Thursday, October 26, 2006

گزارشي از شرايط کار کارگران در كارگاههاي كوچك

گزارشي از شرايط کار کارگران در كارگاههاي كوچك
قسمت دوم
کارفرمايان، صاحبان كار
ياشار سهندي از ايران
کارگران همه متهمند
!
به جرات ميتوان ادعا کرد اين دسته از کارفرمايان يکي از حريص ترين بخشهاي بورژوا زي مي باشند. از آن دست آدمهايي که دير آمده اند و زود ميخواهند بروند. و هيچ چيز مانع و جلودارشان نيست. از يک سو در رقابت با سرمايه داران بزرگ هستند واز سوي ديگر رقابت بين خودشان آنها را به موجودات بسيار خطرناکي تبديل کرده است. به خشن ترين راهها متوسل ميشوند تا بتوانند خودشان را سر پا نگه دارند و سودشان را بالا ببرند. کارفرمايان فرق نمي کند که پيشينه شان چي هست و يا چطور به اين موقعيت رسيده اند، هدف مشخص است: کسب سود. براي همين هيچ اختلافي نهايتا در برخوردشان با کارگر ندارند. شيوهاي که بکار ميبرند مشترک است، همه گويي در يک مکتب درس خواندند که به واقع اين چنين است.روز اول استخدام، مثل برده داران قديم کارگر را با نگاه ورانداز مي کنند که مريض واحوال نباشد، بعدش هم شش دانگ حواسشان هست که کارگر چه جوري نگاه ميکند، طرز حرف زدنش چطور است. کارگر از نظر ايشان بايد سرش پايين باشد در صدايش التماس موج بزند، بايد در مانده گي از سخنان کارگر هويدا باشد. بايد حس کند که کارگر به عنوان اسير دارد مي آيد، کارگر هر چقدر از سابقه خودش بگوييد بي بروبرگرد او آن را نصف در نظر ميگيريد. اولين سوال اين است که چرا از جاي قبلي ات آمدي بيرون؟ از نظر کارفرما لابد يک ريگي به کفش داشته يا توقعاتش بالا بوده. آخرين حرفشان رو به کارگر اين است: سر موقع ميايي سرموقع هم ميري، اضافه کار داشتيم بايد بايستي، جمعه و تعطيلات لازم بود بايد بيايي، سرکار شوخي نميکني، تلفن نداريم، کسي با تو کار داشت فقط موقع نهار، مرخصي خواستي روز قبلش ميگويي. کار ضروري پيش آمد و نتوانستم بيام، نداريم، وقتي اينجايي تمام حواس بايد اينجا باشد. برخي هم اضافه ميکنند: سفته هم بيار، از کجا بدانيم وقتي رفتي چند تا ابزار با خودت نبردي!؟ کسي هم باشد که ضمانت تو را بکند!کارگران همه متهمند. متهم به از زير کار در رفتن و تنبلي مگر اينکه عکس آن ثابت شود، که هيچ وقت به اين عالي جنابان ثابت نميشود. تا آنجا که ميشود از حق و حقوق کارگر ميزنند. شعارشان اين است «کارگر بايد منظم باشد»، سر ساعتي که ايشان تعيين ميکنند بياييد و برود و سرش هم به کار خودش باشد. کارگري که به زعم ايشان سرکش باشد بدون درنگ اخراج است. اگر کارگري حادثه ببيند کارگر مقصر است، براي تمام روزهاي که مصدوم است يک ريال هم نمي دهند حواله ميدهند به بيمه، تا به بيمه ثابت نشود که واقعا مصدوم است يک ريال نميدهد. تازه اگر ثابت شد تا آنجا که امکان داشته باشد از سر وته آن ميزند. در کارگاهي کارگري بر اثر حادثه تصادف جفت پاهايش فلج شد کارفرما او را اخراج کرد، کارگر شکايت کرد تا از کار افتاده گي بگيرد، اداره کار گفت برگرد سرکار! مشکلي نداري!؟ کارفرما او را راه نداد، نه کارفرما نه اداره کار هيچ کدام زير بار نرفتند. يک کارگر در سال حق دارد سه روز بيمار شود!تا بتواند از مرخصي استعلاجي استفاده کند. بيشتر از آن را آنقدر سر ميدوانند تا خود کارگر از رفت و آمد پشيمان شود، چون يا کارفرما مرخصي نميدهد و غيبت رد ميکند و يا مرخصي خود کارگر در اين ميان تلف ميشود.