا بوده که به اتکا به اعتراض جمعي خود موفق شده اند که کاري صورت دهند و با اعلام علني تشکل خود٬ وجود آنرا بر دولت تحميل کنند. بعد از آن نيز حفظ اين تشکل يک عرصه دائمي مبارزه آنها با رژيم بوده است. حتي آنجا که کارگران تلاش کرده اند که براي ايجاد تشکل کارگري به مجاري اداري متوسل شوند٬ هنگامي اين کار آنها مثمر ثمري بوده است که کارگران عزم خود را جزم کرده اند. و با اتکا به قدرت متحد خود خواسته اند تصميم خود را به دولت و کارفرمايان تحميل کنند و نيروي عظيم کارگران را در پشت درب مذاکرات داشته اند. در غير اينصورت حاصلي جز سردواندن کارگران در کريدورهاي اداره کار و به فرسودگي کشانده شدن اعتراضات و مبارزاتشان نداشته است. به نمونه تلاش کارگران نيشکر هفت تپه براي تشکل خود نگاه کنيد. اين کارگران در مبارزات سال قبل خود بدنبال ١١ روز اعتصاب با شکوه خود طي بيانيه اي ٦ ماده اي اعلام داشتند که هر پنجشنبه جمع ميشوند و مجمع عمومي خود را خواهند داشت و همانجا حق داشتن تشکل واقعي خود را اعلام داشتند. بدنبال آن وقتي که براي تحقق اين خواست خود به مقامات اداره کار مراجعه کردند و آنها شرط امضاي بيش از هزار کارگر را براي عملي کردن اين خواست در مقابل کارگران گذاشتند٬ کارگران با ٢٥٠٠ امضا بازگشتند و بر خواست برحق خود پافشاري کردند. اما عليرغم اينها کارگران را سردواندند. رهبرانشان را به دادگاه احضار و بازجويي کردند. آنها را تهديد کردند که حق شرکت در اعتصاب و اعتراضي را ندارند. و سرانجام کارگران نيشکر هفت تپه با اعلام سنديکاي خود و انتخاب نمايندگانشان خواست خود را به دست خود عملي کردند.
در يک کلام همه اين تجربيات نشان ميدهد که تشکل را بايد ايجاد کرد. تشکل را بايد علنا اعلام کرد و با مبارزه متحد خود آنرا به دولت و کارفرما تحميل کرد. نه تغيير در قانون کار ضد کارگري جمهوري اسلامي و استناد به بندهاي آن و قانون اساسي و غيره و نه استناد به مقاوله نامه هاي سازمان جهاني کار "آي ال او" راهگشاي کار نيست. قانون کار جمهوري اسلامي اساسش بر نهادينه کردن کار ارزان و کارگر خاموش است. قانون کار جمهوري اسلامي حق اعتصاب و حق تشکل کارگران را به رسميت نمي شناسد. اين قانون اصلاح شدني نيست. اين قانون را بايد به زباله دان انداخت. کارگران با اراده مستقيم خود ميتوانند تشکل واقعي خود را ايجاد کنند. و امروز توازن قواي موجود بيش از هر وقت شرايط را براي ايجاد تشکل هاي واقعي کارگري فراهم کرده است. بايد دست به کار شد و متشکل شد. هنگاميکه ٥٠٠٠ کارگر نيشکر هفت تپه متحد و يکپارچه مبارزه ميکنند. خانواده هاي آنها نقش مهمي در طول اعتراضاتشان دارند٬ اين کارگران هر روز و هر روز جمع ميشوند و بر سر ادامه مبارزه شان تصميم ميگيرند و از دل مبارزه اي متحد و قدرتمند٬ متشکل تر و متحد تر بيرون مي آيند٬ مي بينيم که اين کارگران در موقعيتي قرار ميگيرند که بتوانند تشکل خود را نيز ايجاد كنند و نمايندگان خود را نيز انتخاب کنند.
عينا همين وضعيت را ميتوان در کارخانه اي چون ايران خودرو تصوير کرد. وقتي در يک روز ده هزار کارگر در اين شرکت دست به اعتراض ميزنند. وقتي اعتراض ظرف يکهفته به کل بخش هاي اين شرکت با ٣٠ هزار کارگر کشيده ميشود. بهترين فرصت است که کارگران فراخوان به تجمع بدهند و تشکل خود را رسما اعلام کنند و با تشکيل دائمي و منظم مجمع عمومي خود٬ همچون صفي قدرتمند و هزاران نفره در مقابل تهاجمات دولت و کارفرما بايستند. در چنين موقعيتي است که ميتوانند حراست را از کارخانه بيرون بيندازند و تشکل خود را تشکيل دهند. بگذريم که هم اکنون تشکل هاي مختلفي به همت خود کارگران ايجاد شده و ميتوان وسيعا به آنها پيوست و از اين پيشرويها همچون سد قدرتمندي در مقابل تهاجمات رژيم و کافرما به زندگي و معيشت خود استفاده کرد. تشکلهايي چون اتحاديه سراسري آزاد کارگران ايران يک نمونه بارز چنين پيشروي هاييست و ميتوان همچون سنگر مهمي در آن متشکل شد و صف قدرتمندي از اتحاد کارگري ايجاد کرد.
٢- تشکل کارگري بايد به قدرت توده کارگران متکي باشدمجمع عمومي يک حلقه کليدي در ايجاد يك تشكل واقعي است
تشکل را ميتوا ن اعلام کرد. اما براي تداوم کار تشکلهاي کارگري٬ براي تبديل آن به ظرف اعتراض و مبارزه هر روزه خود بايد آنرا به مجمع عمومي منظم کارگري متکي کرد. اين نيروي متحد کارگران و تصميمات و مبارزات جمعي آنهاست که ميتواند به يک تشکل کارگري قدرت بخشد و به کار آن تداوم دهد. تجربيات مبارزات کارگران در همين چند ساله نيز صحت اين موضوع و جايگاه کليدي مجمع عمومي کارگري در تداوم و حفظ تشکل هاي کارگري و تحميل آنها بر دولت را بخوبي نشان ميدهد. به نمونه سنديکاي شرکت واحد نگاه کنيم. اين سنديکا به اتکا گرد آوردن چند هزار کارگر توانست اعلام موجوديت کند. به اتکا جمع کردن چند هزار کارگر در پايانه شماره ٦ شرکت واحد و تحصن با شکوه کارگران در سال هشتاد و چهار توانست به اعتراضي قدرتمند تبديل شود و توجه تمام جامعه و كارگران و مردم جهان را به خود معطوف کند و با قدرت اعتصاب چندين هزار نفره کارگران توانست به صدايي مهم در سطح جامعه تبديل شود و توازن قوا را به نفع مبارزات کل جامعه تغيير دهد. اما بعد از سرکوب توسط رژيم گردانندگان اين تشكل تلاش جدي اي براي اتكا كردن به اراده توده كارگران نكردند. اين سنديکا به دلايل مختلف كه اساس آنرا بايد در سلطه گرايش رفرميستي و قانون گرا ديد نتوانست به نيروي کارگران متکي شود. نتوانست به ظرف جمع شدن دائمي کارگران تبديل شود و با توهم به تداوم مبارزه از راههاي قانوني و مجاري اداري و دل خوش کردن به وعده و وعيدهاي مقامات دولتي عملا در حالت فرسايشي قرار گرفت و نتوانست به يک سنگر مهم براي هفده هزار کارگر شرکت واحد تبديل شود. اين يك نقطه ضعف مهم و مهلك براي يك تشكل كارگري است. اين درس بزرگي است که بايد بطور جدي به آن توجه كرد و آموخت.
شايد گفته شود که در مراکزي چون سنديکاي واحد امکان جمع کردن کارگران در مجامع عمومي منظم وجود ندارد. اما هيات مديره اين سنديکا ميتوانست با خبر رساني دائم به کارگران٬ درگير کردن و نظر خواهي از آنان٬ خبر رساني به جامعه و شکل دادن به اعتراض اجتماعي عليه اخراج ها و سرکوب ها٬ نيروي وسيعي را پشت خود بسيج کند و شرايط جمع شدن کارگران در مراکز شانزده گانه شرکت واحد در تهران را فراهم سازد. اما در طول مبارزات کارگران شرکت واحد ما شاهد جدال گرايش چپ و راديکال که تلاش آن اتکا به قدرت اعتصاب کارگران و بسيج نيروي کل کارگران و کل جامعه بو د از يک سو با گرايش راست و مماشات جو و قانون گرا که همواره به کشاندن مبارزه کارگران به مجاري قانوني و دل خوش کردن به تغيير در قانون کار جمهوري اسلامي و چانه زني بر سر مقاوله نامه هاي سازمان جهاني کار و مماشات با شوراهاي اسلامي و غيره تلاش داشت را شاهد بوديم. گرايش راست هر روز بيشتر اين سنديکا و هيات مديره آنرا از توده کارگر جدا ميکرد و عملا اين تشکل را به حالت کوما و بيعملي ميکشاند و بطور واقعي اگر امروز صحبتي از مبارزات کارگران شرکت واحد بعنوان يک نقطه عطف در جنبش کارگري و نقش تعيين کننده آن در توازن قواي جامعه هست حاصل نقش مهمي است که گرايش چپ و راديکال و رزمنده در اين مبارزات ايفا کرد. نقشي که تاثيرات آن آنچنان عميق است که هنوز ميتوان به پيشروي هاي آن اتكا و استناد کرد و دقيقا اين گرايش در ميان كارگران بود كه اين سنديکا را به سنگري مهم براي مبارزه کارگران شرکت واحد و قدرت اتکا آنها تبديل کرد. و گرايش راست و محافظه کار را به انزوا و حاشيه کشاند. اگر اميدي به احياي سنديكاي شركت واحد وجود داشته باشد وجود اين گرايش در ميان كارگران است. بدين ترتيب خلاصه بحث من اينست که :- تشکل کارگري بيش از هر وقت يک ضرورت فوري است و شرايط براي ايجاد تشکل هاي کارگري فراهم است.- تشکل کارگري را بايد ايجاد کرد و به دولت تحميل کرد. ايجاد تشکل کارگري امر خود کارگران است.- تشکل کارگري بايد به قدرت توده کارگران متکي باشد. مجمع عمومي يک حلقه کليدي در تحميل تشکل هاي کارگري بر دولت و كارگرد واقعي يك تشكل در امر پيشبرد اهداف كارگران استبراي ايجاد تشکل کارگري بايد در همه جا دست بکار شد و تشکيل مجامع عمومي منظم را به عنوان يک ظرف مهم پيشبرد قدرتمند اعتراضات خود بر دولت و کارفرمايات تحميل کنيم.