از نظر کارفرما حقوقي که به کارگر ميدهد پول زور است! براي همين تا جا دارد ازسروته آن ميزند و حالا هم که به همه شان مزه داده که دو ماه و سه ماه و يکسال بيشتر به کارگر پول ندهند. آنقدر بي شرم وحيا تشريف دارند که درمقابل درخواست حقوق از جانب کارگر او را حواله به خدا ميدهند. «برو توکل به خدا کن، پول نيست!» اما فرداي همان روز مدل ماشين شان را بهينه ميکنند، يا خبر ميرسد که سفر خارجه هستند يا ويلاي در شمال خريدند. تکيه کلام شان براي وادار کردن کارگران براي اينکه بيشتر تن به استثمار دهند اين است: سفره اي پهن است همه مان دستمان تو همين سفره است. تو اگر کار نکني يا از کار بدزدي سفره خالي ميشود! راست ميگويند!! سفره اي پهن است اما گوشت را ايشان به نيش ميکشند و اگر دلشان رضا داد تکه استخواني را براي کارگر ميگذارند. و ايشان براي اينکه سفره شان هميشه پر باشد تا آنجا که بتوانند کارگر را تحقيرميکنند. در اکثر کارگاهها اگر حرف از حقوق نزني ايشان اصلا غم به دلشان راه نمي دهند که بايد حقوق کارگر را پرداخت، وقتي هم به ايشان ياد آوري ميکني در جواب برمي گردند مي گويند: پول رامي خواهي چکار!!؟ وقتي هم که مثلا قرار است حقوق را پرداخت کنند از هر جاي آن که امکان داشته باشد ميزنند. هميشه خدا تو محاسبات اضافه کاري اشتباه ميکنند البته منظوري ندارند! منتها من مانده ايم چرا هميشه اشتباه شان اينگونه است که زمان ساعت اضافه کار کارگر را کمتر محاسبه ميکنند. يکبار هم نشده برعکس آن اتفاق بيفتد. اگر شما صبح 5 دقيقه ديرتر آمده باشي دقيقا آن را کسر ميکنند به اضافه جريمه آن، اما اگر ربع ساعت بيشتر در کارگاه مانده باشي در هيچ جا ثبت نمي شود. از لحظه اي که وارد کارگاه ميشوي جزو زمان کار نيست بلکه کارفرما وقتي دلش آرام ميگيرد که کارگر را تو لباس کار ببيند و مشغول به کار آنهم درست راس ساعت مقرر. البته زودتر شروع کند عيب ندارد ولي حق ندارد يک دقيقه ديرتر شروع کند. مبادا کارگري 10 دقيقه مانده به پايان ساعت کار دست از کار بکشد و خودش را آماده رفتن کند، حتما اين را خواهد شنيد: صبح که نيم ساعت دير مي ايي عصر هم که نيم ساعت مانده دست ميکشي پس بفرماييد کي کار مي کني؟ آخر ماه هم که ميشه دوقورت نيمت باقي است.واي از روزي که کاري خراب شده باشد يا به گفته ايشان کارگر در ساعت کار به بهانه اي از «زير کار دررفته» باشد، به خودشان اجازه ميدهند هر لجني را از دهانشان بيرون بريزند چنان جو عصبي راه مياندازند که گويي انسان مرتکب قتل مادر خود شده است: مگه عقل نداري اين چه طرز کار کردن است. تو اون کاسه سرت مگر پهن است. عاشق شدي؟ چند وقتي است اصلا حواست اينجا نيست، نمي خواهي کار کني خوب بگو تا من يک فکري به حال خودم بکنم. عوض اينکه شبها تو رختخواب.... يک کم هم به کار فکر کن...... اگرصبح دير برسي اينچنين به استقبال انسان مي آيند، اول يک نگاه معني دار مي اندازند و ميفرمايند: چيه با رختخواب تصادف کردي، ديشب زير پتو چه خبر بود! فرض کنيد داريد چاي کوفت ميکنيد خارج از ساعت مقرر ايشان و سيگارت هم روشن است مثل عجل معلق سر ميرسد: بد که نميگذرد، ..نميخواهي؟ يا در نظر بگيريد که صابون تمام شده: بابا همين ديروز صابون گرفتم، تو دستشويي با صابون چه کار ميکنيد؟! يا فرض کنيد در نظر ايشان در روز به جاي دو بار سه بار رفته باشي مستراح و زمان آنهم طولاني شده باشد خواهيد شنيد: خر خودتي! ما خودمان اين درسها را کهنه کرديم آنجا ميشيني که وقت بگذرد مواظب باش ماتحت ....