Tuesday, July 29, 2008

مروري بر معضل بيکاري و راههاي مقابله با آن

عبدل گلپريان


علل بيکاري
يکي از معضلات و مشکلات هميشگي طبقه کارگر در ايران تحت حاکميت سرمايه داري جمهوري اسلامي، مسئله بيکاري بوده است. پديده بيکاري يکي از عوارض مناسبات سرمايه داري در سطح جهان است که زندگي کارگر و خانواده هاي کارگري و مزدبگيران جامعه را با مسائل و مشکلات دردناکي مواجه کرده و مي کند.
مسئله بيکاري در ايران حتي دردناکتر و مضاعف تر از بيکاري در کشورهاي سرمايه داري آسيائي است که بر بستر اين مناسبات و براي کسب سود از طريق استثمار نيروي کارگر، انباشت سرمايه و بهره گيري سرمايه از تکنولوژي مدرن، مداوما بيکاري روز افزون را به کارگران تحميل مي نمايد. در حاليکه در جامعه اي که بنياد آن بر مالکيت اشتراکي جامعه و توليدکنند گان متکي باشد با اتکا به همين تکنولوژي همه مي توانند در رفاه و آسايش زندگي کنند و نه از بيکاري خبري خواهد بود و نه از استثمار و بهره کشي. در نظامي که بنياد آن بر کسب سود و انباشت سرمايه در دست عده قليلي مفت خور بنا شده باشد، در زندگي و معيشت کارگر شاغل و بيکار نه تنها بهبودي حاصل نمي شود بلکه در اثر اين استثمار و انباشت سود و سرمايه از نيروي کار کارگر، ثروتهاي افسانه اي نصيب دولت و سرمايه داران مي شود آنهم به قيمت فقر، فلاکت، بي حقوقي و نهايتا بيکار سازي فروشندگان نيروي کار.

بيکار شامل چه کساني ميشود؟
تصور رايج اين است که بيکار کسي است که زماني را به کار در يک واحد توليدي مشغول بکار بوده و اکنون بدليل مثلا تعطيلي کارخانه، ورشکستگي، و يا از کار افتادن فرد کارکن و دلايل متعدد ديگر اکنون بيکار است. اين تصور رايج درست است اما اين تعريف تمام تصوير را نشان نمي دهد چرا که بيکار و توده هاي ميليوني بيکاران بسيار وسيع و گسترده تر از اين تصوير است که يا بدان پرداخته نشده يا اگر بدان پرداخته شده چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
بالاتر اشاره شد که قبل از هر چيز و بنا به تعريفي که مناسبات سود و سرمايه از بيکار ارائه مي دهند، به کارگراني اطلاق مي شود که دوراني شاغل بوده و بدلايل همان هرج و مرج نظم سرمايه، انباشت و غيره بيکار شده اند.
به اين دسته از بيکاران مي توان (کارگران قراردادي و موقت، کارگران فصلي، زنان خانه دار، جوانان فارغ التحصيل از دبيرستان و دانشگاه، دست فروشان دوره گرد، کارگران مرزي) را هم اضافه کرد و جز کارگران بيکار محسوب کرد آنهم به اين دليل که اين دسته از کارگران بيکار هيچکونه تضمين ادامه کاري شغلي ندارند. کارگران قرار دادي همانطوريکه از اسمش پيداست، براي مدت معيني و بصورت بستن قرار داد به کار اشتغال دارند کارفرما يا صاحب کار و دولت بنا به منافع خويش و در راستاي سود بيشتر براحتي مي توانند اين قرار دادها را باطل اعلام کنند. از اين رو کارگر قرار دادي سرنوشت نامعلومي دارد و پتک بيکاري بيشتر از همه روي سرش است. کارگران موقت، کارگران فصلي، و بسياري از کساني که به هر دليل مقاطعي از زندگيشان در طول سال بيکار هستند.
بخش ديگري از بيکاران جامعه که اوقات زيادي در طول شبانه روز به کارهاي طاقت فرسا و بدون دستمزد مشغولند زنان خانه دار هستند.
ميليونها زن خانه دار در ايران و ديگر کشورهاي اسلام زده عملا کارگراني هستند که دو سوم شبانروز در چهار ديواري منزل مشغول جان کندن هستند و جزء بيکاران محسوب نمي شوند. همين يک مورد يعني زنان خانه دار به کارهايي در منزل اشتغال دارند که بعضا تا هنگام خواب و استراحت شبانه ادامه دارد. پخت و پز، نظافت، بچه داري، رخت شويي، خريد روزانه منزل که در بيشتر موارد با در آغوش داشتن بچه اي اين کارهاي شاق توسط زنان خانه دار انجام مي شود که هيچگونه دستمزدي براي اين کارهاي مادم العمر زنان خانه دار در حاکميت اسلام سرمايه داري وجود ندارد.
دست فروشان دوره گرد در شهر و روستا و همچنين کارگران مرزي که به حمل کالا از دو سوي مرزها بويژه در مرز ايران و عراق در تلاش براي سير کردن شکم خانواده هايشان هستند، از کارگران بيکاري هستند که شغل خود را از دست داده يا توسط کارفرما از کار اخراج شده اند. دست فروشان و کارگران مرزي بارها و بارها مورد هجوم پاسداران اسلام و سرمايه قرار گرفته اند. اذيت و آذار دست فروشان و مصادره ناچيز ترين منبع درآمدشان توسط اوباشان اسلامي، پديده تازه اي نيست. و تقيب و آزار و تيراندازي به طرف کارگران مرزي نيز يکي ديگر از جناياتي است که جمهوري اسلامي عليه کارگران بيکار مرزي انجام مي دهد. تنها در سال 86 فقط در مرز شمالي ايران با عراق بيش از 40 نفر از کارگران بيکار مرزي که در ميان آنان کودک خردسال هم بوده است بدست ماموران دولتي کشته شده اند.
جواناني که تحصيلات خود را تمام کرده و در انتظار دست يابي به شغلي روزگار سخت اقتصادي و ديگر فشارهاي ناشي از سيستم حکومتي جمهوري اسلامي را بر خود حس مي کنندنيز جرء بيکاران هستند.

عوارض بيکاري و عدم تامين بيمه بيکاري
از آنجا که بيکاري خود زايده مناسبات سود و سرمايه است، به همين روال انواع دردهاي ديگر اجتماعي نظير اعتياد، تن فروشي، فقر و نداري و دهها مشکل ديگر اجتماعي نيز از بيکاري زائيده مي شود و گريبان بيکاران را مي گيرد.بنابر اين به تنهايي خود بيکاري که ريشه و منشا آن از سرمايه داري مايه ميگيرد، بويژ در کشوري که تحت سلطه مشتي مفت خور و آيت اله هاي دزد و ميلياردر است و به زور اعدام، قتل، زندان، شکنجه و سنگسار بر آن حکم ميرانند، زندگي نسلي را به تباهي کشانيده است. اگر تنها به عوارض اقتصادي و اجتماعي اکتفا کنيم هنوز نيم ديگري از بازتاب آن را که در مصائب و مشکلات روحي، رواني از يک سو و از سوي ديگرانواع امراض و بيماريها که ناشي از سوء تغذيه است نپرداخته ايم. يک قلم از اين عوارض، توليد و باز توليد کودکان کار و خياباني است. پدر يا مادر اين کودکان به دليل بيکاري يا نقص عضو ناشي از سوانح کار، روانه بازار کار مي شوند که اغلب به کارهايي چون واکس کفش در کنار خيابانها، کار در انبارهاي کثيف و غير بهداشتي که حتي براي بزرگسالان هم مضر و خطرناک است، شستشوي ماشينها، جمع آوري زباله هاي بازارچه ها و دهها کار شاق ديگر که از ظرفيت سني و جسمي آنان خارج است کشيده مي شوند. به همه اينها اذيت و آزار جسمي و جنسي توسط صاحبان کار و باندهاي مختلف را بايد اضافه کرد.
در تمامي بخشهايي که برشمرده شد يعني کارگران شاغل در معرض خطر اخراج، کارگران قراردادي، کارگران موقت، کارگران فصلي، زنان خانه دار، دست فروشان و کارگران مرزي، کودکان کار و خياباني و جوانان بيکار کوچکترين تضميني براي زندگي حال و فرداي هرکدام از آنها در حاکميت سرمايه داري جمهوري اسلامي موجود نبوده و نيست. زندگي بيکاران در ايران به يک تراژدي هولناک شباهت دارد که براي بيان اين زندگي دردناک از وضعيت زندگي بيکاران، کلمات و جملات ناتوان از توصيف آن است.


خواست و مطالبه بيمه بيکاري و راههاي تحقق آن
کارگران بيکار خواست و مطالبات زيادي دارند که بايد تحقق پيدا کند و با مبارزه خود آنها را از حلقوم دولت و کارفرمايان بيرون بکشند. يکي از مهمترين مطالبات کارگران چه شاغل و چه بيکار بايد تامين کامل و بي چون و چراي بيمه بيکاري و خواست ممنوعيت اخراج از کار باشد. ممنوعيت اخراج خواست همه کارگران بايد باشد و اتفاقا اين خواستي است که قبل از بيکار شدن براي کارگر شاغل طرح آن موضوعيت بيشتري دارد و در کنار اين، خواست بيمه بيکاري است که کاملا اين دو مطالبه به همديگر مربوط هستند. تحقق ممنوعيت اخراج و تامين بيمه بيکاري بايد شعار همه کارگران شاغل و بيکار در مبارزات روزمره باشد. دولت و سرمايه داران اسلامي خود باني و مسبب فلاکتي هستند که براي مزدبگيران جامعه ايجاد کرده اند. تحقق و بکرسي نشاندن اين مطالبات و ديگر خواستهاي کارگران بيکار و شاغل به دولت، تنها با مبارزه اي متحد، متشکل و گسترده امکانپذير است. مساله مهم اينست که کارگري که بيکار شد بايد تا زماني که دولت کار ديگري براي او پيدا ميکند به وي بيمه بيکاري بدهد. بنابراين خواست و مطالبه اصلي کارگران بايد روي اين متمرکز شود که مادام که دولت نتوانسته شغل مناسبي براي کارگر بيکار شده، يا کسي که بهرحال آماده بکار است، پيدا کند آنگاه بايد به وي بيمه بيکاري بدهد. به کارگر مربوط نيست که کارخانه بسته شده يا کارفرما ورشکست شده، دولت بايد بيمه بيکاري بدهد يا شغل مناسب و قابل قبول به کارگر بدهد.
کارگران بيکار خواست و مطالبات وسيع و عديده اي فراتر از اين دو خواست اصلي دارند اما اين دو مطالبه سر منشا تحقق مطالبات بعدي مي تواند باشد. دولت موظف است و بايد براي کارگر بيکار شغل ايجاد کرده و يا به سر کار بازگرداند و اخراج از کار بايد اکيدا ممنوع شود و همزمان با اين بايد حقوق بيکاري که يکي از خواستهاي اساسي کارگران بيکار براي تضمين زندگي اقتصادي در ايام بيکار شدن است به کارگر بيکار و هر کسي که به نحوي از انحا هم اکنون بيکار و آماده کار است تعلق بگيرد و به اجرا درآيد.
نبايد ذره اي براي طبقه کارگر و کل جامعه مزد بگير، بيکاري پذيرفتني باشد. کارگري که بيکار است از کجا بايد زندگي خود و خانواده اش را تامين کند؟ پرداختي کامل آخرين حقوق دريافتي تا مقطع اشتغال به شغل جديد به کارگراني که بنگاه يا کارحانه آنها تعطيل شده است يا موظف کردن دولت به پيدا کردن و ايجاد مشاغل جديد براي کارگراني که به دليل تعطيلي کارخانه بيکار شده اند، خواست اصلي کارگران است.
پايان دادن به پديده بيکاري در ايران فقط با ساقط کردن رژيم اسلامي و لغو مالکيتي است که هم اکنون در انحصار دولت و سرمايه داران قرار دارد و نه تنها بيکاري بلکه ديگر درد و رنجهاي اجتماعي را که از بيکاري و از حکومت اسلامي و سرمايه داري اش ناشي ميشود از ميان خواهد برد اما همين امروز و تا سرنگوني اين حکومت مي توان بسياري از خواستها و مطالبات را از جمله بيمه بيکاري را به لاشخورهاي حاکم تحميل کرد.
تمام بخشهاي مختلف کارگري در ايران، چه شاغل و چه بيکار که تقريبا اکثريت کل جامعه را تشکيل مي دهند، مي توانند بيمه بيکاري را به حکومت اسلامي حامي سرمايه داران تحميل کنند. مبارزات طبقه کارگر براي کسب حقوق و مطالباتش در طول تاريخ نظام سرمايه داري اندوخته و تجارب زيادي را در کارنامه خود دارد. طبقه کارگر در ايران تا کنون توانسه است از اين تجارب بهره گيرد و خود نيز تجارب مبارزاتي ويژه اي را با يک حکومت استثمارگر و ارتجاعي براي جنبش کارگري بدست داده است اما کافي نيست. با توجه به توان و ظرفيتي که مبارزه کارگران در مقابل حکومت اسلامي از خود نشان داده و هر روز ابعاد تازه تري بخود مي گيرد اين قابليت را بخوبي دارد که بيمه بيکاري را به تثبيت برساند.

کارگران شاغل در جهت تحقق اين خواستها و بويژه بيمه بيکاري که ممکن است فردا همين کارگر شاغل به خيل بيکاران افزوده شود،مبارزه اي متحد و متشکل را مدام بايد در دستور خود داشته باشد. در واقع کارگران شاغل با توجه به نقشي که در توليد دارند مي توانند از ظرفيت و پتانسيل نقش خود براي تامين خواست بيمه بيکاري که در ايام بيکار شدنشان گريبان آنها را خواهد گرفت، اين خواسته را با قدرت و انسجام و اتحاد مبارزاتي خويش جامه عمل بپوشانند و يکي از خواستهاي مطرح در مبارزه روزمره شان باشد.
ابزار پيشبرد اين مبارزه در ميان کارگران بيکار و براي متحقق ساختن بيمه بيکاري، متشکل شدن کارگران بيکار و اتحاد کارگري عليه بيکاري است. کارگران بيکار نبايد تنها به اين اکتفا کنند بلکه وسيع ترين اتحاد و همبستگي مابين کارگران بيکار و کارگران شاغل در مبارزه براي کسب بيمه بيکاري، ضامن پيشروي و تحقق اين خواست اساسي و ابتدائي کل طبقه کارگر در ايران است.

Thursday, July 03, 2008

درسهاي آموزنده يك مبارزه باشكوه٥١ روز اعتصاب، و تجمع و تظاهرات كارگران هفت تپه

شهلا دانشفر

٥١ روز اعتصاب با شکوه کارگران نيشکر هفته تپه در دور اخير مبارزاتشان٬ يک اتفاق سياسي مهم و يک پيشروي بزرگ براي جنبش کارگري در ايران است. مبارزاتي که بطور واقعي بر توازن قواي سياسي جامعه و اعتراضات کارگري نقش موثري داشته است. آخرين خبر در مورد اين مبارزات اينست که مديريت به کارگران وعده پرداخت سه ماه حقوقشان را تا ١٤ روز ديگر داده است و کارگران نيز اولتيماتوم داده اند که اگر به اين وعده عمل نشود٬ دوباره به همراه خانواده هايشان٬ اعتراض خود را با شدت بيشتري از سر خواهند گرفت و امروز همه ميدانند که اين اولتيماتوم يعني چه و مصر بودن و عزم راسخ اين کارگران را ديده اند. کارگران نيشکر هفت تپه ٥١ روز متحد و يکپارچه دست از کار کشيدند و در طول حرکت اعتراضي خود٬ صحنه هاي با شکوهي از اتحاد و همبستگي را به نمايش گذاشتند. نگاهي به اين ٥١ روز و نقطه عطف هاي آن٬ جايگاه مهمي هم براي تداوم مبارزه خود اين کارگران و هم براي جنبش کارگري در ايران دارد و بطور واقعي تصويري گويا تري از جنبش نوين کارگري بدست ميدهد. من در اينجا قبل از هر چيز به کارگران نيشکر هفت تپه و به رهبران اعتراضاتشان درود ميگويم و دست آنها را بگرمي ميفشارم. اما ببينيم بطور واقعي در اين اعتراضات چه گذشت٬ نقطه عطف هاي آن کدامند و درسهايش چيست؟
١- ٥١ روز مبارزه متحد و يکپارچهاعتصاب کارگران نيشکر هفت تپه به لحاظ طولاني بودن مدت اعتراض و حفظ اتحاد و يکپارچگي در ميان کارگران٬ يک نمونه منحصر به فرد از مبارزه كارگري در سالهاي اخير است. اين کارگران ٥١ روز در اعتصاب بودند و بر خواستهايشان پاي فشردند و با به کار بردن اشکال متنوعي از اعتراض٬ از جمله برپايي تجمعات چند هزار نفره٬ راهپيمايي٬ بستن جاده توانستند اعتراض قدرتمندي را به پيش ببرند. يک نقطه قوت اعتراض کارگران نيشکر هفت تپه کشيده شدن اعتراض آنها به بيرون از کارخانه و انعکاس وسيع اجتماعي اعتراض آنها بود. امروز ديگر در همه کارخانجات و در صدر اخبار صحبت از مبارزه کارگران نيشکر هفت تپه است. مبارزه اين کارگران مردم شهر شوش را به حرکت در آورد. راهپيمايي هاي چند هزار نفره آنها بر فضاي سياسي اين شهر و کل منطقه خوزستان تاثير چشمگيري داشت و بطور واقعي اين مبارزه تاثير مستقيمي بر روي فضاي سياسي جامعه و جنبش اعتراضي کارگري گذاشت. اين مبارزات الگوهاي خوبي از حرکت و اعتراض را در مقابل جنبش کارگري و بخش هاي مختلف کارگران قرار داد.
٢- کارگران نيشکر هفت تپه سنديکاي خود را تشکيل دادند.تشکيل سنديکاي کارگران نيشکر هفت تپه٬ يک اقدام تاريخي مهم در مبارزات اين کارگران و يک دستاورد بزرگ براي کارگران در ايران است. کارگران نيشکر هفت تپه نشان دادند که ايجاد تشکل کارگري امر خود کارگران است و راه عملي متشکل شدن را نشان دادند. در اعتصاب ١١ روزه مهر ماه گذشته بود که اين کارگران خواست تشکل را به ميان کشيدند. در بيانيه ٦ ماده اي خود اعلام داشتند که تشکيل مجمع عمومي منظم را بعنوان محلي براي تصميم گيري خود در مورد شرايط کارشان٬ حق خود ميدانند و خواهان تشکيل سنديکاي خود هستند. در پيگيري اين خواست خود بود که کارگران نيشکر هفت تپه٬ به همه مراجع دولتي مراجعه کردند٬ در برابر سنگ اندازي هاي آنها ايستادند٬ وقتي که اداره کار و مقامات مختلف دولتي٬ براي تشکيل سنديکا شرط امضاي تعداد معيني از کارگران را در مقابلشان گذاشتند٬ آنها در مهلتي کوتاه بيش از دو هزار و پانصد امضا به اداره کار و مقامات مختلف دولتي تحويل دادند٬ هنگاميکه اطلاعات رژيم رهبرانشان را بخاطر اين مبارزات و تلاش براي ايجاد تشکل مورد تهديد و فشار قرار داد٬ از حق مسلم خود٬ حق داشتن تشکل دفاع کردند. و در آخر نيز سنديکاي خود را تشکيل دادند. تشکلي که حاصل اعتراضات و مبارزات با شکوه تا کنوني کارگران نيشکر هفت تپه است و با اتکا به نيروي تجمعات هزاران نفره کارگران قدرت ابراز وجود و اعلام موجوديت پيدا کرد. رسيدن به اين نقطه يک تجربه مهم براي کارگران نيشکر هفت تپه و کل کارگران در ايران است و يک درس مهم اين تجربه اتکا به نيروي متحد کارگران است. سنديکاي کارگران نيشکر هفت تپه تنها با اتکا به اين نيرو و با اتکا به مجمع عمومي منظم خود و اعمال اراده اين کارگران از طريق تصميم گيري در اين مجامع است که ميتواند وجود قدرتمند خود را بر دولت و کارفرما تحميل کند و مبارزات متحد کارگران نيشکر هفت تپه را به جلو برد.
٣- نقش چشمگير خانواده هاي کارگران نيشکر هفت تپه درس آموزنده اي براي خود اين کارگران و براي کل جنبش کارگري بود.واقعيت اينست که كلا وقتي به جنبش کارگري در ايران نگاه ميکنيم٬ خانواده هاي کارگري٬ نقش برجسته تري نسبت به چند سال گذشته٬ در اعتراضات کارگري پيدا کرده اند و اين خود يکي از مولفه هاي مهم جنبش نوين کارگري است. از جمله در حرکات اعتراضي بسياري ميشنويم که کارگران تهديد ميکنند٬ که اگر به خواستهايشان پاسخ داده نشود با خانواده هايشان تجمع خواهند کرد و بسياري اوقات نيز اين کار صورت گرفته است. اما عليرغم همه اين پيشروي ها ما هنوز تا داشتن يک تصوير روشن از نقش خانواده ها به عنوان يک نيروي اجتماعي مهم در قدرتگيري اعتراضي کارگري و اتکا وسيع به اين نيرو در مبارزاتمان فاصله زيادي داريم. هنوز خانواده کارگري٬ بعنوان اعضاي طبيعي يک طبقه که مستقيما در اعتراضي که يک کارگر در کارخانه بر سر دستمزد و شرايط کارش انجام ميدهد٬ دخيل است٬ به حساب نمي آيد و براي دخالت فعال آنها در اين اعتراضات برنامه روشني نداريم و بعضا حتي ممکن است که اين موضوع در ذهن ما جاي زيادي نداشته باشد. مبارزه کارگران نيشکر هفت تپه از اين جهت گام مهمي به جلو بود. در اين حرکت اعتراضي٬ خانواده هاي کارگري ٬ هنگاميکه کارگران در خيابانهاي شهر شوش راهپيمايي ميکردند٬ در جلوي صف حرکت ميکردند و حضور آنها خود ابعاد اجتماعي تري به مبارزه اين کارگران ميداد و و مردم بيشتري را به حمايت از اين اعتراضات کشاند و بطور واقعي کل شهر شوش را به تحرک درآورد. در روزهاي آخر اين اعتراضات حضور اين خانواده ها ديگر شکل هر روزه بخود گرفته بود. در ٢٩ خرداد بود که تعدادي از خانواده ها در مقابل کارخانه جمع شدند و کارگران که از حضور خانواده ها مطلع شدند به بيرون از کارخانه آمدند و تا بازار هفت تپه راهپيمايي کردند و بعد هم رفتند و جاده انديمشک اهواز را بستند و جمعيتي هزاران نفره جمع شد و خبر در کل منظقه پيچيد. همچنين روز بعد از اين روز بود که تعدادي از کارگران به درون کارخانه رفتند و دوش به دوش کارگران در اين اعتراض شرکت کردند. اينها همه ويژگي هاي مهم و آموزنده حرکت کارگران نيشکر هفت تپه است. طبعا در اين اعتراض تنها تعدادي محدود از خانواده هاي کارگري شرکت داشتند. اما نفس اين اتفاق سنت هاي جديدي را پايه گذاشت و تابو هايي را شکست. اين اتفاق بطور واقعي جايگاه خانواده هاي کارگري را در مبارزات کارگري و گسترش ابعاد اجتماعي اين مبارزات بيش از بيش نشان داد. تصورش را بکنيد٬ اگر ٥ هزار کارگر نيشکر هفت تپه٬ همگي با خانواده هايشان به خيابانها مي آمدند٬ در اين حرکت اعتراضي چه نيروي عظيمي به حرکت مي افتاد. نقش خانواده هاي کارگران نيشکر هفت تپه درس آموزنده اي براي خود اين کارگران و براي کل جنبش کارگري بود.
٤- کارگر هفت تپه ايم گرسنه ايم گرسنه ايم! معيشت زندگي حق مسلم ماست!اينها فرياد اعتراض کل جامعه است که امروز در اين شعارها و در اعتراض چند هزار کارگر نيشکر هفت تپه بلند شده است. صداي اعتراض مردمي که از گراني و فقر و فلاکت به فغان آمده اند. با اين شعار ها اعتراض کارگران نيشکر هفت تپه به دلها نشست و توجه هاي بسياري را بسوي خود جلب کرد. خواستهاي کارگران نيشکر هفت تپه خواستهاي بخش عظيمي از کارگران در ايران است. کارگران نيشکر هفت تپه ٥ ماه دستمزد پرداخت نشده خود را ميخواهند. اين کارگران خواهان اخراج رئيس حراست و مديران دزد کارخانه هستند. اين کارگران خواستار خاتمه دادن به احضار فعالين و رهبران خود به دادگاه و محاکمه قضايي آنها شده اند. و اين کارگران ٥١ روز تمام براي اين خواستها اعتراض و مبارزه کردند و امروز نيز اولتيماتوم داده اند که اگر پاسخ نگيرند دوباره باز خواهند گشت. اين کارگران اعلام کردند که اجازه نخواهند داد بيش ازين پرداخت دستمزدشان به تعويق افتد و از سال گذشته تا کنون همواره با اعتراض و مبارزه توانسته اند دستمزدهايشان را نقد کنند. در شرايطي که همه اينها معضلات بخش اعظمي از کارگران است٬ تا همين جا اين مبارزات نقش موثري در پيشبرد مبارزه براي دستمزدهاي پرداخت نشده در بخش هاي مختلف کارگران داشته است و امروز در بسياري از کارخانجات ما شاهد اين هستيم که به محض تعويق اولين ماه دستمزدها زمزمه اعتراض بلند ميشود و فاصله زماني تعويق انداختن دستمزدها کمتر شده است.
٥- دادگاه رهبران کارگران نيشکر هفت تپه ناتمام ماند٣١ ارديبهشت روز دادگاهي کردن ٦ تن از رهبران کارگران نيشکر هفت تپه بود. روز قبل از آن کارگران نيشکر هفت تپه به خيابانها آمدند. و با مارش با شکوه خود در خيابانهاي شوش و با شعار کارگر زنداني آزاد بايد گردد٬ و با خواست خاتمه دادن به محاکمه قضايي رهبرانشان٬ نه تنها از رهبرانشان دفاع و پشتيباني کردند٬ بلکه سر فصل جديدي در مبارزه براي آزادي زندانيان سياسي گشودند. کارگران نيشکر هفت تپه با اين اقدام با شکوه خود درس بزرگي به کارگران و به کل جامعه دادند. زندان جماقي است بر سر کل جامعه براي عقب راندن اعتراضات برحق ما و بايد درب زندانها را گشود. کارگر زنداني آزاد بايد گردد. طنين اين صدا آنقدر سنگين بود که روز بعد که روز دادگاهي شدن ٦ کارگر نيشکر هفت تپه بود. به بهانه اي دادگاه ناتمام ماند و انجام آن به وقت ديگري موکول شد. در آنجا وقتي کارگران را به اخلال در نظم عمومي متهم ميکردند. کارگران اعلام داشتند که ما گفته ايم کارگر هفت تپه ايم گرسنه ايم٬ گرسنه ايم٬ و اين عين حقيقت است. دستمزدمان را بدهيد تا به خيابانها نياييم. اين حرف همه کارگران هفت تپه است و آيا اين جرم است؟. کارگران نيشکر هفت تپه با اجتماعاتشان رهبران خود را در حفاظ خود قرار دادند. اين نيرويي است که در مجمع عمومي کارگري٬ بطور ادامه کاري رهبران کارگري را تحت پوشش و حفاظت خود قرار خواهد داد.
٦- کارگران نيشکر هفت تپه زيودار رئيس حراست کارخانه را بيرون کردند. يک خواست مهم کارگران نيشکر هفت تپه اخراج ريودار رئيس حراست بود. فرد منفوري که در سرکوب اعتراضات اين کارگران و شناسايي و دستگير رهبران کارگران در اين کارخانه نقش فعالي داشته است. بعلاوه اينکه پرونده دزدي هاي او نيز براي همه کارگران اشکار است. بطوريکه هم اکنون او بهمراه چند عضو ديگر هيات مديره زمين هاي کشت نيشکر را به اموال شخصي خود تبديل کرده و به کشت گندم اختصاص داده اند٬ اموال بسياري را از کارخانه خارج کرده اند٬ و اکنون کارخانه را به مرز ورشکستگي و تعطيلي کشانده و ادامه اشتغال بيش از ٥٠٠٠ کارگر در اين شرکت را به خطر انداخته اند. کارگران اين خواست خود را در روز ٢٩ خرداد عملي کردند و با تجمع در مقابل اطاق حراست وي را به زور از اطاق بيرون کشيده و با شعار مرگ بر زيودار او را کارخانه بيرون کردند و نيروي انتظامي براي در امان نگاهداشتن زيودار وي را از محل دور کرد. با اين کار کارگران عملا خواست خود را متحقق کردند. زيودار را اخراج کردند. اين اقدام درس آموزنده ديگري در حرکت اعتراضي کارگران نيشکر هفت تپه است. اما نکته مهم اينجاست که کارگران نيشکر هفت تپه رئيس حراست را اخراج کردند٬ ولي هنوز يک کار اساسي باقي مانده و آن اينکه بايد بساط حراست بطور کلي از اين شرکت جمع شود. بايد بساط حراست را از تمامي کارخانجات جارو کرد.
بالاخره اينکه بدنبال ٥١ روز اعتصاب با شکوه ٬ امروز کارگران نيشکر هفت تپه در موقعيت بسيار متحد تر و قدرتمندتري قرار دارند. کارگران نيشکر هفت تپه با اعتراضاتشان و با بحرکت در آوردن شهر شوش و با انعکاس وسيع اجتماعي حرکت و مبارزه شان٬ گوشه کوچکي از قدرت کارگري را به نمايش گذاشتند. امروز در چنين موقعيتي است که کارگران نيشکر هفت تپه اولتيماتوم ميدهند که اگر ١٤ روز وعده داده شده سپري شود و جوابي داده نشود٬ به همراه خانواده هايمان باز خواهيم گشت و به مبارزاتمان شدت خواهيم داد. پيشروي ها و دستاوردهاي کارگران نيشکر هفت تپه٬ پيشروي کل جنبش کارگري است و پيروزي آن بر روي موقعيت جنبش کارگري و بر روي کل فضاي اعتراضي در جامعه تاثير غيرقابل انكاري خواهد داشت. نبايد مبارزات کارگران نيشکر هفت تپه را تنها گذاشت بايد با تمام قوا از مبارزات کارگران نيشکر هفت تپه حمايت و پشتيباني کرد.