، يا .... بهتر است ادامه ندهم چون کلامي به کار ميبرند که نميشود بيان کرد. فحش و ليچار و دهن لقي جزو ذات کارشان است. اضافه کاري وسيله اي است براي گروگان گيري کار کارگر و بعنوان وسيله تنبيه و تشويق از آن سود ميجوند. براي کنترل کار اضافه شبانه به مدد وسايل مدرن امروزي از خانه، کارگر را کنترل ميکنند يا فيلم برداري کرده و بعد کنترل ميکنند. روزي يکي شان تجربه خودش را همکارش انتقال ميداد و تشويقش ميکرد که يک کم هزينه کند و دوربين مدار بسته در کارگاه بگذارد. او گفت: مادر....ها، ساعت خدا تومان پول اضافه کاري شان ميشود اما ساعت 3 نيمه شب ميگيرند ميخوابند! صبح صداشان زدم که چرا توليد کم است، شروع کردند بهانه آوردند که دستگاه ال شد و بل شد. فيلم را نشان شان دادم، کپ کردند، سه تايشان را بيرون کردند! عاشق و شيفته کارگر ژاپني هستند! يک چيزي شنيده اند که کارگر ژاپني مثل ساعت کار ميکند و يک دقيقه را هم حرام نمي کنند، براي همين هوا برشان ميدارد که اينجا هم ژاپن است! روزي صاحب کارم، مثل ساعت کار کردن ژاپني ها را به ميان کشيد، گفتم: شما فقط همينش را شنيديد آيا از سطح زندگي آنها هم چيزهايي شنيده ايد؟ برگشت گفت: افکار تو خراب است!! چند سال پيش از اين در کارگاهي در شرق تهران کار ميکردم روزي با همکارم گرم صحبت بوديم، صاحب کار ناغافل سر رسيد گفت: ميدانيد چرا ژاپني ها پيشرفت کردند؟ خود در جواب گفت: براي اينکه سرکار حرف نميزنند و دل به کار ميدهند. گفتم: جناب مهندس شما از جنبه هاي ديگر زند گي شان هم بگو. گفت: مثلا؟ گفتم: مثلا حقوق شان چقدر است، ساعت کارشان، و کلا سطح زندگي شان. برگشت گفت: تو سر کار حرف بزن!؟ يا همين چند وقت پيش، صاحب کارمان که شيفته استاندارد ايزو شده و به آن قسمت از اين استاندارد سازي استثمار کارگران چسبيده بود که ما بايد يک روز هم فرزندان کارگران به اضافه همسرانشان دعوت کنيم که جشن 5S بگيريم! ( پيشنهاد استاندارد ايزو براي مرتب کردن و نظافت وسايل و تجهيزات کارگاه که پنج دستورالعمل دارد که با حرف S شروع ميشود) که دسته جمعي کارخانه را نظافت کنيم، مثل ژاپني ها. گفتم مهندس آنجا ژاپن است اينجا تهران است جاده قديم کرج! من ديگر ادامه ندادم اگر ادامه ميدادم خيلي راحت ميگفت برو دستت را بشور! اين يعني اخراج! و او برگشت گفت: برو بابا تو هم که با همه چيز مخالفي! در نزد ايشان کارگر انسان نيست، اورا موجود زائدي ميدانند که بود و نبودش يکي است، آدمهاي بيسواد و ناداني که « تا نباشد چوب تر/ فرمان نبرد گاو و خر»، اين تازه زبان شيرين شان است و کارگر در نظر ايشان يک مشت آدم زبان نفهمند تا آزادشان بگذاري همه چيز را خراب ميکنند. به گفته ايشان انگشت را تو عسل کني بگذاري دهن کارگر، انگشت را گاز ميگيرد. وجود خود را حياتي ميدانند و فکر ميکنند اگر ايشان نباشند و سرمايه شان را به کار نيندازند چرخ کائنات از کار ميفتد، بايد ايشان باشند تا کسي آن «چوب تر» را بالا ببرد براي همين با غرور و نخوت و بي رحمانه ترين شکلي با کارگر جماعت برخورد ميکنند. آنچه نوشتم شمه اي از برخوردهاي اين آدمها است. اما تنها شمه كوچكي از واقعيت است. حقيقتش، اين آرزوي خوبي نيست اما براي اينكه واقعيت را بطور همه جنابه تري لمس كنيد بايد برايشان کار کنيد تا درک کنيد اينها چه موجوداتي هستند

No comments: